گنجور

شمارهٔ ۳۸ - کاغذی است که قائم مقام در فتح قوچان به وقایع نگار نوشته

مخدوم بنده، عالم الغیب خداست. نه شما، از کجا آوردی این علم را و چه شد که تا قصیده فتحنامه رسید، حاصل شد. فحمداله ثم حمداله. خواهش کرده بودید که هر وقت فتح قوچان شود، ابتدا کاغذ فتحنامه را بشما بنویسم؛ با آن اعجاز که دیدم و ایمان که آوردم، قدرت تخلف کجا بود؟ سمعنا و اطعنا بلی. بحمدالله فتح قوچان حاصل و ایلخانی، باردو داخل و فضل خدا شما بمقصود واصل شدید.

دیگر خواهش کرده بودید که تفصیل عرض کنم، بلی بقدر مقدور بندگی میکنم. بعد از فتح امیرآباد سبب انتظار قشونها و حفظ حدود مشهد و نیشابور از اوزبک و افغان و هزاره و ترکمان، چند روزی در چناران و چندی در رادگان توقف شد و بعد ذلک منزل بمنزل تا سنگر نادر شاه که یک فسخی شهر است تشریف آورد و باستمالت و اتمام حجت پرداختند و چون مفید نشد و دانستند که لایومنوا حتی یروالعذاب الالیم، روز ۲۴ ربیع الاول سنه ۱۲۴۸ هجری از سنگر نادرشاه بدروازه شروان نقل و تحویل فرمودند و باز بامهال و توسط میرزا محمدرضا گذشت تا روز ۲۸، چهار فوج سرباز بسنگر مأمور شد و بعد از آن که روسی و نیشابوری و سمنانی رسیدند و اردوهای سپاه پیاپی آمدند بدین موجب در دوازده محل احتشاد شد.

سنگرهای دور قلعه از دروازه شیروان الی دروازه مشهد:

اول – سمنانی: از طرف دروازه شیروان. دویم – فوج خاصه. سیم – فوج تبریزی. چهارم – فوج ارس. پنجم – شقاقی. ششم – نیشابوری. هفتم – مراغه.

اردوها:

اول – اردوی نواب طهماسب میرزا در مقابل دروازه شیروان. دویم – اردوی صاحب اختیار بر سر راه مشهد و سبزوار و جوبن. سیم – اردوی والا در وسط. چهارم – اردوی ملک قاسم میرزا بر سر راه بجنورد وشیروان. پنجم – اردوی سهراب خان.

و حکم اردوهای سپاه بتوسط عالیجاه نور محمدخان بود لاغیر.

در خدمت شاهزاده آزاده محمد میرزا و حکم سنگرهای دور قلعه بتوسط اخوی محمدرضا خان لاغیر؛ در خدمت امیرزاده قهرمان میرزا و محل یورش در وسط سنگرها معین شد که مقابل فوج روس بود و هجده توپ بزرگ قلعه کوب در پشت سر آن سنگر جا داده بودند که از سه طرف برج و باره را خراب کند و شقاقی و تبریزی هم در راست و چپ روس بکار خندق انباشتن اشتغال داشتند و سنگر حسین پاشا سرهنگ مراغه بجائی رسید که ده قدم بدروازه ماند و سنگر تبریزی و مراغه کنار خندق بود. در زیر خندق با طپانچه و تفنگ و سرنیزه و کارد جنگ می کردند ودر توی خندق باشمخال و تفنگ و شبانروزی دو هزار و سه هزار خروار خاک و چوب و علف سنگ تا همه جا میرفت. از ۲۰ ربیع الاول تا امروز هم در تهدید و ترغیب خلق اطراف مضایقه نشد. کم کم یاغی های کوچک مثل: عشق آبادی، رادکانی بغمجی، ارداکی، اخلمدی بزور تدبیر و شمشیر، رعیت شدند تا آقایان دره جز هم کلا وارد اردو گردیدند و بخدمت کوشیدند و قلعه رادکان خاب و قلعه دره جز محمدآباد نام ساخلو نشین شد.

