بخش ۳۳
جلایر را در آن درهای مکنون
تو دامنها ز بحر فکر بیرون
دبیر و عاملان پادشاهی
ز خوف و انفعال و روسیاهی
سر رشته به روسان داده یکبار
گسسته جملگی را پود هم تار
نموده عرض کاین تقصیر ما نیست
امین الدوله دربار شه کیست؟
چو ما را نیست در کار اختیاری
بدون اذن او سازیم کاری
یقین کردم که باشد او خبردار
چو وی را کردهای بر جمله مختار
ندانستیم کان بودهست در خواب
که بر این آتش حربی زند آب
بزد بر آتش آب و مشتعل شد
بداند شه که باید منفعل شد
گنه کاری تمارض خانه خواهد
جهانی را چرا در غم نشاند
چنین کاری ندارد هیچ کس یاد
چو تیراز شصت شد، بیجاست فریاد
همه دانیم کاشوب دگر شد
شکست این صلح و جنگ روس سر شد
بود امر از شهنشه دست کوتاه
خدا داند نباشد عرض دلخواه
بفرمود اینچنین شاه جهاندار
که ای بدبخت خلق زشت کردار
کُشم گر جمله را یک سر سزاوار
کدام از بنده سر زد اینچنین کار؟
ولی دانست نفسالامر چون شد
ز اهمال که این فعل زبون شد
نکرد این اقتضا در ملکداری
...
پس آنگه فکرها بسیار فرمود
در اطراف نخیل راه پیمود
ز هر ره دید نبْوَد راه تدبیر
بفرمود: این ندانم چیست تقدیر
چه سان از چارهٔ عذرش برآیم
ندانم از کدامین در درآیم
ولیعهد ار کند این چاره شاید
که از دست دگر کسها نیاید
نویسند این زمان فرمان به تبریز
که از آنجا رسد یک دست آویز
چو رسم و کار روسی را بداند
که شاید چاره کار او نماید
وگرنه من ندانم غیر تقدیر
به تقدیر خداوندی چه تدبیر؟
هر آن امری که حکم کردگارست
شوم راضی که او دانای کارست
نپیچم سر، خدا دانم کریم است
پناه بندگان است و رحیم است
شهنشه چون که کارش با خدا بود
ولیعهدش نکو سعیی بفرمود
ز تدبیرات بکر و اهتمامش
به قسمی خوب برکردی تمامش
به عذر خون ایلچی آن خردمند
فرستاد آن یکی فرزانه فرزند
ولی فرزانهٔ نیکو بیانی
به دلها آشنا و نکته دانی
جوان بخت نکو خو، عقل پیری
بسی فرزانه با شوکت امیری
سخن سنجی، جوانی، پخته کاری
ز هر رسم آگهی، کامل عیاری
به پیش شاه روسش عذر خواهی
نماید با دلیل و با گواهی
نموده دوستی را باز تجدید
نموده فکر بکرش باز تمهید
دهد بر وارث او خونبها زر
بشوید گر کلفت پای تا سر
کند محکم دگر عهد شکسته
ببندد رشتهای کز هم گسسته
بحمدالله برفت و کاردان شد
هرآنچه خواهشی کرد او، همان شد
به شاه روس چون کردی ملاقات
غبار قلب او شست از مکافات
به دل نگذاشت او هم یک غباری
بلی خسرو نموده شهریاری...
