گنجور

بخش ۲۳

جلایر کام تو زان شهد کام است
دعایش کن که این شهر صیام است
جلایر شد نواخوان کهن سال
نکو آمد به شه این سال در فال
ببر آنجا ز خلعت‌های زیبا
نموده باز در سر زال دنیا
برون آورده پر مرغان باغی
به هر شاخی شده روشن چراغی
مرصع بال بگشوده به صد ناز
طیور باغ و بلبل داده آواز
مبارک‌باد بر شاه جهان گفت
سحاب و هم صبا گرد از رهش رُفت
به بستان خلعت زیبا بپوشند
هر آنچه کرد باید کرد و کوشند
ز هر لاله چراغی کرده روشن
زمین‌های فسرده گشته گلشن
بنفشه رُسته گرد جویباران
چو خط بر عارض سیمین عذاران
دو چشم نرگس مخمور شد باز
سمن با ارغوان دمساز و همراز
ز زینت هرچه گویم بَرتَرَک کرد
سر از خاک هر نباتی بر فلک کرد
همه شد مرز و بومش لاجوردی
صبا بر عارضش نگذاشت گردی
زمین‌ها چون زمرد سبز و خوش رنگ
چمن در بر کشیده لاله را تنگ
ز دیبا گستریده فرش بر خاک
صبا فراش گشته چُست و چالاک
سحاب آبی به روی گلشن آورد
چراغ لاله‌های روشن آورد
روان بر کوه و صحرا آب جاری
که شوید هر کجا باشد غباری
عبیر افشان صبا در هر چمن‌ها
پر از بلبل به در زاغ و زغن‌ها
نسیمش شد معطر بس دلاویز
سراسر خطه معمور تبریز
ز تخت شه جهان روی بهی یافت
بَرو بستان عجب سرو سهی یافت
جهان را نو عروسی تازه آمد
ز گل بر روی گلشن غازه آمد
مبارک چندی آمد خوش بهاری
خجسته فصلی و خوش روزگاری
نشاید در چنین فصلی حزین بود
چو من تنهانشین، خلوت‌گزین بود
که عهد حضرت صاحبقران است
چه غم باشد که شادی بیکران است
دل پاک شهنشاه جهاندار
بجز شادی نخواهد خلق را کار
خداوندا بدارش شاد و منصور
بکن بد خواه او را زنده در گور
جهان خرم ز تیغ آبدارش
چنین آمد جهانداری قرارش
گزیده او یکی فرزانه فرزند
ولیعهدش نمود و گشت خرسند
از این بابت خلایق شاد گشتند
همه از قید غم آزاد گشتند
بود عباس شاه بخت فیروز
مبارک باد بر او عید نوروز
همه روزی به او چون عید گردان
دل اعدای او نومید گردان
هواخواهان شه در عیش و شادی
حسودش را مده جز غم مرادی
به گیتی نام نیکش را علم کن
تن اعداش آماج ستم کن
برو فیروز گردان عید نوروز
چراغ هر مرادش را بر افروز
که او سدی بود بر کفر و اسلام
نگه دارش تو از آسیب ایام
بده قدرت به او چندان که شاید
حراس ملک و ملت را نماید
قوی گردان که شاه ملک و دین است
هواخواهان خیرالمرسلین است
چراغ دین ازو روشن چنان است
که هرکس را ز مال و جان امان است
بجز در نهی منکر امر معروف
نمی‌سازد حواس خویش مصروف
خلایق زین سبب آسوده حالند
ز رفتار نکویش مستمالند
بجز راحت نخواهد خلق را رنج
گشوده بر رخ هر کس در گنج
همه چون ریزه خوار خوان اویند
بجز شادی ره دیگر نپویند
ز عدل او غنم با شیر خفته
که را قدرت که حرف جبر گفته؟
حمام و باز هم‌پرواز گشته
عقاب و کبک خوش دمساز گشته
ز خوف احتسابش زهره را چنگ
ز دست افتاد و پاش از رقص شد لنگ
فلک پیش جنابت سقف پستی
نه کیوان را به ایوان تو دستی
چو خور بردیده خاک درگهت را
کشیده زان سبب شد عالم آرا
عطارد گاه دانش شد غلامت
