گنجور

شمارهٔ ۱۵۴

دیگر از گریه به دل رسم فغان یاد آمد
رنگ پیمانه زدم شیشه به فریاد آمد
دل در افروختنش منت دامن نکشید
شادم از آه که هم آتش و هم باد آمد
تا ندانی جگر سنگ گشودن هدرست
تیشه داند که چه ها بر سر فرهاد آمد
داغم از گرمی شوق تو که صد ره به دلم
همچنان بر اثر شکوه بیداد آمد
خیز و در ماتم ما سرمه فرو شوی ز چشم
وقت مشاطگی حسن خداداد آمد
رفته بودی دگر از جا به سخن سازی غیر
منت از بخت که خاموشی ما یاد آمد
خشک و تر سوزی این شعله تماشا داد
عشق یکرنگ کن بنده و آزاد آمد
دید پر ریخته و از قفسم کرد آزاد
رحم در طینت ظالم ستم ایجاد آمد
بر در یار چه غوغاست عزیزان بروید
خونبها مزد سبکدستی جلاد آمد
داده خونین نفسی درس خیالم غالب
رنگ بر روی من از سیلی استاد آمد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیگر از گریه به دل رسم فغان یاد آمد
رنگ پیمانه زدم شیشه به فریاد آمد
هوش مصنوعی: دیگر از گریه درد و دل را فریاد نمی‌زنم. یادم آمد که رنگ پیمانه به یاد می‌آورم و شیشه‌ها با صدا و فریاد خودم را به یاد می‌آورند.
دل در افروختنش منت دامن نکشید
شادم از آه که هم آتش و هم باد آمد
هوش مصنوعی: دل در افروختن عشق، منت کسی را نکشید. من از این که با حسرت خود، هم شادمانم و هم آتشین، خوشحالم که هم عشق را احساس می‌کنم و هم در آن وزش باد را حس می‌کنم.
تا ندانی جگر سنگ گشودن هدرست
تیشه داند که چه ها بر سر فرهاد آمد
هوش مصنوعی: تا زمانی که درد و سختی را تجربه نکرده‌ای، نمی‌فهمی که چقدر سنگینی و دشواری در کارهایی هست که برخی افراد انجام می‌دهند. فقط کسی که در دلش زخم‌های عمیق دارد، می‌داند که چه مصیبتی بر سر فرهاد آمد.
داغم از گرمی شوق تو که صد ره به دلم
همچنان بر اثر شکوه بیداد آمد
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و اشتیاق تو دلم آتش گرفته و این احساس به قدری شدید است که بارها مانند صد بار پیش از این به دلم فشار آورده و مرا آزار می‌دهد.
خیز و در ماتم ما سرمه فرو شوی ز چشم
وقت مشاطگی حسن خداداد آمد
هوش مصنوعی: بخور و اشک بریز و در غم ما غرق شو، چون وقت آرایش و Beauty خداوند نزدیک است.
رفته بودی دگر از جا به سخن سازی غیر
منت از بخت که خاموشی ما یاد آمد
هوش مصنوعی: تو به جایی رفته بودی و حرفی از ما نمی‌زدی، اما همچنان غم خاموشی‌مان در دلمان نشسته و به خاطر خوشبختی‌ات هیچ‌کس را سرزنش نمی‌کنیم.
خشک و تر سوزی این شعله تماشا داد
عشق یکرنگ کن بنده و آزاد آمد
هوش مصنوعی: عشق می‌تواند در همه وضعیت‌ها و حالات انسان تأثیر بگذارد، چه در خوشی و شادی و چه در غم و اندوه. این احساس باعث می‌شود که بنده، در تجلی عشق، احساس آزادی و رهایی کند. بنابراین، عشق باید پاک و یکدست باشد تا فرد به درک واقعی آزادی برسد.
دید پر ریخته و از قفسم کرد آزاد
رحم در طینت ظالم ستم ایجاد آمد
هوش مصنوعی: چشمم پر از اشک است و از قید و بند خود آزاد شده‌ام. رحم در ذات ظالم، موجب به وجود آمدن ستم شده است.
بر در یار چه غوغاست عزیزان بروید
خونبها مزد سبکدستی جلاد آمد
هوش مصنوعی: در درگاه معشوق چه هیاهویی وجود دارد، که عزیزان به آنجا می‌روند و می‌خواهند تا بهای خونشان را بپردازند، چون مزدکاران بی‌توجهی و سهل‌انگاری جلاد نیز به آنجا آمده‌اند.
داده خونین نفسی درس خیالم غالب
رنگ بر روی من از سیلی استاد آمد
هوش مصنوعی: خونین نفسی به من عطا شده و درس خیال من را شکل داده است. رنگی که بر وجود من نشسته، از تازیانه‌ای است که استاد به من زده است.

حاشیه ها

1404/06/04 10:09
عرب عامری.بتول

تیشه داند که چه ها بر سر فرهاد آمد...

عالیست