گنجور

شمارهٔ ۳ - نامه ای از قائم مقام مرحوم میرزا صادق مروزی

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

رقیمه رسید، عریضه را رساندم، جوابی مبارک دادند تاج تارک خواهید فرمود. حیرتی دارم که قول معروف شما را به نطق مجهول خود چگونه جواب دهم.

اما، نه این بدعت من آوردم بعالم. و ان من شیئی الا یسبح بحمده ولکن لا یفقهون تسبیحهم آلایه

کتاب شما غالبا کلیات نوائی بود و جزئیات هوائی را که مغلوب ساخت. این هنوز از نتیجه سحر است. به فضل الله صبح‌های روشن و باغ‌های گلشن در پیش داریم.

مفسدتهم هباءٍ و افئدتهم هواء، کلیات خاص عقل است، جزئیات کار نفس.

ان النفس لاماره بالسوء الایه، مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد، قامع الراس عجب نفس باطل السحر کین و کبر، هباکن هر هوا، فتورده هر غرور، جامع الخیرات، مانع الشرور.

مشهور شد از رایت او آیت مهدی
منسوخ شد، از هیبت او فتنة دجال

فغلبو هنالک و انقلبوا صاغرین؛ دنیا دار مکافات است. و لکم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب. تلافی بقیامت نمیماند. خون پروانه شمع را تا صبح امان نمیدهد. و الولی اولی باخذ الثار و الله عزیز ذوانتقام. محتسب خم شکست و من سر او. کو تا ان شاءالله بشکنیم، زود است که از ملحمه بدامغه خواهد رسید. و نعم ما قال النابغه:

و لاعیب فهیم غیر ان سیوفهم
بهن فلول من قراع الکتائب
تخبرن من ازمان یوم حلیمه
الی الیوم قد جر بن کل التجارب

حقا و بعزه الله تعالی که کلیات نوائی مانند شمس منحصر بفرد است چرا که از اهل این زمان هیچ کس را تا امروز مکنت این نطق و بیان مقدور نشده و این سهل ترین معجز آن کلک و بنان است. بلی بدایع افکار سرکار نیز در یک جابجائی است که دست هیچ آفریده بدان جا نرسد. طور ماوراء الاطوار نه نبوت می‌توانم گفتنش نه ساحری ابوالعتاهیه نیز در باب عبدالله بن معن چنین بود. هم چنان که از انوری در هجو غمراد و مولوی در مدح حسام الدین و بروجردی در صحبت کاتب می‌فرمایند که خاطر ما را باین طرز سخن رانی شما میلی بی نهایت حاصل شده.

زد ناشرحا و تفضیلا
نزدک عزا و تفضیلا
اعجبنی الدهر فی تقلبه
و کل احوال دهر ناعجب

حوض چیست و فراش کیست و پاشویه کجاست.و واگویه کدام. و ما حب الدیار شعفن قلبی واگویه مردمان نغز گفتار را همچنان ادمان لذت دهد که نوشخوار اشتران باربردار را. امان از واگویه، از هر چه بگذری سخن دوست خوشترست؛ خصوصا در قدح دشمنان و مدح دوستان. کاغذ شما کاغذ نبود، جوهری نافذ بود.

لها فی عظام الشار بین دبیب
فتمشت فی مفاصلنا کتمشی البروء فی السقم

جلوه خورشید داروی جمشید را از وقع و نمود انداخت؛ رم کم شد و پنج کنجی گرفت، دیگر مدیره و شمپناس را بذریعه و التماس از تاجر و فاجر نباید خواست سبائی را زیرا عجب که با انبازی شما آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد. هلم الی الخمر الحلال و العذب الزلال. نگارخانة وقایع نگار صفحه نور، لمعه طور، صحیفه قدس، حدیقه خلد، فیها ما تشتهی الانفس و تلذ الاعین، فرمودند ما را با الفاظ و عبارات و الحاظ و اشارات کاری نیست مولع مضامین و معانی هستیم، نه در پی اسجاع و قوافی. حافظا گر معنئی داری بیار. از آن معانی دلجوی خواه، شادی افزای چو جان و چو جوانی غم کاه.