چو دُر دَر گوش دارد هر کلامت
به گاه رزم بندی خصم در میخ
کشی مریخ را چون مرغ در سیخ
بر جود تو عمان قطره‌ای نم
بر حلمت جبال از خردَلی کم
برت هر رمز مخفی آشکارا
چو کان رحمتی داری مدارا
گزیدی یک دبیر هوشیاری
سخندان عارفی، آگه ز کاری
بفرمودی، مرا قائم مقام است
که هرکس داند او را چون مقام است
ز امرش پیر و برنا سر نتابد
به خدمت روز و شب‌ها می‌شتابد
ز لطف شاه آن پیر خردمند
نموده مفسدان را پای در بند
سپاهی و رعیت را نوازد
به لطف شاه کارِ جمله سازد
میان بسته کمر در خدمت شاه
نباشد غفلت او را گاه و بی گاه
که این هم لطف شاه بی مثال است
خلایق شاد و هر تن مستمال است
چو قانون جهانداری چنین کرد
در انگشتش جهان را چون نگین کرد
جهانداری نه آسان، بل که سخت است
نه هرکس درخور اکلیل و تخت است
نباشد منکرش در کلّ آفاق
به خدمت‌کاریش هر نفس مشتاق
پناه و ملجأ خلق آستانش
چه فغفور و چه قیصر پاسبانش
هر آن کس شکر این نعمت ندارد
خدا او را ز مردودان شمارد
نموده عزم درگاه شهنشاه
عنانش بخت و فیروزیش همراه
قران سعدین کند چون در مه نو
شود رشگِ جنان، دشتِ قلمرو
سعادت هم عنان و رهبرش باد
خدا در هر اموری یاورش باد
شود فایض به فیض دیدن باب
بود این افتتاح فتح ابواب
عنان را عطف سازد پس به تبریز
همه جام مرامش گشته لبریز
جلایر را سعادت بی حساب است
که از مستلزمین این رکاب است
جلایر، کلک گوهر بار داری
سخن‌ها چون دُر شهوار داری
دعا گویش که این شهر صیام است
شود عیدین و طاعت‌ها تمام است
به مزد این عبادت‌های این ماه
که کردی در پناه دولت شاه
بخواه ابقای شه را از خداوند
که دارد در پناهش شاد و خرسند
خداوندا کریم و کارسازی
ز هر چیزی مبرا، بی نیازی
به حق آبروی هشت و هم چار
به دین احمد محمود مختار
به حق آن مقرب‌های درگاه
کنی حفظ از حوادث دولت شاه
به زیر حکمش از مه تا به ماهی
به کام دل نماید پادشاهی
ولی‌عمرش حیات جاودان باد
هر آنچه خواهد او بهتر از آن باد
کنی عیدش مبارک با دل شاد
همه روز و همه سالش نکو باد
ببخشی جمله فرزندش تمامی
کزو ماند به گیتی نامِ نامی
همه احباب و دولت‌خواش خرسند
بداری هر حسودش سخت دربند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جلایر کام تو زان شهد کام است
دعایش کن که این شهر صیام است
هوش مصنوعی: کام تو از شکرناله‌های شهداست، دعا کن که این شهر در حال روزه‌داری است.
جلایر شد نواخوان کهن سال
نکو آمد به شه این سال در فال
هوش مصنوعی: در سال جدید، صدای دلنشینی از یک خواننده قدیمی به گوش می‌رسد که نشان از خوش‌یمن بودن این سال دارد.
ببر آنجا ز خلعت‌های زیبا
نموده باز در سر زال دنیا
هوش مصنوعی: برو آنجا و لباس‌های زیبا را جایی بپوش، و دوباره در سر این دنیا فکر کن.
برون آورده پر مرغان باغی
به هر شاخی شده روشن چراغی
هوش مصنوعی: در هر شاخه از درختان باغ، پرنده‌هایی قرار گرفته‌اند و روشنایی‌ای به وجود آورده‌اند که حال و هوای باغ را دلپذیر کرده است.