...شد اندر این کار
گشوده عقدههای بسته بسیار
نه این گوهر که پاک است اینچنین است
همه کارش پسند آن و این است
خدا سازد به زودی باز آید
تفقدها ز باب و شاه یابد
برای قطع و فصل خرج این کار
ز طهران ... کرد مختار
به اینجا آمده سوی ولیعهد
قرار خرج را دید و ستد عهد
صد و هفتاد الف تومان زر ناب
کند کوته ولیعهد از همه باب
چو دانستند کوته شد حکایت
زسر بگرفته شد باز این روایت
هم آنانی که آگه بوده زان کار
فسانه گر شدند بهتر دگر بار
یکی گوید: دگر این خون بها کیست
صد و هفتاد الف این خرجها چیست؟
یکی گوید: فدایت ای شهنشاه
قرار رکن گویا بوده دل خواه
یکی گوید: که این هم شد وسیله
که گیرد پول بسیاری به حیله
بود قائم مقامش خوب هشیار
کند هر ساعتی فکری دگر بار
کسی از عهده فکرش نیاید
ببندد هر در از دیگر در آید
یکی گوید: که دست آویز کردند
قرار خون که در تبریز کردند
هم آنانی که لب خاموش بودند
در آن غوغا سراسر گوش بودند
کنون از هر سر آواز جدائی
برون آید نماید یک صدائی
بلی بیشه چو خالی گردد از شیر
غزال ایمن شود از خوف نخجیر
چو بیشه مَرغ دارد سبز و پر آب
کجا در او پلنگ و شیر در خواب
روا باشد که جان سازم نثارش
کشم بر دیده خاک ره گذارش
بحمدالله شهنشاه فلک جاه
همه چون داند اینها نیست گمراه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جلایر را در آن درهای مکنون
تو دامنها ز بحر فکر بیرون
هوش مصنوعی: در آن مکانهای پنهان، جلایر را رها کن و از اعماق اندیشهات، دامنت را پاک کن.
دبیر و عاملان پادشاهی
ز خوف و انفعال و روسیاهی
هوش مصنوعی: نویسندگان و کارگزاران حکومت به خاطر ترس و ناتوانی و شرم و آبرو با مشکل مواجه هستند.
سر رشته به روسان داده یکبار
گسسته جملگی را پود هم تار
هوش مصنوعی: کنترل و تسلط بر کارها و امور، اگر یک بار قطع شود، تمام افراد درگیر را به هم میریزد و از هم میپاشد.
نموده عرض کاین تقصیر ما نیست
امین الدوله دربار شه کیست؟
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی میگوید که ما هیچ تقصیری نداریم و حالا از کسی میپرسد که در دربار شاه، چه کسی مسئول و قابل اعتماد است. به نوعی، او میخواهد بداند که چه کسی میتواند او را یاری کند و مشکلش را حل کند.
چو ما را نیست در کار اختیاری
بدون اذن او سازیم کاری
هوش مصنوعی: ما هرگز در کارهای خود اختیاری نداریم و بدون اجازه او نمیتوانیم کاری انجام دهیم.
یقین کردم که باشد او خبردار
چو وی را کردهای بر جمله مختار
هوش مصنوعی: من مطمئن شدم که او از همه چیز آگاه است، چون تو او را از همه کارها مطلع کردهای.
ندانستیم کان بودهست در خواب
که بر این آتش حربی زند آب
هوش مصنوعی: ما نمیدانستیم که چه کسی در خواب بوده که بر این آتش دشمنی میریزد، در حالی که آب بر آتش میزند.
بزد بر آتش آب و مشتعل شد
بداند شه که باید منفعل شد
هوش مصنوعی: آب بر آتش ریخت و آتش شعلهور شد، پادشاه دانست که باید عمل کند و واکنش نشان دهد.
گنه کاری تمارض خانه خواهد
جهانی را چرا در غم نشاند
هوش مصنوعی: گناهکاری که تظاهر به بیگناهی میکند، چرا باید جهانی را در اندوه نگه دارد؟
چنین کاری ندارد هیچ کس یاد
چو تیراز شصت شد، بیجاست فریاد
هوش مصنوعی: این کار به راحتی امکانپذیر نیست و هیچکس نمیتواند آن را به خاطر بسپارد. وقتی که سن به شصت رسید، ناله و فریاد کردن دیگر جایز نیست.
