بخش ۳۲
جلایر کلک گوهرریز کن تیز
نسفته لؤلؤ آور راه شه ریز
دعا کن بر بقای دولت شاه
که واجب آمدت در هر سحرگاه
ولی عهد شهنشه کز عدالت
نه بره دید از گرگی عداوت
نموده جایگه در چنگل باز
همان صعوه شده با باز همراز
به عهد او شبان میش گرگ است
دل غمگین برش جرم بزرگ است
همه اهل ممالک شادمانند
دعاگوی شه و این خانمانند
ز بعد از نعت او سوی حکایت
بکن عرض این حکایت از بدایت
بگو یک داستانی تازه و نغز
برون آور ز معنی سخن مغز
دو دولت چون که عهدش تازه گردید
مسرتهای بی اندازه گردید
چو عهد دوستی بستند با روس
نمانده در کف حاسد جز افسوس
ولیعهد سخن سنج نکو رای
چو در میدان صلح روس زد پای
صلاح دولتش در صلح دیده
قرار صلح نوع خوب چیده
ز هر سو یک امینی، خیرخواهی
به میدان خرد پیموده راهی
جهان دیده، هنرور، آگه از کار
بدیده گرم و سرد چرخ دوار
یکی از نسل خیرالمرسلین بود
یکی از ملت عیسی به دین بود
مقابل حق و باطل گشت با هم
چو روز و شب به معنی بوده توام
یکی از دولت ایران سخن گفت
یکی از شاه روس در انجمن گفت
نشستند و بگفتند و شنیدند
طریق صلح نوعی خوب چیدند
یکی از جانب شاه و ولیعهد
شقوق صلح گفت و کرد این عهد
مسیحائی قبول از دولت روس
نموده طبل شادی کوفت بر کوس
یکی جشنی به پا شد اندر آن روز
که شد بر هر دو جانب عید نوروز
نوشتند صورت تقریر این کار
ز آب زر به هم دادند طومار
مفاسد قطع گشت و صلح واقع
به هر جانب نوشتند این وقایع
همه آسوده شد اهل دو دولت
برون رفت از همه دلها عداوت
یقین است صلح بهتر باشد از جنگ
یکی از جهل خیزد یک ز فرهنگ
ولیعهد اهتمام این بفرمود
که باشد خیر هر دو جانب و سود
شه روسی چو شد ممنون این کار
فرستاد او یکی ایلچی مختار
به اعزاز شهنشه سوی ایران
بیامد با مشقتها به طهران
به همراهش بسی از هدیه داده
که باب دوستی را او گشاده
برادر وار نامه از سر مهر
نوشته بهر این هر دو مه و مهر
اگر صد شکر گویم اندک آید
که این دولت و آن دولت یک آید
ولی این کار از شهزاده دانم
ولیعهد شه آزاده دانم
چو قدر او از این پس بیش باشد
چه خوش عهد و چه خوش اندیش باشد
غرض ایلچی نموده طی این راه
ز شاه روس نامش شد شهنشاه
شرفیاب حضور شاه گردید
همه مقصود او دلخواه گردید
شهنشه کرد او را لطف بسیار
که مهمان بود و هم ایلچی مختار
بلی ایلچی ذوالقدر و مقام است
که این قانون همیشه مستدام است
سپردش پس به یک مرد نکوئی
تعارف دان، یک فرخنده خوئی
که مهمان است در پیش شه روس
به اینجا آمده چون هست جاسوس
به مهمان داریش گفت آنچه باید
سرموئی تعارف کم نشاید
بباید نوع خوبی کرد رفتار
که راضی پس رود نادیده آزار
همه گفتند جان راهش ببازیم
چو امر شه شد او را برنوازیم
امینالدوله کرد عرض این: شهنشاه
کمین بنده بداند رسم هر راه
هر آن چیزی که باید کرد شاید
کنم کاری به او کز کس نیاید
کنم آن خدمتی کز قاف تا قاف
نکرده بهر ایلچی هیچ اصناف
نباشم ساعتی منفک ز حالش
که آید فکر دیگر در خیالش
شهنشه خاطر آسوده و شاد
از این بابت چرا آرید در یاد
نه مامورم به خدمتهای کلی
شود بر خاطر پاکت تسلی
کنم یک خدمتی شایست او را
هر آن چیزی رود بایست او را
