گنجور

شمارهٔ ۱۳۸

صبح ست خوش بود قدحی بر شراب زد
یاقوت باده بر قوه آفتاب زد
نشتر به مغز پنبه مینا فرو برید
کافاق امتلا ز هجوم سحاب زد
ذوقی می مغانه ز کردار بازداشت
آه از فسون دیو که راهم به آب زد
تا خاک کشتگان فریب وفای کیست
کاندر هزار مرحله موج سراب زد
رنگی که در خیال خود اندوختم ز دوست
تا جلوه کرد چشمک برق عتاب زد
گفتم گره ز کار دل و دیده باز کن
از جبهه ناگشوده به بند نقاب زد
گر هوش ما بساط ادای خرام نیست
نقشی توان به صفحه دیبای خواب زد
تا در هجوم ناله نفس باختم به کوه
سنگ از گداز خویش به رویم گلاب زد
ای لاله بر دلی که سیه کرده ای مناز
داغ تو بر دماغ که بوی کباب زد؟
غم مشربان به چشمه حیوان نمی دهند
موجی که دشنه در جگر از پیچ و تاب زد
غالب کسان ز جهل حکیمش گرفته اند
بی دانشی که طعنه بر اهل کتاب زد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح ست خوش بود قدحی بر شراب زد
یاقوت باده بر قوه آفتاب زد
هوش مصنوعی: صبح زیبا و دل‌انگیز است، وقتی که جامی پر از شراب به رنگ یاقوتی بر نور آفتاب تابیده می‌شود.
نشتر به مغز پنبه مینا فرو برید
کافاق امتلا ز هجوم سحاب زد
هوش مصنوعی: چاقو به مغز پنبه‌ای جان مینا نفوذ کرد تا از فشار حمله ابرها راحت شود.
ذوقی می مغانه ز کردار بازداشت
آه از فسون دیو که راهم به آب زد
هوش مصنوعی: شادی و شوقی که در زندگی مغان می‌دیدم، مرا از عمل کردن بازداشت. آه، از سحر و جادوی دیو که باعث شد من در مسیر خود به سمت آبی بیفتم.
تا خاک کشتگان فریب وفای کیست
کاندر هزار مرحله موج سراب زد
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به فریب و نیرنگ اشاره دارد. بیان می‌کند که وفای کسانی که در دنیای فریب قرار دارند، چه اندازه ارزشمند است. همچنین اشاره به مرگ و از دست رفتن انسان‌ها دارد و این که در زندگی، به رغم زحماتی که می‌کشیم، ممکن است به چیزهای بی‌اساس و فریبنده برخورد کنیم که فقط در سطح ظاهر وجود دارند. در واقع، شاعر درباره حقیقت و واقعیت‌های نهفته در زندگی تأمل می‌کند و به دشواری‌های شناخت آن‌ها اشاره می‌کند.
رنگی که در خیال خود اندوختم ز دوست
تا جلوه کرد چشمک برق عتاب زد
هوش مصنوعی: رنگی که در ذهنم از دوست به تصویر کشیدم، زمانی که جلوه‌اش نمایان شد، مانند درخششی ناگهانی بود که به خاطر رفتارش دلخورم کرد.
گفتم گره ز کار دل و دیده باز کن
از جبهه ناگشوده به بند نقاب زد
هوش مصنوعی: به او گفتم که مشکلات و گرفتاری‌های دل و چشمانت را حل کن و از رازهایی که هنوز فاش نشده‌اند، پرده‌برداری کن.
گر هوش ما بساط ادای خرام نیست
نقشی توان به صفحه دیبای خواب زد
هوش مصنوعی: اگر ذهن ما به زیبایی و هنر نرساند، نمی‌توانیم تصویری بر روی بوم خواب و خیال بزنیم.
تا در هجوم ناله نفس باختم به کوه
سنگ از گداز خویش به رویم گلاب زد
هوش مصنوعی: وقتی در اثر ناله‌های نفس کرونا و غم و اندوه شکست خوردم، احساس کردم که از درونم مانند گلابی لطیف، شادی و زیبایی به روی من پاشیده شده است.
ای لاله بر دلی که سیه کرده ای مناز
داغ تو بر دماغ که بوی کباب زد؟
هوش مصنوعی: ای گل لاله، بر دلی که به خاطر تو غمگین و سیاه شده است خرده نگیرید. چرا که زخم تو بر پیشانی او، همچون عطر کبابی است که به مشام می‌رسد.
غم مشربان به چشمه حیوان نمی دهند
موجی که دشنه در جگر از پیچ و تاب زد
هوش مصنوعی: غم به مشروب‌فروشان اجازه نمی‌دهد که پای چشمه حیوان زنده‌ای بیفتد؛ مانند موجی که با غم خود، دشنه‌ای در دلش فرو می‌کند و باعث پیچ و تاب‌اش می‌شود.
غالب کسان ز جهل حکیمش گرفته اند
بی دانشی که طعنه بر اهل کتاب زد
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به دلیل نادانی خود به کسی که ادعای حکمت دارد، حمله می‌کنند، غافل از اینکه خودشان در جهل به سر می‌برند و به اهل کتاب طعنه می‌زنند.