گنجور

شمارهٔ ۱۴۰

گرسنه به که برآید ز فاقه جانش و لرزد
از آن که دررسد از راه میهمانش و لرزد
نفس به گرد دل از مهر می تپد به فراقت
چو طایری که بسوزانی آشیانش و لرزد
منم به وصل به گنجینه راه یافته دزدی
که در ضمیر بود بیم پاسبانش و لرزد
دگر به کام خود ای دل چه بهره برد توانی
ز ساده ای که زنی بوسه بر دهانش و لرزد
نترسد ار ز گسستن خدا نخواسته باشد
چرا رسد سر آن طره بر میانش و لرزد؟
ز شور ناله دل دارد اضطراب روانم
چو رایضی که ز کف در رود عنانش و لرزد
ز جنبش مژه مانی دم نگاه به مستی
که بی اراده جهد تیر از کمانش و لرزد
ز شیخ وجد به ذوق نشاط نغمه نیابی
مگر به دل گذرد مرگ ناگهانش و لرزد
فغان ز خجلت صراف کم عیار که ناگه
برآورند زر قلب از دکانش و لرزد
گر از فشاندن جان شور نیست در سر غالب
چرا به سجده نهد سر بر آستانش و لرزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرسنه به که برآید ز فاقه جانش و لرزد
از آن که دررسد از راه میهمانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر کسی به شدت گرسنه باشد، از فقر و تنگدستی‌اش بی‌تاب می‌شود و به شدت می‌ترسد که شاید مهمانش از راه برسد و شرایط را برای او دشوارتر کند.
نفس به گرد دل از مهر می تپد به فراقت
چو طایری که بسوزانی آشیانش و لرزد
هوش مصنوعی: نفس انسان به دور دل از عشق می‌تپد، مانند پرنده‌ای که آشیانه‌اش را بسوزانی و از آسیب به لرزه درآید در جدایی تو.
منم به وصل به گنجینه راه یافته دزدی
که در ضمیر بود بیم پاسبانش و لرزد
هوش مصنوعی: من به گنجینه‌ای وصل شدم که دزدی در درونش است و از بیم پاسبانش می‌لرزد.
دگر به کام خود ای دل چه بهره برد توانی
ز ساده ای که زنی بوسه بر دهانش و لرزد
هوش مصنوعی: ای دل! دیگر چه بهره‌ای می‌توانی از کسی ببری که با سادگی‌اش تو را نوازش می‌کند و تو را در آغوش می‌گیرد، در حالی که از ترس لرزیده است؟
نترسد ار ز گسستن خدا نخواسته باشد
چرا رسد سر آن طره بر میانش و لرزد؟
هوش مصنوعی: اگر خدا نخواهد که رابطه‌ای قطع شود، کسی نباید بترسد. زیرا چه دلیلی دارد که آن مو (سمبل زیبایی و عشق) بر سر او بیفتد و او دچار لرزش و اضطراب شود؟
ز شور ناله دل دارد اضطراب روانم
چو رایضی که ز کف در رود عنانش و لرزد
هوش مصنوعی: دل من از شدت احساسات بی‌تاب است، مانند اسبی که کنترلش از دست خارج شده و به شدت می‌لرزد.
ز جنبش مژه مانی دم نگاه به مستی
که بی اراده جهد تیر از کمانش و لرزد
هوش مصنوعی: از تحرک مژه‌های تو، نگاه کردن به زیبایی به قدری مسحور کننده است که بی‌اختیار تیر عشق از کمان دل شلیک می‌شود و قلب را به تپش درمی‌آورد.
ز شیخ وجد به ذوق نشاط نغمه نیابی
مگر به دل گذرد مرگ ناگهانش و لرزد
هوش مصنوعی: از یک روحانی نمی‌توان به شوق و شادی لذت نغمه نی، جز آنکه ناگهان مرگ او را دچار لرزش و تزلزل کند.
فغان ز خجلت صراف کم عیار که ناگه
برآورند زر قلب از دکانش و لرزد
هوش مصنوعی: آه از شرم صرافی که ارزش و اعتبارش کم است، زمانی که ناگهان قلبش را از دکانش بیرون می‌کشد و می‌لرزد.
گر از فشاندن جان شور نیست در سر غالب
چرا به سجده نهد سر بر آستانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر دلی پر از شور و هیجان نباشد، چرا غالب باید به سجده‌اش برود و در برابر قدرتش لرزه بر تنش بیفتد؟