همه دانیم کاشوب دگر شد
شکست این صلح و جنگ روس سر شد
هوش مصنوعی: همه میدانیم که دیگر اوضاع تغییر کرده است و این صلح به پایان رسیده و درگیری با روسها پایان یافته است.
بود امر از شهنشه دست کوتاه
خدا داند نباشد عرض دلخواه
هوش مصنوعی: کارها و امور از دست شاه به دور است و تنها خداوند میداند که آیا چیزی که در دل داریم، ممکن است به وقوع بپیوندد یا نه.
بفرمود اینچنین شاه جهاندار
که ای بدبخت خلق زشت کردار
هوش مصنوعی: شاه بزرگ فرمود که ای مردم بدبخت و بدکردار.
کُشم گر جمله را یک سر سزاوار
کدام از بنده سر زد اینچنین کار؟
هوش مصنوعی: اگر همه را بر یک رفتار بکشند، کدام یک از بندگان به این گونه عمل کرده است؟
ولی دانست نفسالامر چون شد
ز اهمال که این فعل زبون شد
هوش مصنوعی: اما متوجه شد که واقعیت چه طور به خاطر بیتوجهی تغییر کرده و این عمل به وضعیت ذلتآوری رسیده است.
نکرد این اقتضا در ملکداری
...
هوش مصنوعی: در اداره کشور، شرایط لازم و شایسته رعایت نشده است...
پس آنگه فکرها بسیار فرمود
در اطراف نخیل راه پیمود
هوش مصنوعی: سپس او به تفکر در مسائل مختلف پرداخت و در اطراف نخل قدم زد.
ز هر ره دید نبْوَد راه تدبیر
بفرمود: این ندانم چیست تقدیر
هوش مصنوعی: از هر راهی که نگاه کردم، راهی برای تدبیر و تدبیر یافت نشد. او گفت: نمیدانم این تقدیر چیست.
چه سان از چارهٔ عذرش برآیم
ندانم از کدامین در درآیم
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه میتوانم عذر او را برطرف کنم و از کدام راه وارد شوم.
ولیعهد ار کند این چاره شاید
که از دست دگر کسها نیاید
هوش مصنوعی: اگر ولیعهد تدبیری بیندیشد، شاید که این کار از دیگران ساخته نباشد.
نویسند این زمان فرمان به تبریز
که از آنجا رسد یک دست آویز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نویسنده در زمان خودش دستوری به تبریز میدهد، زیرا از آنجا یک وسیله یا ابزار به او خواهد رسید.
چو رسم و کار روسی را بداند
که شاید چاره کار او نماید
هوش مصنوعی: وقتی کسی از روشها و کارهای روسی آگاه باشد، ممکن است بتواند راهحلی برای مشکل خود پیدا کند.
وگرنه من ندانم غیر تقدیر
به تقدیر خداوندی چه تدبیر؟
هوش مصنوعی: اگر غیر از تقدیر خداوندی تدبیر دیگری وجود نداشته باشد، من نمیدانم.
هر آن امری که حکم کردگارست
شوم راضی که او دانای کارست
هوش مصنوعی: هر کار یا امری که خداوند اراده کند، باید من راضی باشم زیرا او به همه چیز آگاه است و بهترین را میداند.
نپیچم سر، خدا دانم کریم است
پناه بندگان است و رحیم است
هوش مصنوعی: من خود را درگیر پیچیدگیها نمیکنم؛ چراکه میدانم خداوند بخشنده و مهربان است و همیشه پناهگاه بندگان خود است.
شهنشه چون که کارش با خدا بود
ولیعهدش نکو سعیی بفرمود
هوش مصنوعی: شاه چون کارهایش با خدا بود، ولیعهدش نیکو تلاش کرد و فرمان داد.
ز تدبیرات بکر و اهتمامش
به قسمی خوب برکردی تمامش
هوش مصنوعی: به خاطر تدبیر و تلاشهای خالصانهات، به نوعی همه چیز را به خوبی نتیجهگیری کردی.
