شمارهٔ ۱۴۲
نگاهش ار به سر نامه وفا ریزد
سواد صفحه ز کاغذ چو توتیا ریزد
به فرق ما اگرش ناگهان گذار افتد
چو گرد سایه ز بال و پر هما ریزد
خوشا بریدن راه وفا که در هر گام
جبین ز پای به انداز نقش پا ریزد
ز ناله ریخت جگرپاره های داغ آلود
چو برگ لاله که در گلشن از هوا ریزد
تبسمی ست به بالین کشتگان خودت
که گل به جیب تمنای خونبها ریزد
دماغ ما ز بلا می رسد مگر ساقی
گداز زهره ما در ایاغ ما ریزد
خوش آن که عجز منش بر سر عتاب آرد
خسک به پیرهن شعله جفا ریزد
بهشت خویش توانی شدن اگر داری
دلی که خون شود و رنگ مدعا ریزد
به روز وصل در آغوشم آنچنان بفشار
که بی من از لب من شکوه تو واریزد
به چاره درد تو اکسیر بی نیازیهاست
که دل گدازد و در قالب دوا ریزد
به روی عقده کارم به شکل برگ خزان
ز لرزه ناخن دست گره گشا ریزد
غبار شوق به خونابه امید سرشت
دمی که خواست قضا طرح این بنا ریزد
شباب و زهد چه ناقدردانی هستی ست
بلا به جان جوانان پارسا ریزد
به سجده بر در یار اوفتیم تا غالب
خط جبین چو غبار از جبین ما ریزد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگاهش ار به سر نامه وفا ریزد
سواد صفحه ز کاغذ چو توتیا ریزد
هوش مصنوعی: اگر نگاه او بر نوشتههای وفا بیفتد، همانند پخش شدن رنگی بر صفحه کاغذ، تأثیر عمیقی بر دل خواهد گذاشت.
به فرق ما اگرش ناگهان گذار افتد
چو گرد سایه ز بال و پر هما ریزد
هوش مصنوعی: اگر در جدایی ما ناگهان نیفتد، مانند سایهای که از بال و پر پرندهای بزرگ بر زمین میافتد، همچنان در دل ما باقی خواهد ماند.
خوشا بریدن راه وفا که در هر گام
جبین ز پای به انداز نقش پا ریزد
هوش مصنوعی: راه وفا را بریدن خوشایند است، چرا که در هر قدمی که برداشته میشود، اثر گامها بر زمین باقی میماند و نشان از حضور را میگذارد.
ز ناله ریخت جگرپاره های داغ آلود
چو برگ لاله که در گلشن از هوا ریزد
هوش مصنوعی: از ناله و گریه، دلهای آتشین و داغ مانند برگهای لاله که در باغ از باد میریزند، پراکنده میشوند.
تبسمی ست به بالین کشتگان خودت
که گل به جیب تمنای خونبها ریزد
هوش مصنوعی: تو در کنار کشتههای خودت لبخند میزنی، در حالی که گلها به دلتنگی و آرزوی گرفتن تسویه حساب برای خون آنها میریزند.
دماغ ما ز بلا می رسد مگر ساقی
گداز زهره ما در ایاغ ما ریزد
هوش مصنوعی: بیگمان، مشکلات و مصیبتها به سراغ ما میآید، اما این امید را داریم که شرابخور ما بتواند آتش عشق و احساسات ما را تسکین بدهد و در دلمان آرامش به ارمغان آورد.
خوش آن که عجز منش بر سر عتاب آرد
خسک به پیرهن شعله جفا ریزد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که ناتوانیاش را با خشم و سختگیری بپذیرد و به جای مقاومت، با لطافت و آسیبپذیری به درک و تحمل سختیها بپردازد.
بهشت خویش توانی شدن اگر داری
دلی که خون شود و رنگ مدعا ریزد
هوش مصنوعی: اگر دلی داشته باشی که برای رسیدن به آرزوها و خواستههایت به شدت در تلاش و فداکاری باشد، میتوانی به بهشت خودت دست یابی.
به روز وصل در آغوشم آنچنان بفشار
که بی من از لب من شکوه تو واریزد
هوش مصنوعی: در روزی که به هم نزدیک میشویم، طوری مرا در آغوشت بفشار که وقتی من در کنارت نیستم، یاد و شکایت تو از من بر زبانم جاری شود.
به چاره درد تو اکسیر بی نیازیهاست
که دل گدازد و در قالب دوا ریزد
هوش مصنوعی: برای درمان درد تو، چیزی وجود دارد که تو را از نیازها بینیاز میکند و در عین حال، دل را میسوزاند و در قالب دارویی شگفتانگیز به کمک میآید.
به روی عقده کارم به شکل برگ خزان
ز لرزه ناخن دست گره گشا ریزد
هوش مصنوعی: کار من به گونهای است که مانند برگهای خزان در حال افتادن است و دست من که گرهگشا است، به خاطر لرزشها و تنشهای درونی، از آن بیخبر میریزد.
غبار شوق به خونابه امید سرشت
دمی که خواست قضا طرح این بنا ریزد
هوش مصنوعی: عشق و امید همچون گرد و غبار بر دل نشستهاند و در لحظهای که سرنوشت تصمیم به خراب کردن این بنای زندگی گرفت، این احساسات در درونم فشرده شدهاند.
شباب و زهد چه ناقدردانی هستی ست
بلا به جان جوانان پارسا ریزد
هوش مصنوعی: جوانی و پرهیزکاری چقدر بیرحم هستند؛ به جان جوانان پرهیزگار آزار میرسانند.
به سجده بر در یار اوفتیم تا غالب
خط جبین چو غبار از جبین ما ریزد
هوش مصنوعی: به پای یار سجده میکنیم تا وقتی که بردن خط پیشانیاش، مانند غبار از پیشانی ما بریزد.