جدا شهزادگان را شاه فرمود
که باید او شود از جمله خشنود
مبادا خاطرش رنجیده گردد
ز اطوار کسی غم دیده گردد
نمودند عرض کای شاه جوان بخت
جهانبانت ترا هم تاج و هم تخت
چه حاجت این همه تاکید بسیار
نه ما این بندگان باشیم و هشیار؟
چنان او را نوازشها نمائیم
در مهر و وفا بر وی گشائیم
که هر کس پرسدش از آخر کار
زبان یکباره بندد او ز گفتار
نباشد قدرتش لا و نعم را
نگوید شکوهای از بیش و کم را
غرض چندی برفت از این حکایت
که کرده بعضی از ایلچی شکایت
پس آنگه گشت یک غوغای عامی
به هم افتاده در هم خلق خامی
بسی الواط و عامی بر سرش ریخت
که زان غوغا به خاک و خون درآمیخت
چهل پنجاه کس کشتند زَاهلش
شمردند این عمل را هیچ و سهلش
چو بعضی بخردان را این خبر شد
به سر خاک از ندامت رهسپر شد
خبر دادند خاصان خدمت شاه
ز قتل ایلچی زان خلق گمراه
همه شهزادگان افکنده سر پیش
ز خجلت پیش شاهنشه ز تشویش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جلایر کلک گوهرریز کن تیز
نسفته لؤلؤ آور راه شه ریز
هوش مصنوعی: به تیزی قلم خود، جواهرات را به نمایش بگذار و در راه پادشاه، مرواریدها را به آرامی بچین.
دعا کن بر بقای دولت شاه
که واجب آمدت در هر سحرگاه
هوش مصنوعی: هر صبحگاه، بر بقای سلطنت پادشاه دعا کن که این کار بر تو واجب است.
ولی عهد شهنشه کز عدالت
نه بره دید از گرگی عداوت
هوش مصنوعی: ولی عهد شاه، که از شدت عدالت نمیتواند حتی یک گرگ دشمنی را تحمل کند.
نموده جایگه در چنگل باز
همان صعوه شده با باز همراز
هوش مصنوعی: در میان جنگل، با وجود آنکه هنوز در کمین است، همان پرندهای که در قفس بود، حالا با باز همگام و همنوا شده است.
به عهد او شبان میش گرگ است
دل غمگین برش جرم بزرگ است
هوش مصنوعی: در پیمانی که بسته شده، آن کس که باید نگهبان و حافظ باشد، در واقع خود تبدیل به تهدید و خطر شده است. همچنین، داشتن دل غمگین و نگران در این شرایط، نشانهای از گناه و خطا به شمار میآید.
همه اهل ممالک شادمانند
دعاگوی شه و این خانمانند
هوش مصنوعی: تمامى مردم کشورها شاد و خوشحال هستند و برای پادشاه دعا میکنند و او را ستایش میکنند.
ز بعد از نعت او سوی حکایت
بکن عرض این حکایت از بدایت
هوش مصنوعی: پس از توصیف او، اکنون به نقل این داستان بپردازید و داستان را از ابتدا شروع کنید.
بگو یک داستانی تازه و نغز
برون آور ز معنی سخن مغز
هوش مصنوعی: یک داستان جدید و جذاب بگو که از عمق و مفهوم کلام لبریز باشد.
دو دولت چون که عهدش تازه گردید
مسرتهای بی اندازه گردید
هوش مصنوعی: زمانی که دو طرف با هم توافق جدیدی کردند، شادی و خوشحالی بیحد و اندازهای به وجود آمد.
چو عهد دوستی بستند با روس
نمانده در کف حاسد جز افسوس
هوش مصنوعی: هنگامی که دوستانی با یکدیگر پیمان دوستی میبندند، حسادتورزان فقط با حسرت و افسوس باقی میمانند، بدون اینکه بتوانند به دوستی آنان آسیب بزنند.
ولیعهد سخن سنج نکو رای
چو در میدان صلح روس زد پای
هوش مصنوعی: ولیعهد، که سخن سنج و با اندیشهای خوب است، زمانی که در میدان صلح قدم گذاشت، به ناگاه با چالشهایی مواجه شد.
