گنجور

شمارهٔ ۱۵۰

به ره با نقش پای خویشم از غیرت سری باشد
که ترسم دوست جویان را به کویش رهبری باشد
نمی گیری به خون خلق بی پروانگاهان را
تواند بود یا رب بعد محشر محشری باشد؟
چه گویم سوز دل با چون تو غم نادیده بدمستی؟
مثالی وانمایم گر کباب و اخگری باشد
رسد هر روزم از خلد برین ناخوانده مهمانی
جحیم من گر از داغ بهشتی پیکری باشد
نخواهد بود رسم آنجا به دیوان داوری بردن
گرفتم کشور مهر و وفا را داوری باشد
توان صیقل بهای تیغ قاتل هم ادا کردن
اگر فصاد را در دهر مزد نشتری باشد
مکیدم آنقدر کز بوسه و دشنام خالی شد
لب یارست و حرفی چند گو با دیگری باشد
به ذوق لذتی کز خاره و خاراست پهلو را
بنالم همچنین گر هم ز نسرین بستری باشد
به جانی گر خود از کوه ست در وی لرزه اندازد
به چشمی گر خود از سام است گردی لشکری باشد
ستایم حق شناسی های محبوبی که در محفل
دلش با چشم پر خون و لبش با ساغری باشد
نبود ار تیشه پیدا سر به سنگی می زدم لیکن
ستم باشد که در بیهوده میری همسری باشد
بیابد هم ز من آنچه از ظهوری یافتم غالب
اگر جادوبیانان را ز من واپستری باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به ره با نقش پای خویشم از غیرت سری باشد
که ترسم دوست جویان را به کویش رهبری باشد
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، اثر قدم‌هایم نشان از علاقه‌ام دارد و از این بابت نگرانم که مبادا کسانی که به دنبال دوست هستند، به خاطر این نشانه‌ها، به سویی راهنمایی شوند که من در آنجا هستم.
نمی گیری به خون خلق بی پروانگاهان را
تواند بود یا رب بعد محشر محشری باشد؟
هوش مصنوعی: آیا می‌تواند این طور باشد که بعد از قیامت، مجلسی برای محاسبه و حسابرسی باشد که در آن نمی‌توانی به خون خلق اعتنا کنی و به راحتی به سرنوشت بی‌توجه باشی؟
چه گویم سوز دل با چون تو غم نادیده بدمستی؟
مثالی وانمایم گر کباب و اخگری باشد
هوش مصنوعی: چه بگویم از درد دل زمانی که تو با غم‌های نادیده و بی‌خیالی‌ات هستی؟ اگر بخواهم مثالی بزنم، باید بگویم مانند کبابی است که روی آتش می‌سوزد.
رسد هر روزم از خلد برین ناخوانده مهمانی
جحیم من گر از داغ بهشتی پیکری باشد
هوش مصنوعی: هر روز برایم از جایگاه بهشتیان مهمانی ناخوانده می‌آید، اگرچه این مهمان از آتش جهنم است و من تنها در قالب داغی بهشتی به او می‌نگرم.
نخواهد بود رسم آنجا به دیوان داوری بردن
گرفتم کشور مهر و وفا را داوری باشد
هوش مصنوعی: در آنجا رسم بر این نیست که اختلافات و دعاوی را به دادگاه ببرند. من با صمیمیت و محبت به سرزمین وفا و دوست داشتن می‌آیم.
توان صیقل بهای تیغ قاتل هم ادا کردن
اگر فصاد را در دهر مزد نشتری باشد
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی قیمت بالای یک شمشیر تیز و کشنده را بپردازی، باید بتوانی چیزهایی را که در زندگی ارزش دارند، به دست بیاوری.
مکیدم آنقدر کز بوسه و دشنام خالی شد
لب یارست و حرفی چند گو با دیگری باشد
هوش مصنوعی: به قدری از لب یار بوسه و دشنام گرفتیم که دیگر لب او خالی شده و حالا چند کلمه با کسی دیگر صحبت می‌کند.
به ذوق لذتی کز خاره و خاراست پهلو را
بنالم همچنین گر هم ز نسرین بستری باشد
هوش مصنوعی: از شوق و لذتی که از خار و خاری می‌رسد، در دلم می‌لرزد و اگر هم بر روی نسرین‌ها دراز کشیده باشم، همین احساس را دارم.
به جانی گر خود از کوه ست در وی لرزه اندازد
به چشمی گر خود از سام است گردی لشکری باشد
هوش مصنوعی: اگر جان انسانی از کوه بترسد، لرزش خواهد داشت و اگر خود را از سرما به سامی تشبیه کند، نیرویی مانند لشکری خواهد داشت.
ستایم حق شناسی های محبوبی که در محفل
دلش با چشم پر خون و لبش با ساغری باشد
هوش مصنوعی: من به خاطر سپاسگزاری‌هایی که محبوبم انجام می‌دهد، تحسین می‌کنم. او در محفل دلش با چشمانی پر از اشک و لبانی که به ساغر آغشته است، به زندگی ادامه می‌دهد.
نبود ار تیشه پیدا سر به سنگی می زدم لیکن
ستم باشد که در بیهوده میری همسری باشد
هوش مصنوعی: اگر ابزار لازم را داشتم، به شکلی موثر با مشکلاتم مقابله می‌کردم، اما چه بی‌فایده است که در این مسیر بی‌هدف، در کنار کسی باشم که ارزش نداشته باشد.
بیابد هم ز من آنچه از ظهوری یافتم غالب
اگر جادوبیانان را ز من واپستری باشد
هوش مصنوعی: اگر او هم به من آن چیزی را که من از ظهور یافته‌ام، بدست آورد، حتی اگر دلایل و نشانه‌ها از من دور شده باشد.