گنجور

شمارهٔ ۱۱

من آن نیم که دگر می توان فریفت مرا
فریبمش که مگر می توان فریفت مرا
به حرف ذوق نگه می توان ربود مرا
به وهم تاب کمر می توان فریفت مرا
ز ذکر مل به گمان می توان فگند مرا
ز شاخ گل به ثمر می توان فریفت مرا
ز درددل که به افسانه در میان آید
به نیم جنبش سر می توان فریفت مرا
ز سوز دل که به واگویه بر زبان گذرد
به یک دو حرف حذر می توان فریفت مرا
من و فریفتگی هرگز، آن محال اندیش
چرا فریفت، اگر می توان فریفت مرا
خدنگ جز به گرایش گشاد نپذیرد
ازو به زخم جگر می توان فریفت مرا
ز باز نامدن نامه بر خوشم که هنوز
به آرزوی خبر می توان فریفت مرا
شب فراق ندارد سحر ولی یک چند
به گفتگوی سحر می توان فریفت مرا
نشان دوست ندانم جز این که پرده در است
ز در به روزن در می توان فریفت مرا
گرسنه چشم اثر نیستم که در ره دید
به کیمیای نظر می توان فریفت مرا
سرشت من بود این ور نه، آن نیم، غالب
که از وفا به اثر می توان فریفت مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من آن نیم که دگر می توان فریفت مرا
فریبمش که مگر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: من کسی هستم که دیگران نمی‌توانند مرا فریب دهند. به همین دلیل، اگر کسی بخواهد مرا فریب دهد، احتمالاً خودش هم نمی‌داند که نمی‌تواند.
به حرف ذوق نگه می توان ربود مرا
به وهم تاب کمر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: با جذابیت کلام و هنر بیان، می‌توانی مرا به سمت خیال و رویا بکشی و با لحن دلنشین خود، من را تسخیر کنی.
ز ذکر مل به گمان می توان فگند مرا
ز شاخ گل به ثمر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: با یادآوری نام او، تصور می‌کنم که می‌توان مرا از دل شاخ گل به زندگی واقعی دعوت کرد.
ز درددل که به افسانه در میان آید
به نیم جنبش سر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: کسی که درد دلش را به صورت قصه‌ای برای من بیان کند، می‌تواند با یک حرکت کوچک سرش، مرا به سمت خود جلب کند.
ز سوز دل که به واگویه بر زبان گذرد
به یک دو حرف حذر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: از آتش عاطفه‌ای که در دل دارم و به زبان می‌آید، می‌توان با چند کلمه ساده من را فریب داد.
من و فریفتگی هرگز، آن محال اندیش
چرا فریفت، اگر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: من و فریفتگی هرگز به یکدیگر نزدیک نمی‌شویم، پس چرا آن موجود خیال‌باور من را فریب داد، اگر واقعا می‌توانست مرا فریب دهد؟
خدنگ جز به گرایش گشاد نپذیرد
ازو به زخم جگر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: تیرِ خدنگ تنها زمانی به هدف می‌زند که با نیروی لازم پرتاب شود، و از او می‌توان به زخم دل هم فریفت.
ز باز نامدن نامه بر خوشم که هنوز
به آرزوی خبر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: از اینکه نامه‌ای از طرف او نمی‌رسد خوشحالم، چون هنوز می‌توانم امیدوار به دریافت خبری از او باشم و در این آرزو دلخوش بمانم.
شب فراق ندارد سحر ولی یک چند
به گفتگوی سحر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: ها شب فراق و جدایی تا صبح نمی‌رسد، اما می‌توان لحظاتی با سخن گفتن از سحر، به نوعی مرهمی بر دل گذاشت و خود را مشغول کرد.
نشان دوست ندانم جز این که پرده در است
ز در به روزن در می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: نشان دوست را نمی‌شناسم، جز این که پرده‌ای میان ماست. از در که به روزن می‌نگرم، می‌توان مرا فریب داد.
گرسنه چشم اثر نیستم که در ره دید
به کیمیای نظر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به راحتی تحت تأثیر زیبایی مناسبی قرار بگیرم، چرا که نگاه به چیزها نمی‌تواند مرا فریب دهد.
سرشت من بود این ور نه، آن نیم، غالب
که از وفا به اثر می توان فریفت مرا
هوش مصنوعی: سرشت من به گونه‌ای است که نمی‌توانم به راحتی فریب خوبی‌ها را بخورم. وفاداری و صداقت تاثیر عمیقی بر من دارند و از همین رو می‌توانند مرا تحت تأثیر قرار دهند.