نظر بهمسایگی ترکمان، خرابی مصلحت نبود. رفته رفته اوزبک هم رفت و افغان را آوردیم ونواب صاحب اختیار بخدمت شتافت و نجفعلی خان آمد و بحمدالله در حول و حوش و خارج و داخل کسی نماند که محل استظهار قلعه گیان باشد، شب و روز هم خمپاره و توپ در کار بود و هیچ کس را مجال قرار نبود از ترس خمپاره حکام و مسجد سهل است، خانه قاضی رفتن هم بر خلق دشوار شده بود. آرام زن و مرد و بزرگ و کوچک قطع بود و چون خلق قوچان را بقوت جعفر قلیخان و هفتصد پیاده بجنوری نگهداشته بودند، همین که نجفعلی خان باردو آمد توقف جعفر قلیخان ممکن نبود و اگر از ارک در نمیآمد، شهر بافی نمیماند.

الغرض فضل خدا و توجه پادشاه و عزم و اقدام ولیعهد و کوشش و جانثاری چاکران دست بهم داد تا امروز که هجدهم ماه ربیع الثانی است رضا قلیخان ایلخانی را بمرتبه اهل قوچان و توپ و خمپاره پریشان کرد که بی اختیار خود را بچادرمخلص انداخت و مخلص فرزندی را مهماندار او کردم و شفاعتی از او در خاکپای ولیعهد شد و وقت ظهر رضا قلیخان بخاکپای ولیعهد روحی فداه مشرف شد و حال تحریر که چهار ساعت بغروب مانده، محمد حسین خان ایشک آقاسی میرود که سنگرها را باردو بیاورد و مستحفظ در دروازه و قلعه گذاشته شد. ان شاءالله تعالی نواب خسرو میرزا با پنجهزار آدم و توپخانه بکرمان و سرپرستی همشیره خود خواهد رفت. عریضه خاپای همایون را عالیجاه محمد طاهرخان خواهد آورد. لطفعلی خان دیوانه، آدم من همان ساعت که رضا قلیخان با من مصافحه کرد، بی کاغذ، اسب دوانده بدارالخلافه آمده است، لهذا این کاغذ را زود فرستادم که مبادا او را تکذیب کنند وچون کاغذ ندارد از اثبات قول خود بر نیاید جواب سایر فرمایشات شما را ان شاءالله تعالی بعد از این عرض خواهم کرد. حالا فرصت نمیشود. در باب فارس و کرمان دانسته باشید که از ضابطه ولیعهد تا امروز که کار قوچان نگذشته بود هیچ یک جرات نفس کشیدن نداشت، اما امروز شهرت دارد. والسلام