صلاح دولتش در صلح دیده
قرار صلح نوع خوب چیده
هوش مصنوعی: خوبی و بهتر شدن روند حکمرانی در آرامش و صلح دیده میشود. در واقع، این صلح به نوعی انتخابی خوب و مناسب است.
ز هر سو یک امینی، خیرخواهی
به میدان خرد پیموده راهی
هوش مصنوعی: در هر گوشه، فردی دلسوز و خیرخواه وجود دارد که در عرصه دانش و خرد، راهی را پیش گرفته است.
جهان دیده، هنرور، آگه از کار
بدیده گرم و سرد چرخ دوار
هوش مصنوعی: شخصی که تجربه و دانایی دارد، از سختیها و آسانیهای زندگی به خوبی باخبر است و به هنر و مهارتهایش آشناست.
یکی از نسل خیرالمرسلین بود
یکی از ملت عیسی به دین بود
هوش مصنوعی: او از نسل بهترین پیامبر بود و belongs to the nation of Jesus and followed his teachings.
مقابل حق و باطل گشت با هم
چو روز و شب به معنی بوده توام
هوش مصنوعی: حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند، مانند روز و شب که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند و به نوعی در کنار هم وجود دارند.
یکی از دولت ایران سخن گفت
یکی از شاه روس در انجمن گفت
هوش مصنوعی: در یک جمع، یکی از نمایندگان ایران راجع به مسائلی صحبت کرد و در همان حال، یکی از شاهان روسیه نیز نظرات خود را بیان کرد.
نشستند و بگفتند و شنیدند
طریق صلح نوعی خوب چیدند
هوش مصنوعی: آنها دور هم جمع شدند، صحبت کردند و به یکدیگر گوش دادند و روش مناسبی برای رسیدن به صلح انتخاب کردند.
یکی از جانب شاه و ولیعهد
شقوق صلح گفت و کرد این عهد
هوش مصنوعی: از طرف شاه و ولیعهد، توافق و پیمانی درباره صلح برقرار شد و این عهد بسته شد.
مسیحائی قبول از دولت روس
نموده طبل شادی کوفت بر کوس
هوش مصنوعی: مسیحای واقعی از سوی دولت روس، با خوشحالی و به صدا درآوردن طبل جشن، خوشامدگویی کرده است.
یکی جشنی به پا شد اندر آن روز
که شد بر هر دو جانب عید نوروز
هوش مصنوعی: در آن روز که همزمان با عید نوروز بود، جشنی برپا شد.
نوشتند صورت تقریر این کار
ز آب زر به هم دادند طومار
هوش مصنوعی: آنها نوشتند که این کار را به زیبایی و با ارزش مانند طلا توصیف کردهاند و آن را به صورت طوماری تنظیم کردهاند.
مفاسد قطع گشت و صلح واقع
به هر جانب نوشتند این وقایع
هوش مصنوعی: فسادها برطرف شد و صلح در هر سمت به ثبت رسید و این اتفاقات نوشته شدند.
همه آسوده شد اهل دو دولت
برون رفت از همه دلها عداوت
هوش مصنوعی: همه مردم از دو حکومت آرامش یافتند و دشمنی از دلها حذف شد.
یقین است صلح بهتر باشد از جنگ
یکی از جهل خیزد یک ز فرهنگ
هوش مصنوعی: صلح همیشه بهتر از جنگ است؛ زیرا جنگ نتیجه نادانی و جهل است، در حالی که صلح از فرهنگ و آگاهی ناشی میشود.
ولیعهد اهتمام این بفرمود
که باشد خیر هر دو جانب و سود
هوش مصنوعی: ولیعهد دستور داد که همگان باید به خیر و سود هر دو طرف توجه داشته باشند.
شه روسی چو شد ممنون این کار
فرستاد او یکی ایلچی مختار
هوش مصنوعی: شاه روسی که از این کار سپاسگزار شده بود، یکی از سفیران خود را به سوی او فرستاد.
به اعزاز شهنشه سوی ایران
بیامد با مشقتها به طهران
هوش مصنوعی: شاه به خاطر احترام و عظمت خود با زحمتهای بسیار به تهران آمد.
به همراهش بسی از هدیه داده
که باب دوستی را او گشاده
هوش مصنوعی: او به همراه خود هدیههای زیادی آورده که این نشانهای از دوستی و محبت اوست.
