شمارهٔ ۱۳۷
اگر داغت وجودم را در اکسیر نظر گیرد
سراپای من از جوش بهاران پرده برگیرد
به عرض هر گسستن کز نفس بالد ز بی تابی
خیالم الفت مرغوله مویان را ز سر گیرد
دل از سودای مژگان که خون گردید؟ کز مستی
به ذوق رخنه از هر قطره ره بر نیشتر گیرد
به چشم مدعی همچون چراغ روز بی نورم
چراغم گر به فرض از پرتو خورشید درگیرد
رمش نظاره را از رقص بسمل در چمن پیچد
غمش آیینه را از چهره عاشق به زر گیرد
گمم در وی ز رشک ست این که غمخواری نمی خواهم
که ترسم یابد او را هر که از حالم خبر گیرد
سرت گردم اگر پای نزاکت در میان نبود
تنم از لاغری صد خرده بر موی کمر گیرد
نوردم نامه و دل بار بار از بدگمانی ها
نهد نقش تو پیش روی و خود را نامه بر گیرد
خوشم گر استواری نیست همچون موج کارم را
که هر دم از شکست خود روانی بیشتر گیرد
محبت هر دلی را کز نزاکت سرگران یابد
سبک در دام ذوق ناله مرغ سحر گیرد
خوشا روزی که چون از مستی آویزم به دامانش
گه از دستم کشد گاهم به روی چشم تر گیرد
ز فیض نطق خویشم با نظیری همزبان غالب
چراغی را که دودی هست در سر زود درگیرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر داغت وجودم را در اکسیر نظر گیرد
سراپای من از جوش بهاران پرده برگیرد
هوش مصنوعی: اگر عشق تو بر وجود من تاثیر بگذارد، تمام وجودم از خوشحالی و شوق مانند بهار شکوفا خواهد شد.
به عرض هر گسستن کز نفس بالد ز بی تابی
خیالم الفت مرغوله مویان را ز سر گیرد
هوش مصنوعی: به خاطر هر جدا شدن که از نفس خود میکشم و از بیتابی خیال خود، میخواهم که دوستیام را با رشتههای موی تو قطع کنم.
دل از سودای مژگان که خون گردید؟ کز مستی
به ذوق رخنه از هر قطره ره بر نیشتر گیرد
هوش مصنوعی: دل که به خاطر زیبایی مژگان دچار آشفتگی و درد شده، چرا؟ زیرا در حالت مستی، از هر قطره اشک به اندازهای لذت میبرد که مانند نیشتری بر دل فرود میآید.
به چشم مدعی همچون چراغ روز بی نورم
چراغم گر به فرض از پرتو خورشید درگیرد
هوش مصنوعی: به چشم کسی که ادعا دارد، من مانند نوری بیفروغ هستم. حتی اگر فرض کنیم که چراغم از نور خورشید روشن شود، باز هم نور من به چشم او نمیرسد.
رمش نظاره را از رقص بسمل در چمن پیچد
غمش آیینه را از چهره عاشق به زر گیرد
هوش مصنوعی: نگاه معشوقه مانند رقصی زیبا در چمن میپیچد و غمش همچون آینهای از چهره عاشق نقرهای میتاباند.
گمم در وی ز رشک ست این که غمخواری نمی خواهم
که ترسم یابد او را هر که از حالم خبر گیرد
هوش مصنوعی: من در دلم نسبت به او حسودی دارم و نمیخواهم کسی برایم نگران باشد، زیرا میترسم اگر کسی از حال و روز من باخبر شود، او را تحت تأثیر قرار دهد.
سرت گردم اگر پای نزاکت در میان نبود
تنم از لاغری صد خرده بر موی کمر گیرد
هوش مصنوعی: اگر در این فضا رسم و ادب وجود نداشت، من به خاطر عشق و علاقهام به تو، به حدی لاغر و ناتوان میشدم که صدها نقص روی موی کمرم دیده میشد.
نوردم نامه و دل بار بار از بدگمانی ها
نهد نقش تو پیش روی و خود را نامه بر گیرد
هوش مصنوعی: نامهام را به تو میفرستم و دلنگرانیها را کنار میگذارم. تصویر تو در ذهنم نقش میبندد و خودم را برای نوشتن این نامه آماده میکنم.
خوشم گر استواری نیست همچون موج کارم را
که هر دم از شکست خود روانی بیشتر گیرد
هوش مصنوعی: من وقتی خوشحالم که ثباتی مانند موج ندارم؛ زیرا هر لحظه از شکستهایم، انرژی و انگیزه بیشتری به من میدهد.
محبت هر دلی را کز نزاکت سرگران یابد
سبک در دام ذوق ناله مرغ سحر گیرد
هوش مصنوعی: محبت هر دلی را که با لطافت به سراغش میرود، سبکبار کرده و در دام شیرینی نغمات پرنده صبحگاهی به دام میاندازد.
خوشا روزی که چون از مستی آویزم به دامانش
گه از دستم کشد گاهم به روی چشم تر گیرد
هوش مصنوعی: روز خوشی است که وقتی از خوشحالی و سرمستی به او نزدیک شوم، گاهی او مرا از خود دور کند و گاهی هم با محبت، با چشمان تر و مهربانش به من نگاه کند.
ز فیض نطق خویشم با نظیری همزبان غالب
چراغی را که دودی هست در سر زود درگیرد
هوش مصنوعی: از نیروی بیان خویش، با کسی همصدا و مشابه، به من نشان داده شده که چطور میتوانم روشنایی یک چراغ را که دود دارد، در مدت کوتاهی به آتش بکشم.