گنجور

شمارهٔ ۱۳

بر نمی آید ز چشم از جوش حیرانی مرا
شد نگه، زنار تسبیح سلیمانی مرا
دامن افشاندم به جیب و مانده در بند تنم
وحشتی کو تا برون آرد ز عریانی مرا
وه! که پیش از من به پابوس کسی خواهد رسید
سجده شوقی که می بالد به پیشانی مرا
همچنین بیگانه زی با من دل و جان کسی
بدگمان گردم اگر دانم که می دانی مرا
با همه خرسندی از وی شکوه ها دارم همی
تا نداند صید پرسش های پنهانی مرا
برنیایم با روانی های طبع خویشتن
موج آب گوهر من کرده طوفانی مرا
تا به راهت مردم و یک ره به خاکم نامدی
دوزخی گردیده اندوه پشیمانی مرا
خویش را چون موج گوهر گرچه گرد آورده ام
دل پرست از ذوق انداز پر افشانی مرا
تشنه لب بر ساحل دریا ز غیرت جان دهم
گر به موج افتد گمان چین پیشانی مرا
با سراج‌الدین احمد چاره جز تسلیم نیست
ور نه غالب نیست آهنگ غزل‌خوانی مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر نمی آید ز چشم از جوش حیرانی مرا
شد نگه، زنار تسبیح سلیمانی مرا
هوش مصنوعی: نگاه تو باعث شده که من در حیرت و شگفتی فرو بروم، مثل دانه‌های تسبیحی که به هم وصل شده‌اند و من از آن جدا نمی‌شوم.
دامن افشاندم به جیب و مانده در بند تنم
وحشتی کو تا برون آرد ز عریانی مرا
هوش مصنوعی: من دامنم را گشادانه به زمین پهن کرده‌ام و در عین حال، به زنجیر تنم گرفتارم. آیا هراسی وجود دارد که من را از این برهنگی رهایی بخشد؟
وه! که پیش از من به پابوس کسی خواهد رسید
سجده شوقی که می بالد به پیشانی مرا
هوش مصنوعی: وا! چه خوب که قبل از من کسی به دیدار می‌آید، سجده‌ای از شوق که به پیشانی‌ام افتخار می‌آورد.
همچنین بیگانه زی با من دل و جان کسی
بدگمان گردم اگر دانم که می دانی مرا
هوش مصنوعی: اگر بدانم که تو از حال من آگاهی، در زندگی به کسی که با من باید بیگانه باشد، با دل و جانم نزدیک نمی‌شوم و شکی در دل او ایجاد می‌کنم.
با همه خرسندی از وی شکوه ها دارم همی
تا نداند صید پرسش های پنهانی مرا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از او راضی‌ام، اما گلایه‌هایی دارم تا این‌که متوجه سؤال‌های نهان من نشود.
برنیایم با روانی های طبع خویشتن
موج آب گوهر من کرده طوفانی مرا
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم با طبیعت آرام و لطیف خود سازگار شوم، زیرا احساسات درونی‌ام مانند موج‌های آبی، درونم را به هم می‌زنند و مرا دچار تلاطم می‌کنند.
تا به راهت مردم و یک ره به خاکم نامدی
دوزخی گردیده اندوه پشیمانی مرا
هوش مصنوعی: به خاطر تو مردم و به خاطر راه تو به خاکم افتادم. حالا در عذابی دوزخی غرق شده‌ام و اندوه و پشیمانی مرا در بر گرفته است.
خویش را چون موج گوهر گرچه گرد آورده ام
دل پرست از ذوق انداز پر افشانی مرا
هوش مصنوعی: من مانند موجی که دریا را پر از جواهرات می‌کند، خود را جمع کرده‌ام؛ اما دلم پر از شوق و عشق است و می‌خواهم این احساسات را با جلال و شکوه ابراز کنم.
تشنه لب بر ساحل دریا ز غیرت جان دهم
گر به موج افتد گمان چین پیشانی مرا
هوش مصنوعی: اگر در کنار دریا تشنه‌ام بمانم، حاضرم جانم را فدای غیرت کنم، حتی اگر تصور کنند که چین پیشانی من به خاطر موجی به هم می‌ریزد.
با سراج‌الدین احمد چاره جز تسلیم نیست
ور نه غالب نیست آهنگ غزل‌خوانی مرا
هوش مصنوعی: با سراج‌الدین احمد، راهی جز تسلیم وجود ندارد، وگرنه نمی‌توانم در سرودن غزل موفق باشم.