شمارهٔ ۱۸۳
دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد
رفتن عکس تو از آینه آواز دهد
مغز جان سوخت ز سودا و به کام تو هنوز
زهر رسوایی ما چاشنی راز دهد
خاک خون باد که در معرض آثار وجود
زلف و رخ درکشد و سنبل و گل باز دهد
داغم از پرورش چرخ که در بزم امید
سر شمعی که فروزد به دم گاز دهد
دل چو بیند ستم از دوست نشاط آغازد
شیشه سازی ست که تا بشکند آواز دهد
های پرکاری ساقی که به ارباب نظر
می به اندازه و پیمانه به انداز دهد
طره ات مشک به دامان نسیم افشاند
جلوه ات گل به کف آینه پرداز دهد
سعی زین بال فشانی جگرم سوخت دریغ
کاش آبی ز نم خجلت پرواز دهد
ای که بر خوان وصال تو قناعت کفرست
هان صلایی که مرا حوصله آز دهد
من سر از پا نشناسم به ره سعی و سپهر
هر دم انجام مرا جلوه آغاز دهد
پرده داران به نی و ساز فشارش دادند
ناله می خواست که شرح ستم ناز دهد
هر نسیمی که ز کوی تو به خاکم گذرد
یادم از ولوله عمر سبک تاز دهد
چون ننازد سخن از مرحمت دهر به خویش
که برد عرفی و غالب به عوض باز دهد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد
رفتن عکس تو از آینه آواز دهد
هوش مصنوعی: دل به خاطر دوری تو به شدت ناله میکند و وقتی که تصویر تو از آینه محو میشود، این دل هوای تو را بیشتر میکند.
مغز جان سوخت ز سودا و به کام تو هنوز
زهر رسوایی ما چاشنی راز دهد
هوش مصنوعی: دل و جانم به خاطر فکر و خیال سوخته است و حالا که در کام تو هستم، هنوز تلخی رسواییام با راز دل درهم آمیخته است.
خاک خون باد که در معرض آثار وجود
زلف و رخ درکشد و سنبل و گل باز دهد
هوش مصنوعی: خاکی که خون در آن جاری است، به خاطر زیبایی و تأثیرات زلف و چهره آن معشوق، جان تازهای میگیرد و گل و سنبل را به بار میآورد.
داغم از پرورش چرخ که در بزم امید
سر شمعی که فروزد به دم گاز دهد
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از درد و رنجی سخن میگوید که به خاطر تغییرات زندگی و تأثیر ناامیدیها به او رسیده است. او مانند شمعی است که در زمانی امیدبخش میدرخشد، اما با وزش دم و نفسی سرد خاموش میشود. به بیان دیگر، امید و شادیهایش تحت تأثیر مشکلات و سختیها قرار میگیرد و او احساس ناامیدی و تأسف میکند.
دل چو بیند ستم از دوست نشاط آغازد
شیشه سازی ست که تا بشکند آواز دهد
هوش مصنوعی: وقتی دل از طرف دوستی مورد ظلم و آزار قرار میگیرد، احساس شادی و شوقی در او به وجود میآید، مانند شیشهای که اگر بشکند، صدای بلندی تولید میکند.
های پرکاری ساقی که به ارباب نظر
می به اندازه و پیمانه به انداز دهد
هوش مصنوعی: ای ساقی، تو که در کار پذیرایی بسیار ماهری، به اندازه و با دقت به کسانی که خود را به تو سپردهاند، شراب میریزی.
طره ات مشک به دامان نسیم افشاند
جلوه ات گل به کف آینه پرداز دهد
هوش مصنوعی: موهای تو مانند مشک است که در دامان نسیم پخش میشود و زیباییات مانند گل است که در آینه به نمایش درمیآید.
سعی زین بال فشانی جگرم سوخت دریغ
کاش آبی ز نم خجلت پرواز دهد
هوش مصنوعی: کوشش برای پرواز و بالا رفتن باعث شده که دل من بسوزد. ای کاش بتوانم از شرّم و ناراحتیام با آبمحبت و محبت و دوستی رهایی یابم.
ای که بر خوان وصال تو قناعت کفرست
هان صلایی که مرا حوصله آز دهد
هوش مصنوعی: ای کسی که برای کنارت بودن راضی به کفر هستم، ای صدای زیبا، به من کمک کن تا استقامتی برای عشق تو پیدا کنم.
من سر از پا نشناسم به ره سعی و سپهر
هر دم انجام مرا جلوه آغاز دهد
هوش مصنوعی: من هیچ مانعی را در مسیر تلاش و زندگیام نمیشناسم و هر لحظه، سرنوشت من را به شکلی جدید و زیبا معرفی میکند.
پرده داران به نی و ساز فشارش دادند
ناله می خواست که شرح ستم ناز دهد
هوش مصنوعی: موسیقیدانان با نی و ساز به او فشار آوردند تا نالهای سر دهد که به بیان ظلم و رنجش بپردازد.
هر نسیمی که ز کوی تو به خاکم گذرد
یادم از ولوله عمر سبک تاز دهد
هوش مصنوعی: هر بادی که از سمت تو به من برسد، یادم را زنده میکند و احساس من را از زندگی پر رنگتر میسازد.
چون ننازد سخن از مرحمت دهر به خویش
که برد عرفی و غالب به عوض باز دهد
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به خود و زندگیاش ناز میکند و از نعمتها و مهربانیهای روزگار سخن میگوید، بهتر است به یاد داشته باشد که عرفی و غالب (دو شخصیت مشهور ادبی) نیز از این نعمتها بهرهمند بودهاند و ممکن است یک روز به جای آنها، خود نیز نیازی به جبران داشته باشد.

غالب دهلوی