هر مدحتی که گفتی در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا لله در قاتل

امیدواریم که تا رسیدن این ذریعه تازه‌های بی اندازه تحصیل کرده باشند محتاج باعاده اذکار و تکرار اخبار نشوید. لکل جدید لذه. تقویم پاری نیاید بکار. اگر می‌آمد، کرد دل نمیبرد، قم غم نمیخورد، کار تیلی قد عزلناک فقم نمیگفت چخور سعدی لاحبیب بعدی می‌گفت دار حدوث است، کار بقدم نباید داشت ارغوانی ابکار کاعب و معصر بکار است احادیث مرویه هر چند جملگی بالاتفاق طاهر و طیبند، اما بعد از نقل و حکایت و سمع و روایت حکم مفترع و ثیب خواهند داشت. خلافاً للخان المحمود. چه بهتر که طیب باشند و ثیب نباشند، کانهن الیاقوت و المرجان لم یطمثهن انس قبلنا و لاجان افدی بها ازجان ثم بمهجتی فاصیر فی کل اللسان فداها. از شما دور بود که در باب دلایل بر بنده بحث کنید. کلم الناس علی قدر عقولهم دلیل و برهان اسباب قیل و قال است. چه ربط بوجد و حال دارد. اختلاف اقوال باختلاف احوال منوط است. حال ها نیز بگردد ز روش گاه بگاه.

لایسعنی ملک مقرب کجا و اشغلینی یا حمیرا، پای استدلالیان چوبین بود. اما حرب ساوه ترک خاص بهرام چوبینه است، سرهای بی تمکین را جز بپای بی تمکین نشاید سپرد، معارضه بمثل را از دست نباید داد، بلدهای راه از رهنمای آگاه بی نیازند، گمراهان محتاج دلیلند و رهبران کمیاب و قلیل. فی العشق تسومنی دلیلاها و جهک اوضح الدلائل تا لله کنت هالکا فی شقوتی لولم ارک. این جا خوابم گرفت، باقی مطلب ماند بچاپار دیگر.

