شمارهٔ ۱۶۱
دریغا که کام و لب از کار ماند
سخنهای ناگفته بسیار ماند
گدایم نهانخانهای را که در وی
در از بستگیها به دیوار ماند
جنون پرده دارست ما را که ما را
ز آشفتگی سر به دستار ماند
نگه را سیه خال طرف عذارش
به تمغاچی رهرو آزار ماند
ادایی ست او را که از دلربایی
نهفتن ز شوخی به اظهار ماند
چو جویم مراد از شگرفی؟ که او را
نشستن ز شنگی به رفتار ماند
در آیینه ما که ناساز بختیم
خط عکس طوطی به زنگار ماند
گروهی ست در دهر هستی که آن را
ز پیچش نفس ها به زنار ماند
به جز عقده غم چه بر دل شمارد
زبانی که در بند گفتار ماند
ز قحط سخن ماندم خامه غالب
به نخلی کز آوردن بار ماند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دریغا که کام و لب از کار ماند
سخنهای ناگفته بسیار ماند
هوش مصنوعی: ای کاش که آرزوها و حرفهایی که در دل داشتیم، به انجام میرسید، زیرا هنوز سخنان زیادی وجود دارد که گفته نشدهاند.
گدایم نهانخانهای را که در وی
در از بستگیها به دیوار ماند
هوش مصنوعی: من گدای کسی هستم که در پنهانی از دلش، دیواری وجود دارد که مرا از همه وابستگیها جدا کرده است.
جنون پرده دارست ما را که ما را
ز آشفتگی سر به دستار ماند
هوش مصنوعی: جنون مانند پردهای است که ما را پوشانده و در نتیجه، دیوانگی ما باعث میشود که نتوانیم از حالت آشفتهمان خارج شویم.
نگه را سیه خال طرف عذارش
به تمغاچی رهرو آزار ماند
هوش مصنوعی: نگاه سیاه و زیبای او، همچون علامتی بر چهرهاش، در دل راهبی که از درد و رنج زیاد رنج میبرد، نشسته است.
ادایی ست او را که از دلربایی
نهفتن ز شوخی به اظهار ماند
هوش مصنوعی: او در دلربایی مهارت دارد و این هنر را طوری پنهان کرده که از شوخی و جذابیتش نتوانسته خود را نشان دهد.
چو جویم مراد از شگرفی؟ که او را
نشستن ز شنگی به رفتار ماند
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم خواستهام را از عظمت طلب کنم؟ زیرا او در حالتی از شگفتی قرار دارد که به رفتار او نمیتوان شک کرد.
در آیینه ما که ناساز بختیم
خط عکس طوطی به زنگار ماند
هوش مصنوعی: در آیینه ما، نشان از بخت نامساعدی است و تصویر زیبای یک طوطی به خاطر زنگار و کثیفی، به خوبی نمایان نیست.
گروهی ست در دهر هستی که آن را
ز پیچش نفس ها به زنار ماند
هوش مصنوعی: در دنیا گروهی وجود دارند که به خاطر تأثیرات منفی و پیچیدگیهای زندگی، به وابستگی و اسارت گرفتار آمدهاند.
به جز عقده غم چه بر دل شمارد
زبانی که در بند گفتار ماند
هوش مصنوعی: تنها چیزی که دل میتواند حس کند، غم است، زیرا زبانی که نتواند صحبت کند، نمیتواند چیزی جز این احساس را بیان کند.
ز قحط سخن ماندم خامه غالب
به نخلی کز آوردن بار ماند
هوش مصنوعی: به خاطر کمبود واژهها و ایدهها، دیگر نمیتوانم سخنی بنویسم. قلم من مانند درختی است که پس از برداشت میوه، دیگر باری برای ارائه ندارد.