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مخدوم بنده، عالم الغیب خداست. نه شما، از کجا آوردی این علم را و چه شد که تا قصیده فتحنامه رسید، حاصل شد. فحمداله ثم حمداله. خواهش کرده بودید که هر وقت فتح قوچان شود، ابتدا کاغذ فتحنامه را بشما بنویسم؛ با آن اعجاز که دیدم و ایمان که آوردم، قدرت تخلف کجا بود؟ سمعنا و اطعنا بلی. بحمدالله فتح قوچان حاصل و ایلخانی، باردو داخل و فضل خدا شما بمقصود واصل شدید.
هوش مصنوعی: بنده‌شرمنده، تنها خداست که به همه چیز آگاهی دارد. نه شما، از کجا این علم را به دست آوردید و چه شد که تا قصیده‌ی فتحنامه به شما رسید؟ حمد و شکر خدا. شما خواسته بودید که هر وقت فتح قوچان تحقق یابد، ابتدا نامه‌ی فتحنامه را برایتان بنویسم. با آن اعجاز و ایمانی که مشاهده کردم، دیگر جایی برای تردید وجود نداشت. شنیدیم و اطاعت کردیم. به لطف خدا، فتح قوچان حاصل شد و ایلخانی به سرزمین شما آمد، و فضل خداوند باعث شد که شما به هدف خود برسید.
دیگر خواهش کرده بودید که تفصیل عرض کنم، بلی بقدر مقدور بندگی میکنم. بعد از فتح امیرآباد سبب انتظار قشونها و حفظ حدود مشهد و نیشابور از اوزبک و افغان و هزاره و ترکمان، چند روزی در چناران و چندی در رادگان توقف شد و بعد ذلک منزل بمنزل تا سنگر نادر شاه که یک فسخی شهر است تشریف آورد و باستمالت و اتمام حجت پرداختند و چون مفید نشد و دانستند که لایومنوا حتی یروالعذاب الالیم، روز ۲۴ ربیع الاول سنه ۱۲۴۸ هجری از سنگر نادرشاه بدروازه شروان نقل و تحویل فرمودند و باز بامهال و توسط میرزا محمدرضا گذشت تا روز ۲۸، چهار فوج سرباز بسنگر مأمور شد و بعد از آن که روسی و نیشابوری و سمنانی رسیدند و اردوهای سپاه پیاپی آمدند بدین موجب در دوازده محل احتشاد شد.
هوش مصنوعی: شما درخواست کرده بودید که بیشتر توضیح دهم، بله در حد توانم خدمتگذاری می‌کنم. پس از فتح امیرآباد و به خاطر انتظار برای آمدن نیروها و محافظت از مرزهای مشهد و نیشابور در برابر اوزبک‌ها، افغان‌ها، هزاره‌ها و ترکمان‌ها، چند روزی در چناران و سپس چند روزی در رادگان توقف شد. بعد از آن، به تدریج و از منزل به منزل به سمت سنگر نادرشاه که نزدیک به یک فرسخ از شهر است، رفتند و تلاش کردند تا وضعیت را بهتر کنند. اما چون نتوانستند مؤثر واقع شوند و متوجه شدند که این افراد تا زمانی که عذاب سختی نبینند ایمان نخواهند آورد، در روز ۲۴ ربیع‌الاول سال ۱۲۴۸ هجری از سنگر نادرشاه به دروازه شروان منتقل شدند. این انتقال با احتیاط و از طریق میرزا محمدرضا انجام شد و تا روز ۲۸ ادامه داشت. در این روز، چهار فوج از سربازان به سنگر مأمور شدند و پس از رسیدن نیروهای روسی، نیشابوری و سمنانی، اردوهای سپاه به صورت مداوم به این مکان آمدند و در دوازده نقطه مستقر شدند.
سنگرهای دور قلعه از دروازه شیروان الی دروازه مشهد:
هوش مصنوعی: سنگرهای اطراف قلعه از دروازه شیروان تا دروازه مشهد قرار دارند.
اول – سمنانی: از طرف دروازه شیروان. دویم – فوج خاصه. سیم – فوج تبریزی. چهارم – فوج ارس. پنجم – شقاقی. ششم – نیشابوری. هفتم – مراغه.
هوش مصنوعی: اولین گروه از سمنان وارد می‌شود، سپس گروه خاصی می‌آید. بعد از آن، گروه تبریزی و بعد فوج ارس هستند. سپس گروه شقاقی و بعد از آن نیشابوری و در نهایت گروه مراغه وارد می‌شوند.