برادر وار نامه از سر مهر
نوشته بهر این هر دو مه و مهر
هوش مصنوعی: نامهای از روی محبت و دوستی نوشتهام، همانطور که برادران رفتار میکنند، به خاطر این دو مهتاب و مهر که در زندگیام وجود دارند.
اگر صد شکر گویم اندک آید
که این دولت و آن دولت یک آید
هوش مصنوعی: اگر من هزار بار هم از خوشحالی و شکرگزاری صحبت کنم، باز هم کافی نیست که بگویم خوشبختی و نعمتهای زندگی به طور همزمان در کنار هم قرار گرفتهاند.
ولی این کار از شهزاده دانم
ولیعهد شه آزاده دانم
هوش مصنوعی: اما میدانم که این کار از سوی شاهزاده است، اما ولیعهد را آزاد و مستقل میدانم.
چو قدر او از این پس بیش باشد
چه خوش عهد و چه خوش اندیش باشد
هوش مصنوعی: اگر از این پس قدر و منزلت او بیشتر شود، چه خوب است که هم پیمان و هم فکر خوبی داشته باشد.
غرض ایلچی نموده طی این راه
ز شاه روس نامش شد شهنشاه
هوش مصنوعی: اینجا گفته شده که هدف ایلچی این است که برای شاه روس سفر کند و در این سفر نام او به عنوان شهنشاه شناخته میشود. به نوعی، این سفر و مأموریت باعث میشود که اعتبار و مقام او افزایش یابد.
شرفیاب حضور شاه گردید
همه مقصود او دلخواه گردید
هوش مصنوعی: او به درگاه شاه رفت و تمام خواستههایش برآورده شد.
شهنشه کرد او را لطف بسیار
که مهمان بود و هم ایلچی مختار
هوش مصنوعی: او به خاطر لطف و محبت زیادی که نشان داد، مورد احترام قرار گرفت، زیرا هم مهمان بود و هم پیامآور ویژه.
بلی ایلچی ذوالقدر و مقام است
که این قانون همیشه مستدام است
هوش مصنوعی: بله، فرستادهای با قدرت و مقام است که این قانون همیشه برقرار و پایدار خواهد بود.
سپردش پس به یک مرد نکوئی
تعارف دان، یک فرخنده خوئی
هوش مصنوعی: او را به یک مرد خوب و نیکوکار بسپار، کسی که دارای روحیهای شاد و خوشایند باشد.
که مهمان است در پیش شه روس
به اینجا آمده چون هست جاسوس
هوش مصنوعی: مهمانی که در پیش پادشاه روس آمده، به دلایل خاصی به اینجا آمده و احتمالاً نیتهای پنهانی دارد.
به مهمان داریش گفت آنچه باید
سرموئی تعارف کم نشاید
هوش مصنوعی: در زمان پذیرایی از مهمان، باید به خوبی و با احترام رفتار کرد و هر آنچه لازم است به او عرضه کرد.
بباید نوع خوبی کرد رفتار
که راضی پس رود نادیده آزار
هوش مصنوعی: انسان باید در رفتار خود نوعی خوبی و مهربانی نشان دهد تا دیگران بدون هیچ آزار و آسیبی از او راضی و خوشنود باشند.
همه گفتند جان راهش ببازیم
چو امر شه شد او را برنوازیم
هوش مصنوعی: همه گفتند که جان خود را فدای او کنیم، چون فرمان شاه صادر شد، او را گرامی بداریم.
امینالدوله کرد عرض این: شهنشاه
کمین بنده بداند رسم هر راه
هوش مصنوعی: امینالدوله گفت: پادشاه باید بداند که هر کس در مسیر خود چگونه رفتار میکند و چه اصولی را باید رعایت کند.
هر آن چیزی که باید کرد شاید
کنم کاری به او کز کس نیاید
هوش مصنوعی: هر کاری که باید انجام دهم، ممکن است تلاشی برای کاری باشد که از عهده هیچکس دیگر برنمیآید.
کنم آن خدمتی کز قاف تا قاف
نکرده بهر ایلچی هیچ اصناف
هوش مصنوعی: من میخواهم خدمتی انجام دهم که هیچ ایلچیای از قاف تا قاف، چنین خدمتی نکرده باشد.