مرصع بال بگشوده به صد ناز
طیور باغ و بلبل داده آواز
هوش مصنوعی: پرهای زیبای پرنده‌گان باغ با ناز و ادا باز شده و بلبل بر این زیبایی نغمه‌سرایی می‌کند.
مبارک‌باد بر شاه جهان گفت
سحاب و هم صبا گرد از رهش رُفت
هوش مصنوعی: سحاب و نسیم خوش‌خبر به شاه جهان تبریک گفتند و از مسیر او دور شدند.
به بستان خلعت زیبا بپوشند
هر آنچه کرد باید کرد و کوشند
هوش مصنوعی: در باغ، زیبایی‌ها را به نمایش می‌گذارند و هر چه لازم باشد، باید انجام شود و تلاش کنند.
ز هر لاله چراغی کرده روشن
زمین‌های فسرده گشته گلشن
هوش مصنوعی: هر لاله‌ای، نوری را به زمین‌های خشک و بی‌روح هدیه داده و اینجا را به بهشت تبدیل کرده است.
بنفشه رُسته گرد جویباران
چو خط بر عارض سیمین عذاران
هوش مصنوعی: بنفشه‌ای که در کنار جویبارها می‌روید، مانند خطی زیبا بر صورت سفید و نازک دختران است.
دو چشم نرگس مخمور شد باز
سمن با ارغوان دمساز و همراز
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و خواب‌آلود نرگس دوباره باز شد و گل سمن با گل ارغوان به هم نزدیک و همدم شدند.
ز زینت هرچه گویم بَرتَرَک کرد
سر از خاک هر نباتی بر فلک کرد
هوش مصنوعی: هرچه درباره زیبایی‌ها بگویم، هیچ‌کدام به اندازه‌ای که سر هر گیاهی را از خاک بلند کند و به آسمان برساند، برتر نیست.
همه شد مرز و بومش لاجوردی
صبا بر عارضش نگذاشت گردی
هوش مصنوعی: تمام سرزمینش آبی و زیباست و نسیم لطیف بر روی چهره‌اش هیچ غباری نیاورده است.
زمین‌ها چون زمرد سبز و خوش رنگ
چمن در بر کشیده لاله را تنگ
هوش مصنوعی: زمین‌ها به رنگ سبز و زیبای زمردی هستند و چمنی که لاله‌ها را به زیبایی در آغوش گرفته، تصویر دل‌انگیزی را ایجاد کرده است.
ز دیبا گستریده فرش بر خاک
صبا فراش گشته چُست و چالاک
هوش مصنوعی: فرشی از پارچه نازک و زیبا بر روی زمین پهن شده و بادی ملایم باعث شده است که شخصی به نام صبا با نشاط و چابک در آنجا فعالیت کند.
سحاب آبی به روی گلشن آورد
چراغ لاله‌های روشن آورد
هوش مصنوعی: ابر آبی بر روی باغ گل‌ها بارید و باعث شد لاله‌های درخشان روشنی بگيرند.
روان بر کوه و صحرا آب جاری
که شوید هر کجا باشد غباری
هوش مصنوعی: آب روان در کوه‌ها و دشت‌ها جاری است و هر جا که خاکی وجود داشته باشد، آن را پاک می‌کند.
عبیر افشان صبا در هر چمن‌ها
پر از بلبل به در زاغ و زغن‌ها
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در هر باغ و چمنی در حال وزیدن است و در این جا بلبل‌ها در حال خوشخوانی هستند و زاغ و زغن‌ها نیز در بیرون از این فضا حضور دارند.
نسیمش شد معطر بس دلاویز
سراسر خطه معمور تبریز
هوش مصنوعی: نسیم خوشبویی که در تبریز وزیده، تمام سرزمین را خوش‌عطر و باطراوت کرده است.
ز تخت شه جهان روی بهی یافت
بَرو بستان عجب سرو سهی یافت
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جاذبه‌های طبیعی اشاره دارد. شاعر به شخصیتی از یک عالم یا مقام بالا اشاره می‌کند که به باغی زیبا و سرسبز می‌آید و در آنجا سروهای بلند و گیاهانی شگفت‌انگیز را مشاهده می‌کند. به طور کلی، بیانگر زیبایی و شگفتی‌های طبیعت است که انسان می‌تواند در آن‌ها غرق شود.
