گنجور

شمارهٔ ۸۵ - به یکی از دوستان نوشته است

به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
حرام باشد بی دوستان بسر بردن

همه آمدند آن که بایست نیامد، از مقتضیات طالع واژگون و گردش های ناهنجار گردون دون است. یار میباید و نمیآید، غیر میآید و نمیباید. روزگار را دیدید که چه اساس ها چید و چه بساط ها برچید و چه حقه ها باخت و چه حیل ها ساخت؟ چرخ بازی گر ازین بازیچه ها بسیار دارد. آفرین بر ذهن و قاد شما که نابغه را بجا نوشته بودند. هرون بابی نواس گفت: قاتلک الله کانک معنا او مطلع علی سرنا اما نمیدانم چرا لیل را مدرک گفته و یوم را نگفته اند و حال آن که تشبیه ممدوح بشب تار مذموم است و مطلع نهار ممدوح. کاغذ بزرگ به خط خیلی جلی نوشته بودم، جوابش از شما نرسید. اندیشة دارم بدست غیر افتاده باشد. امان از دست نامحرمان و نامردان. محرمی کو که فرستم بتو پیغامی چند. رمزها و غمزها چه شد، همزها و لمزها کجا رفت؟ فساد و عناد عاقبت ندارد و طغیان و عصیان عافیت ندارد. و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین ویل لکل همزه لمزه.

مکنیل صاحب حاضر هنگام تحریر است دعای بلند و ثنای ارجمند بشما دارد. این ها را او گفت که من نوشتم، محظوظم بغایت از حسن وفا و صدق صفای آنها که علقا فرنگستان و جهلا کافرستان میگویند. گر مسلمانی همین شدادی ها و زراقی هاست، خدا بیامرزد آقای عبدالرزاق بیک را که در شرح احوال این طایفه عجب درستی نوشت نعم ماقال:

در کیش من اسلامی اگر هست بعالم
در کفر سر زلف چون زنجیر بتان است
گر واعظ مسجد بجز این گوید مشنو
این احمق بیچاره چه داند حیوان است

حضرت مکنیل حالا و بالفعل با کمال تبجیل تفوح من فیه رایحه الشراب و غلب لونه من اللهو والاطراب نشسته.

پیش من شمع و من از عشق چو شمع
سوز او ز آتش و سوز من از آب
می خورد سرخ تر از چشم خروس
در شب تیره تر از پر غراب

