گنجور

شمارهٔ ۱۶۰

نفس از بیم خویت رشته پیچیده را ماند
نگاه از تاب رویت موی آتش دیده را ماند
ز جوش دل هنوزش ریشه در آبست پنداری
به مژگان قطره خون غنچه ناچیده را ماند
ز بس کز لاله و گل حسرت ناز تو می جوشد
خیابان محشر دلهای خون گردیده را ماند
خوشا دلداده چشم خودش بودن در آیینه
ز سرگرمی نگه صیاد آهودیده را ماند
غبار از جاده تا اوج سپهر ساده می بالد
ز جوش وحشتم صحرا دل رنجیده را ماند
به هر جا می خرامی جلوه ات در ماست پنداری
دل از آیینه داریهای شوقت دیده را ماند
چه غم ز افتادگی ها چون روان پالاست اندوهت
تن از مستی به کویت جان آرامیده را ماند
بهار از رنگ و بو در پیشگاه جلوه نازش
گدایان نثار از رهگذر برچیده را ماند
رقیبش برده از راه و وفا بنگر که در چشمم
غبار راه او مژگان برگردیده را ماند
جهان دودی ست از سودا که می گرداندش غالب
تو گویی گنبد گردون سر شوریده را ماند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نفس از بیم خویت رشته پیچیده را ماند
نگاه از تاب رویت موی آتش دیده را ماند
هوش مصنوعی: در اثر ترس از نبود تو، نفس حالت پیچیده‌ای پیدا کرده است، مانند اینکه نگاهی که به زیبایی تو دوخته شده، به مشابه موهایی از آتش، داغ و سوزان است.
ز جوش دل هنوزش ریشه در آبست پنداری
به مژگان قطره خون غنچه ناچیده را ماند
هوش مصنوعی: دل هنوز در اوج هیجان و احساس، به ریشه‌ای عمیق متصل است. گویی به چشم‌هایش نگاهی می‌اندازد که شبیه قطره‌ی خونی است که از غنچه‌ای که هنوز چیده نشده، باقی مانده باشد.
ز بس کز لاله و گل حسرت ناز تو می جوشد
خیابان محشر دلهای خون گردیده را ماند
هوش مصنوعی: خیلی از لاله و گل به خاطر زیبایی و ناز تو حسرت می‌خورند، مانند خیابانی که در روز محشر دل‌هایی که خونین شده‌اند را نشان می‌دهد.
خوشا دلداده چشم خودش بودن در آیینه
ز سرگرمی نگه صیاد آهودیده را ماند
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که در آیینه به چشمان خودش نگاه می‌کند و از تماشای آن لذت می‌برد، مانند آهو که درگیر نگاه صیاد شده است و به دام می‌افتد.
غبار از جاده تا اوج سپهر ساده می بالد
ز جوش وحشتم صحرا دل رنجیده را ماند
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی از تنهایی و غم پرداخته است. اشاره به جاده‌ای دارد که در آن غبار نشسته و در آسمان به‌سوی اوج می‌رود. این غبار نماد مشکلات و رنج‌هاست که از دل پرآشوب کسی ناشی می‌شود. احساس وحشت و تنهایی در دل رانده، به تصویر کشیده شده است که همچون صحرا بی‌نهایت و خالی به نظر می‌رسد.
به هر جا می خرامی جلوه ات در ماست پنداری
دل از آیینه داریهای شوقت دیده را ماند
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، زیبایی‌ات در دل ما نمایان است. گویی که دل، مانند آیینه‌ای است که حس شوق و عشق را در خود منعکس کرده است.
چه غم ز افتادگی ها چون روان پالاست اندوهت
تن از مستی به کویت جان آرامیده را ماند
هوش مصنوعی: چرا نگران افتادن‌ها باشی وقتی روح تو پاک و خالص است؟ غم و اندوهت بر اثر مستی و شادی از بین رفته و امید تو به آرامشی در کوی معشوق رسیده است.
بهار از رنگ و بو در پیشگاه جلوه نازش
گدایان نثار از رهگذر برچیده را ماند
هوش مصنوعی: بهار با زیبایی و عطرش در برابر زیبایی و نازش، مانند گدایی است که از راه رسیده و همه چیز را تقدیم می‌کند.
رقیبش برده از راه و وفا بنگر که در چشمم
غبار راه او مژگان برگردیده را ماند
هوش مصنوعی: رقیبش به سفر رفته و وفای او را در خاطر بینداز. در چشمانم نشانی از راهی که آمده است دیده می‌شود، مانند مژگانش که به دور برگشته‌اند.
جهان دودی ست از سودا که می گرداندش غالب
تو گویی گنبد گردون سر شوریده را ماند
هوش مصنوعی: این جهان به گونه‌ای شبیه به دودی است که از شوق و آرزوها به وجود آمده و مانند این است که گنبد آسمان در حال چرخش و احساس بی‌قراری قرار دارد.