اول – اردوی نواب طهماسب میرزا در مقابل دروازه شیروان. دویم – اردوی صاحب اختیار بر سر راه مشهد و سبزوار و جوبن. سیم – اردوی والا در وسط. چهارم – اردوی ملک قاسم میرزا بر سر راه بجنورد وشیروان. پنجم – اردوی سهراب خان.
هوش مصنوعی: اولین اردو متعلق به نواب طهماسب میرزا در نزدیکی دروازه شیروان است. دومین اردو مربوط به صاحب اختیار در مسیر مشهد و سبزوار و جوبن می‌باشد. سومین اردو در میانه قرار دارد. چهارمین اردو متعلق به ملک قاسم میرزا در مسیر بجنورد و شیروان است. و پنجمین اردو نیز مربوط به سهراب خان می‌باشد.
و حکم اردوهای سپاه بتوسط عالیجاه نور محمدخان بود لاغیر.
هوش مصنوعی: و فرماندهی اردوهای سپاه به عهده عالیجاه نور محمدخان بود و هیچ کس دیگر.
در خدمت شاهزاده آزاده محمد میرزا و حکم سنگرهای دور قلعه بتوسط اخوی محمدرضا خان لاغیر؛ در خدمت امیرزاده قهرمان میرزا و محل یورش در وسط سنگرها معین شد که مقابل فوج روس بود و هجده توپ بزرگ قلعه کوب در پشت سر آن سنگر جا داده بودند که از سه طرف برج و باره را خراب کند و شقاقی و تبریزی هم در راست و چپ روس بکار خندق انباشتن اشتغال داشتند و سنگر حسین پاشا سرهنگ مراغه بجائی رسید که ده قدم بدروازه ماند و سنگر تبریزی و مراغه کنار خندق بود. در زیر خندق با طپانچه و تفنگ و سرنیزه و کارد جنگ می کردند ودر توی خندق باشمخال و تفنگ و شبانروزی دو هزار و سه هزار خروار خاک و چوب و علف سنگ تا همه جا میرفت. از ۲۰ ربیع الاول تا امروز هم در تهدید و ترغیب خلق اطراف مضایقه نشد. کم کم یاغی های کوچک مثل: عشق آبادی، رادکانی بغمجی، ارداکی، اخلمدی بزور تدبیر و شمشیر، رعیت شدند تا آقایان دره جز هم کلا وارد اردو گردیدند و بخدمت کوشیدند و قلعه رادکان خاب و قلعه دره جز محمدآباد نام ساخلو نشین شد.
هوش مصنوعی: در خدمت شاهزاده محمد میرزا و با ایجاد دژهایی دور قلعه به دستور محمدرضا خان، برای امیرزاده قهرمان میرزا مشخص شد که نقطه‌ای برای حمله در مرکز سنگرها انتخاب شود. این نقطه روبروی نیروهای روس بود و هجده توپ بزرگ در پشت سنگر قرار داشتند تا از سه طرف دیوارها را خراب کنند. گروهی از شقاقی و تبریزی نیز در سمت راست و چپ برای پر کردن خندق مشغول کار بودند. سنگر حسین پاشا، سرهنگ مراغه، به جایی رسید که تنها ده قدم تا دروازه فاصله داشت و سنگر تبریزی و مراغه در کنار خندق قرار داشتند. در زیر خندق، با استفاده از تفنگ، سرنیزه و چاقو می‌جنگیدند و روزانه هزاران خروار خاک و چوب و علف به این مکان منتقل می‌شد. از ۲۰ ربیع‌الاول تا امروز، با تهدید و ترغیب مردم اطراف متوقف نشدند. به تدریج، یاغی‌های کوچک مانند عشق آبادی و رادکانی به زور و تدبیر به رعیت تبدیل شدند و افراد دره جز نیز به صفوف ارتش پیوستند و برای خدمت تلاش کردند. به این ترتیب، قلعه رادکان و قلعه دره جز محمدآباد نام‌گذاری شد.
نظر بهمسایگی ترکمان، خرابی مصلحت نبود. رفته رفته اوزبک هم رفت و افغان را آوردیم ونواب صاحب اختیار بخدمت شتافت و نجفعلی خان آمد و بحمدالله در حول و حوش و خارج و داخل کسی نماند که محل استظهار قلعه گیان باشد، شب و روز هم خمپاره و توپ در کار بود و هیچ کس را مجال قرار نبود از ترس خمپاره حکام و مسجد سهل است، خانه قاضی رفتن هم بر خلق دشوار شده بود. آرام زن و مرد و بزرگ و کوچک قطع بود و چون خلق قوچان را بقوت جعفر قلیخان و هفتصد پیاده بجنوری نگهداشته بودند، همین که نجفعلی خان باردو آمد توقف جعفر قلیخان ممکن نبود و اگر از ارک در نمیآمد، شهر بافی نمیماند.