والسلام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
حرام باشد بی دوستان بسر بردن
هوش مصنوعی: در زمانی که عزیزان در سختی هستند و ایام خوش قیمت و با ارزش نیست، زندگی کردن بدون دوستان سخت و دشوار می‌شود.
همه آمدند آن که بایست نیامد، از مقتضیات طالع واژگون و گردش های ناهنجار گردون دون است. یار میباید و نمیآید، غیر میآید و نمیباید. روزگار را دیدید که چه اساس ها چید و چه بساط ها برچید و چه حقه ها باخت و چه حیل ها ساخت؟ چرخ بازی گر ازین بازیچه ها بسیار دارد. آفرین بر ذهن و قاد شما که نابغه را بجا نوشته بودند. هرون بابی نواس گفت: قاتلک الله کانک معنا او مطلع علی سرنا اما نمیدانم چرا لیل را مدرک گفته و یوم را نگفته اند و حال آن که تشبیه ممدوح بشب تار مذموم است و مطلع نهار ممدوح. کاغذ بزرگ به خط خیلی جلی نوشته بودم، جوابش از شما نرسید. اندیشة دارم بدست غیر افتاده باشد. امان از دست نامحرمان و نامردان. محرمی کو که فرستم بتو پیغامی چند. رمزها و غمزها چه شد، همزها و لمزها کجا رفت؟ فساد و عناد عاقبت ندارد و طغیان و عصیان عافیت ندارد. و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین ویل لکل همزه لمزه.
هوش مصنوعی: همه افرادی که باید می‌آمدند، نیامدند و این نشان‌دهنده‌ی ناپایداری و بی‌نظمی‌های زمانه است. باید انتظار داشت که یار بیاید، اما او نمی‌آید؛ در عوض، دیگرانی می‌آیند که اصلاً نباید. آیا وضعیت روزگار را دیدید که چه کارهایی انجام داد و چه تغییراتی به وجود آورد؟ چرخ روزگار از این بازی‌ها زیاد دارد. حیرت‌انگیز است که یک نابغه را در جایی مناسب معرفی کرده‌اند. یکی از شخصیت‌ها گفته است: "خداوند تو را از ما دور کند، چرا که تو از راز ما آگاهی داشتی." اما نمی‌دانم چرا شب را ذکر کرده و روز را نه، در حالی که شب به ممدوح تشبیه شده و روز به مذموم. من یادداشتی بزرگ با خطی زیبا نوشتم، اما پاسخی از شما دریافت نکردم. احتمالاً نامه‌ام به دست کسی ناآشنا افتاده است. وای از دست ناپاکان و نادرست‌کاران! کسی نیست که پیامی برایت بفرستم. رمز و رازها کجا رفته‌اند؟ عداوت و فساد پایانی ندارد و طغیان نمی‌تواند عافیت به همراه داشته باشد. خداوند بهتر می‌داند که چه کسانی مکر می‌کنند.
مکنیل صاحب حاضر هنگام تحریر است دعای بلند و ثنای ارجمند بشما دارد. این ها را او گفت که من نوشتم، محظوظم بغایت از حسن وفا و صدق صفای آنها که علقا فرنگستان و جهلا کافرستان میگویند. گر مسلمانی همین شدادی ها و زراقی هاست، خدا بیامرزد آقای عبدالرزاق بیک را که در شرح احوال این طایفه عجب درستی نوشت نعم ماقال:
هوش مصنوعی: مکنیل در حال حاضر در اینجا حضور دارد و برای شما دعای خیر و تقدیر دارد. او این سخنان را بیان کرده که من نوشتم و بسیار تحت تأثیر وفا و صداقت آن‌ها هستم که به علقا فرنگستان و جهلا کافرستان معروف هستند. اگر مسلمانان به چنین صفاتی شناخته شوند، امیدوارم آقای عبدالرزاق بیک که در مورد این گروه به درستی یادداشت کرده، در آرامش باشد.
در کیش من اسلامی اگر هست بعالم
در کفر سر زلف چون زنجیر بتان است
هوش مصنوعی: در باور من، اگر دین اسلامی در دنیا وجود دارد، در کفر و انکار، موهای زیبا و جاذبۀ بتان به مانند زنجیری است که به آنها وابسته کرده است.
گر واعظ مسجد بجز این گوید مشنو
این احمق بیچاره چه داند حیوان است
هوش مصنوعی: اگر واعظ در مسجد غیر از این صحبت کند، به او گوش ندهید؛ این فرد نادان چه می‌داند که او فقط یک موجود بی‌ارزش است.
حضرت مکنیل حالا و بالفعل با کمال تبجیل تفوح من فیه رایحه الشراب و غلب لونه من اللهو والاطراب نشسته.
هوش مصنوعی: حضرت مکنیل در حال حاضر با احترام و شوق، در محفل نشسته است و بوی دلپذیر شراب و رنگ شادی و سرور در اطراف او موج می‌زند.
پیش من شمع و من از عشق چو شمع
سوز او ز آتش و سوز من از آب
هوش مصنوعی: در کنار من شمعی روشن است و من به عشق او مانند شمعی می‌سوزم؛ او به واسطه آتش می‌سوزد و من از دل‌تنگی خودم مانند آب می‌سوزم.
می خورد سرخ تر از چشم خروس
در شب تیره تر از پر غراب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد آن چیز که دارد نوشیده می‌شود، به رنگ قرمز فشرده‌تر از چشم‌های خروس است، و در عین حال در تاریکی شب، تیره‌تر از پر کلاغ به نظر می‌رسد.