گنجور

شمارهٔ ۱۴۸

ز رشک ست این که در عشق آرزوی مردنم باشد
تو جان عالمی، حیف ست گر جان در تنم باشد
زهی قسمت که ساز طالع عیشم کنند آن را
اگر خود جزوی از گردون به کام دشمنم باشد
بیاسا ساعتی تا بر دم تیغت گلو سایم
که از خود نیز در کشتن حقی بر گردنم باشد
شناسم سعی بخت خویش در نامهربانیها
بلرزم بر گلستان گر گلی در دامنم باشد
تو داری دین و ایمانی بترس از دیو و نیرنگش
چو نبود توشه راهی چه باک از رهزنم باشد
به ذوق عافیت یاران روند از خویش و چون من هم
خلد در پای من خاری که در پیراهنم باشد
بدان تا با من آویزد چو حرف رنگ و بو گوید
دلم با اوستی اما زبان با گلشنم باشد
بدین آهنگ های پست نتوان غم برون دادن
مگر صور قیامت ساز شور شیونم باشد
به سودایت همان انداز از خود رفتنی دارم
اگر چون ناله زنجیر بند از آهنم باشد
به زر همدوش قارون خفتن از دون همتی خیزد
بیا تا در سخن پیچم که از غالب هم‌فنم باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز رشک ست این که در عشق آرزوی مردنم باشد
تو جان عالمی، حیف ست گر جان در تنم باشد
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت است که در عشق آرزوی مرگم را دارم. تو جان همه‌ جهان هستی و حیف است اگر جانم در بدنم باقی بماند.
زهی قسمت که ساز طالع عیشم کنند آن را
اگر خود جزوی از گردون به کام دشمنم باشد
هوش مصنوعی: خیلی خوب است که قسمت من به گونه‌ای رقم بخورد که زندگی لذتبخشم کنند، هرچند که اگر خود من تنها یک جزء از این دنیا باشم و در دست دشمنم باشد.
بیاسا ساعتی تا بر دم تیغت گلو سایم
که از خود نیز در کشتن حقی بر گردنم باشد
هوش مصنوعی: ساعتی استراحت کن تا من گردن خود را به تیزی شمشیرت بسپارم، چراکه احساس می‌کنم در کشتن من حقی بر گردنم هست.
شناسم سعی بخت خویش در نامهربانیها
بلرزم بر گلستان گر گلی در دامنم باشد
هوش مصنوعی: من تلاش و غیرت خود را می‌شناسم، اما با وجود بی‌وفایی‌ها و دشواری‌ها، اگر در دامنم گلی باشد، از آن بترسم و لرزید.
تو داری دین و ایمانی بترس از دیو و نیرنگش
چو نبود توشه راهی چه باک از رهزنم باشد
هوش مصنوعی: تو دارای ایمان و دین هستی، پس از دیو و نیرنگش بترس. اگر توشه‌ای برای سفر نداشته باشی، از راهزن‌ها نترس، زیرا خطری تو را تهدید نمی‌کند.
به ذوق عافیت یاران روند از خویش و چون من هم
خلد در پای من خاری که در پیراهنم باشد
هوش مصنوعی: یاران به خاطر خوشی و آسایش خود از من دور می‌شوند و حال آنکه من با وجود اینکه در باغ بهشت هستم، همیشه یک خار در دل دارم که حکایت از غم و ناراحتی من می‌کند.
بدان تا با من آویزد چو حرف رنگ و بو گوید
دلم با اوستی اما زبان با گلشنم باشد
هوش مصنوعی: بدان که اگر کسی به من نزدیک شود و حرفی بزند که نشان‌دهنده زیبایی و لطافت باشد، دل من با او همراه است، اما کلام من همچنان با مناظر زیبا و دل‌انگیز می‌چرخد.
بدین آهنگ های پست نتوان غم برون دادن
مگر صور قیامت ساز شور شیونم باشد
هوش مصنوعی: با این نواهای سست و سطحی نمی‌توان غم را بیرون راند، مگر اینکه صدای قیامت و ناله‌های دل‌فzigی من به پا شود.
به سودایت همان انداز از خود رفتنی دارم
اگر چون ناله زنجیر بند از آهنم باشد
هوش مصنوعی: من به خاطر سودای تو از خود رفته‌ام، و اگر هم مانند ناله زنجیری باشد که از آهن ساخته شده، این حالتم را می‌پذیرم.
به زر همدوش قارون خفتن از دون همتی خیزد
بیا تا در سخن پیچم که از غالب هم‌فنم باشد
هوش مصنوعی: خوابیدن در کنار ثروت فراوان مانند قارون، نشان دهنده نداشتن همت و اراده بالا است. بیایید صحبت کنیم و من نشان می‌دهم که من با کسی که برنده است همفکر هستم.