به عذر خون ایلچی آن خردمند
فرستاد آن یکی فرزانه فرزند
هوش مصنوعی: به خاطر خون ایلچی، آن فرد دانا یکی از فرزندان خود را فرستاد.
ولی فرزانهٔ نیکو بیانی
به دلها آشنا و نکته دانی
هوش مصنوعی: شخصی باهوش و eloquent وجود دارد که با کلام شیرینش دلها را به خود جلب میکند و به نکات ظریف و مهم واقف است.
جوان بخت نکو خو، عقل پیری
بسی فرزانه با شوکت امیری
هوش مصنوعی: جوان خوشبخت و باخوی، دارای عقل و خردی است که از تجربهی پیری و دانایی بهرهمند شده و با شکوه و وقار، در مقام امیری قرار دارد.
سخن سنجی، جوانی، پخته کاری
ز هر رسم آگهی، کامل عیاری
هوش مصنوعی: افراد با تجربه و با مهارت در هر امری، به خوبی از آداب و رسوم آگاه هستند و به همان اندازه نیز در سخن گفتن و جوانی خود مهارت دارند.
به پیش شاه روسش عذر خواهی
نماید با دلیل و با گواهی
هوش مصنوعی: او برای شاه روس عذرخواهی میکند و این کار را با دلیل و شواهدی انجام میدهد.
نموده دوستی را باز تجدید
نموده فکر بکرش باز تمهید
هوش مصنوعی: دوستی را دوباره نشان داده و با اندیشهای نو، بار دیگر آن را برنامهریزی کرده است.
دهد بر وارث او خونبها زر
بشوید گر کلفت پای تا سر
هوش مصنوعی: اگر وراث او بخواهند حق خود را بگیرند، حتی اگر زحمت زیادی بکشند و همه چیز را از دست بدهند، حقشان را از او خواهند گرفت.
کند محکم دگر عهد شکسته
ببندد رشتهای کز هم گسسته
هوش مصنوعی: او با قوت و تلاش دوباره پیمانی که شکسته را برقرار کند و رشتههای جدا شده را به هم متصل کند.
بحمدالله برفت و کاردان شد
هرآنچه خواهشی کرد او، همان شد
هوش مصنوعی: با تشکر و سپاس، او به موفقیت رسید و هر آنچه را که آرزو داشت، به حقیقت پیوست.
به شاه روس چون کردی ملاقات
غبار قلب او شست از مکافات
هوش مصنوعی: وقتی که به شاه روس ملاقات کردی، غم و درد او از دلش پاک شد.
به دل نگذاشت او هم یک غباری
بلی خسرو نموده شهریاری...
هوش مصنوعی: او هم همچون یک غبار، چیزی را در دل خود نگذاشت؛ بله، خسرو هم توانست فرمانروایی کند.
...شد اندر این کار
گشوده عقدههای بسته بسیار
هوش مصنوعی: در این موضوع، مشکلات و معضلات زیادی که قبلاً وجود داشت، به تدریج حل و کشف شدهاند.
نه این گوهر که پاک است اینچنین است
همه کارش پسند آن و این است
هوش مصنوعی: این گوهر که بهظاهر خالص و پاک است، بهدلیل این ویژگیهایش، مورد پسند و توجه همگان قرار گرفته است.
خدا سازد به زودی باز آید
تفقدها ز باب و شاه یابد
هوش مصنوعی: خداوند به زودی دوباره به ما سر خواهد زد و برکاتش را از طریق دروازهها و شاهان به ما میرساند.
برای قطع و فصل خرج این کار
ز طهران ... کرد مختار
هوش مصنوعی: مختار برای整理 و تقسیم هزینههای این کار به تهران رفت.