والسلام

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
هوش مصنوعی: خداوند، سینۀ مرا وسیع کن و کارم را آسان گردان و گره‌ی زبانم را بگشای تا قوم من سخنم را بفهمند.
رقیمه رسید، عریضه را رساندم، جوابی مبارک دادند تاج تارک خواهید فرمود. حیرتی دارم که قول معروف شما را به نطق مجهول خود چگونه جواب دهم.
هوش مصنوعی: پیام را رساندم و جوابی خوشحال‌کننده دریافت کردم که به زودی نتیجه‌اش به دست شما خواهد رسید. در عجب هستم که چگونه می‌توانم به سخن نامعلوم شما که معروف است پاسخ دهم.
اما، نه این بدعت من آوردم بعالم. و ان من شیئی الا یسبح بحمده ولکن لا یفقهون تسبیحهم آلایه
هوش مصنوعی: اما، من این نوآوری را به دنیا نیاوردم. هیچ چیزی نیست که در حال تسبیح و تمجید او نباشد، اما مردم نمی‌فهمند که آنها در حال تسبیح هستند.
کتاب شما غالبا کلیات نوائی بود و جزئیات هوائی را که مغلوب ساخت. این هنوز از نتیجه سحر است. به فضل الله صبح‌های روشن و باغ‌های گلشن در پیش داریم.
هوش مصنوعی: کتاب شما بیشتر به مباحث کلی اشاره داشت و جزئیات دقیق‌تر را تحت‌الشعاع قرار داد. این هنوز نتیجه تأثیر سحر است. به لطف خدا، در پیش رو صبح‌های روشنی و باغ‌های زیبایی داریم.
مفسدتهم هباءٍ و افئدتهم هواء، کلیات خاص عقل است، جزئیات کار نفس.
هوش مصنوعی: فساد آنها همچون غبار و دل‌هایشان همچون هواست. کلیات از آن عقل است و جزئیات به دست نفس می‌باشد.
ان النفس لاماره بالسوء الایه، مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد، قامع الراس عجب نفس باطل السحر کین و کبر، هباکن هر هوا، فتورده هر غرور، جامع الخیرات، مانع الشرور.
هوش مصنوعی: نفس انسانی همواره تمایل به بدی و گمراهی دارد. عشق دارای زیبایی و جذابیت خاصی است و احساساتی عمیق ایجاد می‌کند. اما این نفس همچنین می‌تواند باعث کینه و خودبرتربینی شود. این نفس، ما را به سمت آرزوهای ناامیدکننده سوق می‌دهد و ما را در مسیر فریب و غرور قرار می‌دهد. با این حال، می‌تواند به جمع‌آوری خوبی‌ها و جلوگیری از بدی‌ها نیز کمک کند.
مشهور شد از رایت او آیت مهدی
منسوخ شد، از هیبت او فتنة دجال
هوش مصنوعی: به خاطر وجود رایت و پرچم او، نشانه‌های مهدی به فراموشی سپرده شد و از وحشت و عظمت او، آشوب دجال پدید آمد.
فغلبو هنالک و انقلبوا صاغرین؛ دنیا دار مکافات است. و لکم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب. تلافی بقیامت نمیماند. خون پروانه شمع را تا صبح امان نمیدهد. و الولی اولی باخذ الثار و الله عزیز ذوانتقام. محتسب خم شکست و من سر او. کو تا ان شاءالله بشکنیم، زود است که از ملحمه بدامغه خواهد رسید. و نعم ما قال النابغه:
هوش مصنوعی: در آنجا شکست خوردند و به ذلت افتادند؛ دنیا محل پاداش و کیفر است. ای خردمندان، در قصاص زندگی‌ای وجود دارد. انتقام در روز قیامت باقی نمی‌ماند. خون پروانه به شمع اجازه نمی‌دهد تا صبح به آرامی روشن بماند. و ولی امتیاز دارد که خونخواهی کند و خداوند دارای قدرت و انتقام‌گیری است. محتسب با خم شکست و من هم بر سر او هستم. به زودی، ان‌شاءالله به نبردی بزرگ خواهیم رسید. و چه خوب است که نابغه گفته است:
و لاعیب فهیم غیر ان سیوفهم
بهن فلول من قراع الکتائب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگرچه افراد فهیم و خردمند عیوبی دارند، اما شمشیرهای آن‌ها به گونه‌ای عمل می‌کند که مانند نشانه‌های جنگ در لبه‌های صفوف نبرد به نظر می‌رسند. در واقع، آن‌ها با هوش و توانمندی خود می‌توانند در میدان جنگ اثرگذار باشند و به لحاظ جنگی ممتاز هستند.
تخبرن من ازمان یوم حلیمه
الی الیوم قد جر بن کل التجارب
هوش مصنوعی: من از آن روزی که حلیمه به دنیا آمد تا امروز، تجربه‌های زیادی را پشت سر گذاشته‌ام.
