گنجور

شمارهٔ ۱۲

جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را
از سینه ریز بیرون مانند تیغ دم را
از وحشت برونم بنگر غم درونم
آمیزش غریبی باشد به هوش رم را
گویند می نویسد قاتل برات خیری
یارب شکسته باشد بر نام ما قلم را
بی وجه در رهت نیست از پا فتادن من
بر دیده می نشانم در هر قدم، قدم را
سوگند کشتنم خورد از غصه جان سپردم
کردم ز بی نیازی خون در جگر قسم را
در نامه تا نبشتی بر من نوید قتلی
در دل چو جوهر تیغ جا داده ام رقم را
بیدادگر ندارد سرمایه تواضع
تیغت به رسم یغما از ما ربوده خم را
کاشانه گشت ویران، ویرانه دلگشاتر
دیوار و در نسازد زندانیان غم را
مانند خارزاری کاتش زنند در وی
سوزد ز بیم خویت اجزای ناله هم را
در مشرب حریفان منع است خودنمایی
بنگر که چون سکندر آیینه نیست جم را
زاهد مناز چندین زنارم ار گسستی
از جبهه ام ندزدد کس سجده صنم را
اشکی نماند باقی از فرط گریه غالب
سیلی رسید و گویی از دیده شست نم را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را
از سینه ریز بیرون مانند تیغ دم را
هوش مصنوعی: ای دل، جان طاقت تحمل ستم را ندارد، پس باید از درون خود مانند تیغی که از دم بیرون می‌آید، این احساسات را خارج کنی.
از وحشت برونم بنگر غم درونم
آمیزش غریبی باشد به هوش رم را
هوش مصنوعی: نگاهی به من بینداز که چگونه درونم پر از غم است و این دو حالت، یعنی وحشت بیرونی و درد درونی، به طرز عجیبی با هم ترکیب شده‌اند.
گویند می نویسد قاتل برات خیری
یارب شکسته باشد بر نام ما قلم را
هوش مصنوعی: می‌گویند اگر قاتل در حال نوشتن باشد، ممکن است که نام ما را به‌عنوان کسی که آسیب دیده، زیر سوال ببرد.
بی وجه در رهت نیست از پا فتادن من
بر دیده می نشانم در هر قدم، قدم را
هوش مصنوعی: بی دلیل و بی سبب در مسیر تو از پا می‌افتم. در هر قدمی که برمی‌دارم، نشانه‌ای از خود بر جای می‌گذارم.
سوگند کشتنم خورد از غصه جان سپردم
کردم ز بی نیازی خون در جگر قسم را
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که به من دست داد، قسم خوردم که بمیرم و از روی بی نیازی، دلم را به درد خونین کردم.
در نامه تا نبشتی بر من نوید قتلی
در دل چو جوهر تیغ جا داده ام رقم را
هوش مصنوعی: در نامه‌ات وقتی خبر کشتن را برایم ننوشتی، در دل من گوهری مشابه تیغ قرار دارد که نشان از درد و غم را حک کرده است.
بیدادگر ندارد سرمایه تواضع
تیغت به رسم یغما از ما ربوده خم را
هوش مصنوعی: ظالم هیچ سهمی از فروتنی ندارد، تیغ تو به روش غارتگری، خم را از ما ربوده است.
کاشانه گشت ویران، ویرانه دلگشاتر
دیوار و در نسازد زندانیان غم را
هوش مصنوعی: خانه ویران شد، اما ویرانی دل را روشن‌تر می‌کند، زیرا دیوار و در نمی‌تواند غم‌گینان را محصور کند.
مانند خارزاری کاتش زنند در وی
سوزد ز بیم خویت اجزای ناله هم را
هوش مصنوعی: مانند یک دشت پر از خار که آتش به آن زده‌اند، از ترس وجودت، اجزای ناله در آن می‌سوزند.
در مشرب حریفان منع است خودنمایی
بنگر که چون سکندر آیینه نیست جم را
هوش مصنوعی: در محافل دوستان، خودستایی و خودنمایی ممنوع است. به یاد داشته باش که مانند سکندر، هیچ آینه‌ای نمی‌تواند بزرگی جم (یا فردی بزرگ) را نشان دهد.
زاهد مناز چندین زنارم ار گسستی
از جبهه ام ندزدد کس سجده صنم را
هوش مصنوعی: زاهد، چرا این‌قدر به نگاه کردن به ظواهر مشغولی؟ حتی اگر من زنجیرهایی که به خود بسته‌ام را پاره کنی، هیچ‌کس نمی‌تواند جلوه‌ الهی را که من در پرستش معشوقم تجربه می‌کنم، از من بگیرد.
اشکی نماند باقی از فرط گریه غالب
سیلی رسید و گویی از دیده شست نم را
هوش مصنوعی: بعد از آن‌قدر گریه که دیگر اشکی از چشمم باقی نمانده، انگار آب به صورتم پاشیده‌اند و همه چیز را شسته است.