نباشم ساعتی منفک ز حالش
که آید فکر دیگر در خیالش
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم لحظهای از حال و هوای او دور باشم، زیرا افکار دیگری در ذهنش بروز میکند.
شهنشه خاطر آسوده و شاد
از این بابت چرا آرید در یاد
هوش مصنوعی: پادشاه با خیالی راحت و خوشحال است، پس چرا باید این موضوع را به یاد بیاورید؟
نه مامورم به خدمتهای کلی
شود بر خاطر پاکت تسلی
هوش مصنوعی: من مأمور نیستم که خدمتهای عمومی انجام دهم، بلکه هدفم این است که به خاطر پاک تو آرامش ببخشم.
کنم یک خدمتی شایست او را
هر آن چیزی رود بایست او را
هوش مصنوعی: من هر کاری که شایسته او باشد انجام میدهم و هر چیزی که به او تعلق دارد، باید به او داده شود.
جدا شهزادگان را شاه فرمود
که باید او شود از جمله خشنود
هوش مصنوعی: شاه به شهزادگان دستور داد که باید او را از جمله خوشنودان به شمار آورند.
مبادا خاطرش رنجیده گردد
ز اطوار کسی غم دیده گردد
هوش مصنوعی: نگران نباش که مبادا دل او از رفتار کسی که غم دیده، آزار ببیند.
نمودند عرض کای شاه جوان بخت
جهانبانت ترا هم تاج و هم تخت
هوش مصنوعی: ای شاه جوان و خوشبخت، تو را هم تاج و هم تخت، یعنی هم مقام پادشاهی و هم قدرت و عظمت، میبخشند.
چه حاجت این همه تاکید بسیار
نه ما این بندگان باشیم و هشیار؟
هوش مصنوعی: ضرورت ندارد که اینقدر بر روی موضوع تأکید کنیم، زیرا ما هم بندگان هستیم و باید هوشیار باشیم.
چنان او را نوازشها نمائیم
در مهر و وفا بر وی گشائیم
هوش مصنوعی: ما به او به گونهای محبت و محبت میکنیم که در دلش عشق و وفاداری را باز کنیم.
که هر کس پرسدش از آخر کار
زبان یکباره بندد او ز گفتار
هوش مصنوعی: هرکس از او دربارهی نتیجهی نهایی کار بپرسد، ناگهان زبانش بند میآید و نمیتواند چیزی بگوید.
نباشد قدرتش لا و نعم را
نگوید شکوهای از بیش و کم را
هوش مصنوعی: اگر کسی قدرت داشته باشد، نه به «نه» و نه به «بله» اشاره نمیکند و از زیادی یا کمی چیزی شکایت نمیکند.
غرض چندی برفت از این حکایت
که کرده بعضی از ایلچی شکایت
هوش مصنوعی: مدتی است که از این ماجرا میگذرد که برخی از نمایندگان از آن شکایت کردهاند.
پس آنگه گشت یک غوغای عامی
به هم افتاده در هم خلق خامی
هوش مصنوعی: پس از آن، یک شور و هیاهوی عمومی به وجود آمد و مردم نادان در هم بر هم ریختند.
بسی الواط و عامی بر سرش ریخت
که زان غوغا به خاک و خون درآمیخت
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد بیدانش و نادرست بر سر او جمع شدند و بهقدری سر و صدا کردند که او را به خاک و خون کشاندند.
چهل پنجاه کس کشتند زَاهلش
شمردند این عمل را هیچ و سهلش
هوش مصنوعی: چند نفر را به راحتی و بیاهمیت از بین بردند و به حساب نیاوردند.
چو بعضی بخردان را این خبر شد
به سر خاک از ندامت رهسپر شد
هوش مصنوعی: وقتی برخی از دانایان این خبر را شنیدند، از تاسف و پشیمانی به خاک افتادند و گریبان خود را گرفتند.
خبر دادند خاصان خدمت شاه
ز قتل ایلچی زان خلق گمراه
هوش مصنوعی: خبرهایی از سوی افراد نزدیک به شاه درباره قتل یک فرستاده از سوی گروهی منحرف به وی رسید.
همه شهزادگان افکنده سر پیش
ز خجلت پیش شاهنشه ز تشویش
هوش مصنوعی: همه شاهزادگان به خاطر خجالت و نگرانی، سرشان را پایین انداختهاند و در حضور پادشاه سرافکنده هستند.