هوش مصنوعی: با توجه به وضعیت ترکمان، ادامه‌ی کار در این زمینه و ایجاد مشکلات به صلاح نبود. به تدریج، اوزبک هم رفت و افغان‌ها به منطقه آمدند. نواب صاحب اختیار به خدمت مشغول شد و نجفعلی خان آمد و به لطف خدا در اطراف و داخل کسی نمانده بود که بتواند از قلعه گیان حمایت کند. شب و روز نیز تبادل آتش و توپ‌خانه ادامه داشت و هیچ کس نمی‌توانست در این وضعیت آرامش داشته باشد. ترس از خمپاره‌ها و توپ‌خانه‌ها باعث شده بود که حتی رفتن به مسجد و خانه قاضی نیز برای مردم دشوار شود. آرامش میان زن و مرد، بزرگ و کوچک، به کلی قطع شده بود. از طرفی، با توجه به نیروهای قوچان که توسط جعفر قلیخان و هفتصد نفری که در کنارشان بودند، نگه داشته شده بودند، ممکن نبود که نجفعلی خان در باردو بایستد و اگر از ارک خارج نمی‌شد، شهر بافی از بین می‌رفت.
الغرض فضل خدا و توجه پادشاه و عزم و اقدام ولیعهد و کوشش و جانثاری چاکران دست بهم داد تا امروز که هجدهم ماه ربیع الثانی است رضا قلیخان ایلخانی را بمرتبه اهل قوچان و توپ و خمپاره پریشان کرد که بی اختیار خود را بچادرمخلص انداخت و مخلص فرزندی را مهماندار او کردم و شفاعتی از او در خاکپای ولیعهد شد و وقت ظهر رضا قلیخان بخاکپای ولیعهد روحی فداه مشرف شد و حال تحریر که چهار ساعت بغروب مانده، محمد حسین خان ایشک آقاسی میرود که سنگرها را باردو بیاورد و مستحفظ در دروازه و قلعه گذاشته شد. ان شاءالله تعالی نواب خسرو میرزا با پنجهزار آدم و توپخانه بکرمان و سرپرستی همشیره خود خواهد رفت. عریضه خاپای همایون را عالیجاه محمد طاهرخان خواهد آورد. لطفعلی خان دیوانه، آدم من همان ساعت که رضا قلیخان با من مصافحه کرد، بی کاغذ، اسب دوانده بدارالخلافه آمده است، لهذا این کاغذ را زود فرستادم که مبادا او را تکذیب کنند وچون کاغذ ندارد از اثبات قول خود بر نیاید جواب سایر فرمایشات شما را ان شاءالله تعالی بعد از این عرض خواهم کرد. حالا فرصت نمیشود. در باب فارس و کرمان دانسته باشید که از ضابطه ولیعهد تا امروز که کار قوچان نگذشته بود هیچ یک جرات نفس کشیدن نداشت، اما امروز شهرت دارد. والسلام
هوش مصنوعی: در نتیجه، لطف خدا، توجه پادشاه، اراده ولیعهد و تلاش و فداکاری خدمتگذاران باعث شد تا امروز که هجدهم ماه ربیع الثانی است، رضا قلیخان ایلخانی به مقام اهل قوچان و توپ و خمپاره رسید و بی‌اختیار خود را به دامان مخلص انداخت. من نیز فرزندی را برای میزبانی او گماردم و از او خواهش کردم که در خاکپای ولیعهد شفاعتی کند. در وقت ظهر، رضا قلیخان به حضور ولیعهد رسیده و در حال نوشتن هستیم که چهار ساعت به غروب مانده است. محمد حسین خان ایشک آقاسی به سمت مخفی کردن سنگرها می‌رود و نگهبان در دروازه و قلعه قرار داده شده است. ان‌شاءالله نواب خسرو میرزا با پنج‌هزار نفر و توپخانه به کرمان خواهد رفت و همشیره‌اش نیز به او کمک خواهد کرد. عریضه‌ای از طرف همایون از سوی عالیجاه محمد طاهرخان به محل خواهد آمد. لطفعلی خان دیوانه، همان لحظه که رضا قلیخان با من دست داد، بی‌کاغذ، سوار بر اسب به دارالخلافه آمده است، بنابراین این نامه را سریع فرستادم تا مبادا او را تکذیب کنند چون کاغذی ندارد که بتواند حرفش را ثابت کند. ان‌شاءالله بعداً به بقیه درخواست‌ها پاسخ می‌دهم، اما اکنون فرصت ندارم. در مورد فارس و کرمان بدانید که از زمان ولیعهد تا امروز که کار قوچان پیشرفت نکرده بود، هیچ‌کس جرات نفس کشیدن نداشت، اما حالا اوضاع تغییر کرده است. والسلام