حقا و بعزه الله تعالی که کلیات نوائی مانند شمس منحصر بفرد است چرا که از اهل این زمان هیچ کس را تا امروز مکنت این نطق و بیان مقدور نشده و این سهل ترین معجز آن کلک و بنان است. بلی بدایع افکار سرکار نیز در یک جابجائی است که دست هیچ آفریده بدان جا نرسد. طور ماوراء الاطوار نه نبوت می‌توانم گفتنش نه ساحری ابوالعتاهیه نیز در باب عبدالله بن معن چنین بود. هم چنان که از انوری در هجو غمراد و مولوی در مدح حسام الدین و بروجردی در صحبت کاتب می‌فرمایند که خاطر ما را باین طرز سخن رانی شما میلی بی نهایت حاصل شده.
هوش مصنوعی: واقعاً و با عظمت خداوند، آثار نوایی مانند شمس به‌طور خاص و منحصر به فرد است؛ زیرا تا به امروز هیچ‌کس از اهل این زمان نتوانسته چنین نطق و بیانی را داشته باشد و این نشان‌دهنده سادگی معجزه‌ای است که از قلم و دست او برمی‌آید. بله، بدایع افکار شما در حالتی است که دست هیچ آفریده‌ای به آن نمی‌رسد. چیزی فراتر از جوهره‌های انسانی وجود دارد که نمی‌توان آن را به نبوت یا سحر نسبت داد، همچنان‌که ابوالعتاهیه درباره عبدالله بن معن بیان کرده است. به همین ترتیب، انوری در هجو غمراد و مولوی در مدح حسام‌الدین و بروجردی در صحبت با کاتب می‌گویند که این طرز سخن‌وری شما باعث رغبت بی‌نهایتی در خاطر ما شده است.
زد ناشرحا و تفضیلا
نزدک عزا و تفضیلا
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و خوشحالی کسی که در غم و عزاداری قرار دارد، از لذت و شادی دوری کن.
اعجبنی الدهر فی تقلبه
و کل احوال دهر ناعجب
هوش مصنوعی: من از تغییرات زمان شگفت‌زده‌ام و هر وضعیتی که زمان به خود می‌گیرد، برایم عجیب نیست.
حوض چیست و فراش کیست و پاشویه کجاست.و واگویه کدام. و ما حب الدیار شعفن قلبی واگویه مردمان نغز گفتار را همچنان ادمان لذت دهد که نوشخوار اشتران باربردار را. امان از واگویه، از هر چه بگذری سخن دوست خوشترست؛ خصوصا در قدح دشمنان و مدح دوستان. کاغذ شما کاغذ نبود، جوهری نافذ بود.
هوش مصنوعی: حوض یک مکان برای جمع‌آوری آب است و فراش به معنی کسی است که در اطراف حوض یا مکان‌های مشابه مسؤولیت دارد. پاشویه نیز به جایی اشاره دارد که برای شستشو و پاکیزگی استفاده می‌شود. واگویه به معنای صحبت کردن یا در میان گذاشتن افکار و احساسات است. عشق به دیار و منزل دل را به طرز عجیبی تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و سخنان زیبا و دلنشین مردم مانند نوشیدن آب برای تشنگی است. اما از صحبت‌های غیرضروری بگذریم، سخنان دوستان همیشه دلنشین‌تر و امیدوارکننده‌تر است، به‌ویژه در مقایسه با انتقاد از دشمنان و تعریف از دوستان. نوشته شما چیزی بیشتر از یک کاغذ ساده است؛ جاذبه و عمق خاصی دارد.
لها فی عظام الشار بین دبیب
فتمشت فی مفاصلنا کتمشی البروء فی السقم
هوش مصنوعی: در استخوان‌های من چیزهایی در حال حرکت است، به گونه‌ای که در مفاصل ما می‌چرخد، مثل حرکت یک بیمار که به تدریج بهبود می‌یابد.
جلوه خورشید داروی جمشید را از وقع و نمود انداخت؛ رم کم شد و پنج کنجی گرفت، دیگر مدیره و شمپناس را بذریعه و التماس از تاجر و فاجر نباید خواست سبائی را زیرا عجب که با انبازی شما آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد. هلم الی الخمر الحلال و العذب الزلال. نگارخانة وقایع نگار صفحه نور، لمعه طور، صحیفه قدس، حدیقه خلد، فیها ما تشتهی الانفس و تلذ الاعین، فرمودند ما را با الفاظ و عبارات و الحاظ و اشارات کاری نیست مولع مضامین و معانی هستیم، نه در پی اسجاع و قوافی. حافظا گر معنئی داری بیار. از آن معانی دلجوی خواه، شادی افزای چو جان و چو جوانی غم کاه.