جهان را نو عروسی تازه آمد
ز گل بر روی گلشن غازه آمد
هوش مصنوعی: دنیا به مانند عروس تازه‌ای است که با زیبایی و شکوفایی خود، از گل‌ها و گلشن‌ها سر برآورده است.
مبارک چندی آمد خوش بهاری
خجسته فصلی و خوش روزگاری
هوش مصنوعی: مدتی خوش و خوشحال بهاری زیبا و فصل دلپذیری را تجربه کردیم.
نشاید در چنین فصلی حزین بود
چو من تنهانشین، خلوت‌گزین بود
هوش مصنوعی: در چنین فصلی نباید غمگین بود، زیرا من که به تنهایی نشسته‌ام و خلوت را انتخاب کرده‌ام.
که عهد حضرت صاحبقران است
چه غم باشد که شادی بیکران است
هوش مصنوعی: عهد و پیمان با بزرگ و محبوبی وجود دارد که باعث می‌شود انسان در هر شرایطی نگران نباشد، زیرا شادی و خوشحالی بی‌پایانی در زندگی‌اش جاری است.
دل پاک شهنشاه جهاندار
بجز شادی نخواهد خلق را کار
هوش مصنوعی: قلب پاک پادشاه جهان فقط به دنبال خوشحالی مردم است و برای آنها کار دیگری نمی‌خواهد.
خداوندا بدارش شاد و منصور
بکن بد خواه او را زنده در گور
هوش مصنوعی: خداوند او را شاد و سعادتمند کن و بدخواهانش را به ذلت و نابودی برسان.
جهان خرم ز تیغ آبدارش
چنین آمد جهانداری قرارش
هوش مصنوعی: برگیزید، جهان با تیزی و درخشش خود به این شکل به نمایش گذاشته شده است و اداره‌کننده‌ی آن در آرامش قرار دارد.
گزیده او یکی فرزانه فرزند
ولیعهدش نمود و گشت خرسند
هوش مصنوعی: او یکی از بهترین افراد را انتخاب کرد که فرزند ولیعهد بود و این کار باعث خوشحالی او شد.
از این بابت خلایق شاد گشتند
همه از قید غم آزاد گشتند
هوش مصنوعی: به خاطر این موضوع، مردم خوشحال شدند و از نگرانی‌ها و غم‌ها رهایی پیدا کردند.
بود عباس شاه بخت فیروز
مبارک باد بر او عید نوروز
هوش مصنوعی: عباس، شاه نیک بخت و خوش‌شانس است. امیدوارم روز عید نوروز برای او خوشبختی و شادی به ارمغان آورد.
همه روزی به او چون عید گردان
دل اعدای او نومید گردان
هوش مصنوعی: هر روز را برای او همچون عید قرار بده و دل دشمنانش را ناامید کن.
هواخواهان شه در عیش و شادی
حسودش را مده جز غم مرادی
هوش مصنوعی: دوستان و طرفداران شاه در خوشی و لذت به سر می‌برند، ولی حسودان را نباید در این حال خشنود کرد، زیرا جز تأسیس غم و اندوه چیزی برایشان باقی نمی‌ماند.
به گیتی نام نیکش را علم کن
تن اعداش آماج ستم کن
هوش مصنوعی: در دنیا نام نیک او را برپا کن، و تن او را هدف ستم قرار ده.
برو فیروز گردان عید نوروز
چراغ هر مرادش را بر افروز
هوش مصنوعی: به سراغ جشن نوروز برو و با همت و تلاش، آرزوهای مردم را تحقق بخش و به روشنی بیاور.
که او سدی بود بر کفر و اسلام
نگه دارش تو از آسیب ایام
هوش مصنوعی: او همچون سدی در برابر کفر و ایمان قرار دارد، پس از او حفظ کن و از خطرات زمان مراقبت کن.
بده قدرت به او چندان که شاید
حراس ملک و ملت را نماید
هوش مصنوعی: به او قدرتی بده که بتواند ترس و وحشت را در دل دشمنان و مخالفان به وجود آورد.
