گنجور

شمارهٔ ۷ - قائم مقام میرزا بزرگ قبل از مصالحه روس نوشته است

مخدوم من. مکتوب جاخالی منظومی است که بعد از مهاجرت مهربان انفاد ایروان شده بود البته به نظر رسیده است. اولش این بود که:

آه از آن دم که رفت لابد و ناچار
رو به ره ایروان سوارهٔ قاجار
یار من از من جدا شد آن دم و گشتم
یار به اندوه و رنج و غصهٔ تیمار

اما؛ آن روزها همان حمایت مفارقت بود و ناتمام فرستاده بودم. گزارش سفر نخچوان و خوی خودمان و مأموریت تبریز و سه بار رفت و آمد بنده. شما با ایلچی برای سازش و کرّهً بعد اخری اختلاف آراء و سایر غرابت اتفاقات را نداشت ما لاعین رات و لا اذن سمعت. سخن بسیار است، مجال عرض نیست، خدا زمان ملاقات را با حسن وجه مرزوق کند.

اگر ان شاءالله تعالی قبض این تنخواه که موقوف علیه مصالحه است، قبل از موعد از مکنیل صاحب برسد، فراغی و دماغی بفضل خدا هم می‌رسد که باز اتفاق صحبت افتد و حواس را جمعیت باشد، والا باقی داستان را فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه، معروض آستان خواهم داشت. این روزهای ده ساعتی نه ساعتی را چندان ظرف نیست که مجال آن همه حرف باشد.

والسلام

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مخدوم من. مکتوب جاخالی منظومی است که بعد از مهاجرت مهربان انفاد ایروان شده بود البته به نظر رسیده است. اولش این بود که:
هوش مصنوعی: مخدوم من، نامه‌ای به شکل منظوم از کسی است که بعد از مهاجرت مهربان به ایروان نوشته شده، البته به نظر می‌رسد. ابتدا چنین گفت:
آه از آن دم که رفت لابد و ناچار
رو به ره ایروان سوارهٔ قاجار
هوش مصنوعی: آه از آن زمان که او ناچار به سمت ایروان رفت و در حالی سوار بر اسب قاجار بود.
یار من از من جدا شد آن دم و گشتم
یار به اندوه و رنج و غصهٔ تیمار
هوش مصنوعی: دوست من در آن لحظه از من دور شد و من در میان غم، درد و ناراحتی به سر بردم.
اما؛ آن روزها همان حمایت مفارقت بود و ناتمام فرستاده بودم. گزارش سفر نخچوان و خوی خودمان و مأموریت تبریز و سه بار رفت و آمد بنده. شما با ایلچی برای سازش و کرّهً بعد اخری اختلاف آراء و سایر غرابت اتفاقات را نداشت ما لاعین رات و لا اذن سمعت. سخن بسیار است، مجال عرض نیست، خدا زمان ملاقات را با حسن وجه مرزوق کند.
هوش مصنوعی: در آن روزها، همان حمایت به نوعی جدایی بود و من کارها را ناتمام رها کرده بودم. گزارش سفر به نخچوان و خوی و همچنین مأموریت تبریز و سه بار رفت و برگشت من نوشته شده بود. شما در موضوع سازش با ایلچی اختلاف نظر و مسائل دیگری نداشتید. صحبت‌های زیادی برای گفتن وجود دارد، اما فرصت محدود است. امیدوارم خداوند فرصتی مناسب برای دیدار با خوشرویی فراهم کند.
اگر ان شاءالله تعالی قبض این تنخواه که موقوف علیه مصالحه است، قبل از موعد از مکنیل صاحب برسد، فراغی و دماغی بفضل خدا هم می‌رسد که باز اتفاق صحبت افتد و حواس را جمعیت باشد، والا باقی داستان را فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه، معروض آستان خواهم داشت. این روزهای ده ساعتی نه ساعتی را چندان ظرف نیست که مجال آن همه حرف باشد.
هوش مصنوعی: اگر امید خداوند یاری کند و بتوانم این وام را که به مصالحه مربوط می‌شود، قبل از موعد از مکنیل دریافت کنم، به لطف خدا آرامش و تمرکز هم به من می‌رسد تا دوباره درباره آن موضوع صحبت کنیم. در غیر این صورت، باقی داستان را به مدت پنجاه سال خواهم نوشت. این روزها که به ده ساعت هم نمی‌رسد، زمان کافی برای بیان همه حرف‌ها نیست.