هوش مصنوعی: نور خورشید تأثیر داروی جمشید را کم کرد؛ شگفتی‌ها کاهش یافت و او به وضعیتی جدید رسید. دیگر نباید از افراد دیگر درخواست کرد، زیرا عجب است که با وجود همراهی شما، چیزی را که خود داشتید از بیگانه بخواهید. بیایید به سوی شراب حلال و زلال برویم. در باغ خاطرات، صفحات روشن و کتاب‌های مقدس، آنجا چیزهایی هست که نفس‌ها آرزو می‌کنند و چشمان لذت می‌برند. به ما گفته شده که ما باید فقط به معانی و مضامین توجه کنیم و نه به الفاظ و قافیه‌ها. حافظا، اگر معنایی داری، آن را بیاور؛ زیرا از آن معانی دلنشین خواهی، شادی‌آور مانند جان و جوانی و فرح‌بخش.
هر مدحتی که گفتی در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا لله در قاتل
هوش مصنوعی: هر تقدیری که درباره زیبایی‌های آن معشوق بیان شد، هر کسی که آن را شنید، با شگفتی گفت: «خداوند را شکر که چنین زیبایی وجود دارد!»
امیدواریم که تا رسیدن این ذریعه تازه‌های بی اندازه تحصیل کرده باشند محتاج باعاده اذکار و تکرار اخبار نشوید. لکل جدید لذه. تقویم پاری نیاید بکار. اگر می‌آمد، کرد دل نمیبرد، قم غم نمیخورد، کار تیلی قد عزلناک فقم نمیگفت چخور سعدی لاحبیب بعدی می‌گفت دار حدوث است، کار بقدم نباید داشت ارغوانی ابکار کاعب و معصر بکار است احادیث مرویه هر چند جملگی بالاتفاق طاهر و طیبند، اما بعد از نقل و حکایت و سمع و روایت حکم مفترع و ثیب خواهند داشت. خلافاً للخان المحمود. چه بهتر که طیب باشند و ثیب نباشند، کانهن الیاقوت و المرجان لم یطمثهن انس قبلنا و لاجان افدی بها ازجان ثم بمهجتی فاصیر فی کل اللسان فداها. از شما دور بود که در باب دلایل بر بنده بحث کنید. کلم الناس علی قدر عقولهم دلیل و برهان اسباب قیل و قال است. چه ربط بوجد و حال دارد. اختلاف اقوال باختلاف احوال منوط است. حال ها نیز بگردد ز روش گاه بگاه.
هوش مصنوعی: امیدواریم که تا زمان رسیدن به این منابع جدید، شما به قدری آگاه و تحصیل‌کرده باشید که نیازی به بازخوانی مکرر اخبار نداشته باشید. هر جدیدی لذت خاص خود را دارد. وقت و زمان به کار ما نمی‌آید. اگر می‌آمد، دلی را آرام نمی‌کرد و غمی بر دل نمی‌نشاند. کارهایی که از ابتدا به ظاهر مشکل و سخت هستند، نباید شما را دلسرد کنند. گفته‌هایی از سعدی وجود دارد که به تازگی اهمیت پیدا کرده‌اند. کار به گذشته نباید مربوط شود، بلکه باید به حال و آینده معطوف باشد. احادیث نقل شده، هرچند پاک و قابل احترامند، اما پس از نقل و روایت، حالت خاصی پیدا می‌کنند. بهتر آن است که چیزها با ارزش و خالص باشند و به اصطلاح به این صورت باشند که چیزی قبل از ما به آنها دست نزده باشد. به این ترتیب، من برای شما از جانم مایه می‌گذارم. شما از من دور بودید که درباره دلایل خود بحث کنید. مردم به اندازه درک و فهمشان صحبت می‌کنند، چیزی که دلیلی بر گفت‌وگو است. این موضوع چه ارتباطی با احساس و حال انسان دارد؟ اختلاف نظرات بستگی به تفاوت حال‌ها دارد و حال‌ها نیز به مرور زمان تغییر می‌کنند.
لایسعنی ملک مقرب کجا و اشغلینی یا حمیرا، پای استدلالیان چوبین بود. اما حرب ساوه ترک خاص بهرام چوبینه است، سرهای بی تمکین را جز بپای بی تمکین نشاید سپرد، معارضه بمثل را از دست نباید داد، بلدهای راه از رهنمای آگاه بی نیازند، گمراهان محتاج دلیلند و رهبران کمیاب و قلیل. فی العشق تسومنی دلیلاها و جهک اوضح الدلائل تا لله کنت هالکا فی شقوتی لولم ارک. این جا خوابم گرفت، باقی مطلب ماند بچاپار دیگر.
هوش مصنوعی: ملک مقرب کجا و اشغلینی یا حمیرا، پای استدلال لایق نیست. اما ترک خاص بهرام چوبینه در جنگ ساوه است، سرهایی که تسلیم نیستند، فقط باید به پای کسانی که تسلیم نیستند سپرده شوند. نباید فرصت مقابله با مشابه را از دست داد. راه‌ها بدون راهنمای آگاه نیازی ندارند، ولی گمراهان به دلیل احتیاج دارند و رهبران کمیاب هستند. در عشق، دلایل زیادی را به من می‌فروشند و او واضح‌ترین دلایل است. اگر برای خدا نمی‌بودم، در شقاوت خود هلاک می‌شدم. اینجا خوابم برد و باقی مطلب برای فرصت دیگری باقی ماند.