قوی گردان که شاه ملک و دین است
هواخواهان خیرالمرسلین است
هوش مصنوعی: قوی باش و نیرومند، زیرا که پادشاهی که بر دنیا و دین حکومت می‌کند، طرفداران کسانی هستند که پیامبر خیر را معرفی می‌کنند.
چراغ دین ازو روشن چنان است
که هرکس را ز مال و جان امان است
هوش مصنوعی: چراغ دین از او روشن است به گونه‌ای که هر فردی از مال و جان خود در امان است.
بجز در نهی منکر امر معروف
نمی‌سازد حواس خویش مصروف
هوش مصنوعی: جز در موارد نهی از منکر، هیچ کار مفیدی انجام نمی‌دهد و حواس خود را به چیز دیگری معطوف نمی‌کند.
خلایق زین سبب آسوده حالند
ز رفتار نکویش مستمالند
هوش مصنوعی: مردم به خاطر رفتار نیکو و پسندیده او راحت و آسوده هستند و از این ویژگی‌ها استفاده می‌کنند.
بجز راحت نخواهد خلق را رنج
گشوده بر رخ هر کس در گنج
هوش مصنوعی: به غیر از راحتی، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند مشکلات مردم را از چهره‌های آن‌ها پاک کند.
همه چون ریزه خوار خوان اویند
بجز شادی ره دیگر نپویند
هوش مصنوعی: همه از نعمت‌های او بهره‌مند هستند و هیچ‌کس جز شادی به راه دیگری نمی‌رود.
ز عدل او غنم با شیر خفته
که را قدرت که حرف جبر گفته؟
هوش مصنوعی: با عدالت او، غنیمت مثل یک شیر خوابیده است. چه کسی می‌تواند بگوید که اجبار در کار است؟
حمام و باز هم‌پرواز گشته
عقاب و کبک خوش دمساز گشته
هوش مصنوعی: حمام و پرواز دوباره‌ی عقاب و کبک که به خوبی با هم هماهنگ شده‌اند.
ز خوف احتسابش زهره را چنگ
ز دست افتاد و پاش از رقص شد لنگ
هوش مصنوعی: از ترس حسابرسی و مراقبت، زهره به خود بلرزه درآمد و نتوانست به رقصش ادامه دهد و پایش از حرکت باز ماند.
فلک پیش جنابت سقف پستی
نه کیوان را به ایوان تو دستی
هوش مصنوعی: آسمان در برابر بزرگی تو بسیار پایین است و ستاره کیوان به دیدن تو فروتن شده و در ایوان تو قرار گرفته است.
چو خور بردیده خاک درگهت را
کشیده زان سبب شد عالم آرا
هوش مصنوعی: چشم من به خاک درگاه تو دوخته شده است، و به همین خاطر جهان را زیبا و دل‌انگیز می‌سازم.
عطارد گاه دانش شد غلامت
چو دُر دَر گوش دارد هر کلامت
هوش مصنوعی: عطارد به معنای سیاره نزدیک به خورشید، در اینجا به عنوان نماد نیکی و دانش به خدمت تو درآمده است. مثل اینکه مانند یک مروارید در گوش توست و هر حرفی که می‌زنی، مانند گوهری ارزشمند است.
به گاه رزم بندی خصم در میخ
کشی مریخ را چون مرغ در سیخ
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که به نبرد می‌پردازیم، دشمن را مانند مرغی که به سیخی کشیده شده به دام می‌زنیم و کمرش را می‌شکنیم.
بر جود تو عمان قطره‌ای نم
بر حلمت جبال از خردَلی کم
هوش مصنوعی: خلوص و generosity تو مثل بارانی است که در عمان می‌ریزد و صبر و تحمل تو به قدری زیاد است که حتی یک دانه خردل هم نمی‌تواند از آن کم کند.
برت هر رمز مخفی آشکارا
چو کان رحمتی داری مدارا
هوش مصنوعی: هرگاه که رازی را فاش کنی، مانند این است که در کنار مهربانی و رحمت دیگران، باید با آن‌ها با محبت و مدارا رفتار کنی.