به اینجا آمده سوی ولیعهد
قرار خرج را دید و ستد عهد
هوش مصنوعی: به اینجا آمدهام تا با ولیعهد ملاقات کنم، در این ملاقات خرج و مخارج را مشاهده کرد و با هم به تبادل صحبت پرداختیم.
صد و هفتاد الف تومان زر ناب
کند کوته ولیعهد از همه باب
هوش مصنوعی: ولیعهد به طور مختصر و به راحتی میتواند صد و هفتاد هزار تومان طلا جمعآوری کند.
چو دانستند کوته شد حکایت
زسر بگرفته شد باز این روایت
هوش مصنوعی: وقتی که فهمیدند داستان تمام شده است، موضوع دوباره از ابتدا مطرح نشد.
هم آنانی که آگه بوده زان کار
فسانه گر شدند بهتر دگر بار
هوش مصنوعی: کسانی که بار اول از حقیقت ماجرا آگاه بودند، حالا بهتر و داناتر شدهاند.
یکی گوید: دگر این خون بها کیست
صد و هفتاد الف این خرجها چیست؟
هوش مصنوعی: کسی میپرسد که هزینه این خونبهای چه کسی است و چرا برای آن ۱۷۰ هزار الف صرف شده است؟
یکی گوید: فدایت ای شهنشاه
قرار رکن گویا بوده دل خواه
هوش مصنوعی: کسی میگوید: ای پادشاه، من فدای تو شوم، زیرا تو مشخصات دلخواه و ویژگیهای برجستهای داری.
یکی گوید: که این هم شد وسیله
که گیرد پول بسیاری به حیله
هوش مصنوعی: یکی میگوید: این هم روشی است که از راه فریب، پول زیادی به دست آورده شود.
بود قائم مقامش خوب هشیار
کند هر ساعتی فکری دگر بار
هوش مصنوعی: قائم مقام او فردی هوشیار و با درایت است که هر لحظه به فکر و تدبیری جدید میاندیشد.
کسی از عهده فکرش نیاید
ببندد هر در از دیگر در آید
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند تمام افکار و ایدههایش را در یک قالب محدود و مشخص بگنجاند؛ همواره ایدههای جدید و متفاوتی به ذهن انسان میآید که از چارچوبهای پیشین فراتر میروند.
یکی گوید: که دست آویز کردند
قرار خون که در تبریز کردند
هوش مصنوعی: یک نفر میگوید که به خاطر برقراری پیمانی، خونِ به ناحق ریخته شده را در تبریز پذیرفتهاند.
هم آنانی که لب خاموش بودند
در آن غوغا سراسر گوش بودند
هوش مصنوعی: آنهایی که در آن هیاهو سکوت کرده بودند، با تمام وجود به دقت گوش میدادند.
کنون از هر سر آواز جدائی
برون آید نماید یک صدائی
هوش مصنوعی: حالا از هر سو صدای جدایی به گوش میرسد و همه چیز به یک صدای واحد تبدیل شده است.
بلی بیشه چو خالی گردد از شیر
غزال ایمن شود از خوف نخجیر
هوش مصنوعی: وقتی جنگل از شیرها خالی شود، غزال دیگر از ترس شکار در امان میماند.
چو بیشه مَرغ دارد سبز و پر آب
کجا در او پلنگ و شیر در خواب
هوش مصنوعی: وقتی جنگلی سرسبز و پرباران باشد، در آن شیر و پلنگ خوابیدهاند و خبری از شکار نیست.
روا باشد که جان سازم نثارش
کشم بر دیده خاک ره گذارش
هوش مصنوعی: میتوانم جانم را برای او فدای او کنم و چشمانم را به خاکی که او از آن میگذرد بسپارم.
بحمدالله شهنشاه فلک جاه
همه چون داند اینها نیست گمراه
هوش مصنوعی: خوشبختانه پادشاه آسمان همه چیز را میداند و هیچیک از اینها گمراه و بیهدف نیستند.