گزیدی یک دبیر هوشیاری
سخندان عارفی، آگه ز کاری
هوش مصنوعی: یک دبیر باهوش و سخن‌دان، که عارف و آگاه به کارهاست، را انتخاب کرده‌ای.
بفرمودی، مرا قائم مقام است
که هرکس داند او را چون مقام است
هوش مصنوعی: تو فرمودی که من جانشین هستم و هر کسی او را بشناسد، در می‌یابد که چگونه جایگاهی دارد.
ز امرش پیر و برنا سر نتابد
به خدمت روز و شب‌ها می‌شتابد
هوش مصنوعی: از فرمان او، نه بزرگسال و نه جوان، هیچ‌کدام نمی‌توانند سرکشی کنند و همیشه در خدمت او، به طور شبانه‌روز فعالیت می‌کنند.
ز لطف شاه آن پیر خردمند
نموده مفسدان را پای در بند
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت و لطف پادشاه، آن فرد خردمند توانسته است مفسدان را به زنجیر و بند بکشد.
سپاهی و رعیت را نوازد
به لطف شاه کارِ جمله سازد
هوش مصنوعی: صاحبکار با مهربانی سپاهیان و رعیت را مورد توجه قرار می‌دهد و با مهارت و تدبیر، همه چیز را به سامان می‌آورد.
میان بسته کمر در خدمت شاه
نباشد غفلت او را گاه و بی گاه
هوش مصنوعی: در میان تلاش و زحمت برای خدمت به شاه، نباید لحظه‌ای غفلت کرد.
که این هم لطف شاه بی مثال است
خلایق شاد و هر تن مستمال است
هوش مصنوعی: این هم از لطف بی‌نظیر شاه است که مردم شاد و هر کس خوشحال و سرزنده است.
چو قانون جهانداری چنین کرد
در انگشتش جهان را چون نگین کرد
هوش مصنوعی: چون قانون حکمرانی بر جهان این‌گونه عمل کرد، جهان را در دستش مانند یک نگین زیبا قرار داد.
جهانداری نه آسان، بل که سخت است
نه هرکس درخور اکلیل و تخت است
هوش مصنوعی: اداره کردن جهان کار آسانی نیست و بسیار دشوار است. فقط افراد خاصی شایستهٔ تاج و تخت هستند.
نباشد منکرش در کلّ آفاق
به خدمت‌کاریش هر نفس مشتاق
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در تمام دنیا نمی‌تواند وجود او را انکار کند و هر لحظه، مشتاق خدمت به اوست.
پناه و ملجأ خلق آستانش
چه فغفور و چه قیصر پاسبانش
هوش مصنوعی: پناهگاه مردم، جایی است که او در آن حضور دارد و حاکمان بزرگ نیز از او محافظت می‌کنند.
هر آن کس شکر این نعمت ندارد
خدا او را ز مردودان شمارد
هوش مصنوعی: هر کسی که قدر این نعمت را نداند و شکرگوی آن نباشد، خدا او را از جمله افرادی می‌شمارد که مورد قبول نیستند.
نموده عزم درگاه شهنشاه
عنانش بخت و فیروزیش همراه
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفته است که به درگاه پادشاه برود و بخت و موفقیتش او را در این مسیر همراهی می‌کند.
قران سعدین کند چون در مه نو
شود رشگِ جنان، دشتِ قلمرو
هوش مصنوعی: وقتی که ماه نو در آسمان نمایان می‌شود، آرزوی آنچه در بهشت وجود دارد در دل انسان زنده می‌شود و دشت سرزمین‌های اوج را به حسادت وا می‌دارد.
سعادت هم عنان و رهبرش باد
خدا در هر اموری یاورش باد
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی، به عنوان رفیق و راهنمای انسان، از لطف و حمایت خداوند برخوردار باشد در همه کارها.
شود فایض به فیض دیدن باب
بود این افتتاح فتح ابواب
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که با دیدن و درک عمیق‌تر، انسان به نعمت‌ها و فرصت‌های بیشتری دست خواهد یافت. شروع این درک و آگاهی، در واقع گشایش درب‌های جدیدی از فهم و بهره‌مندی را به همراه دارد.
عنان را عطف سازد پس به تبریز
همه جام مرامش گشته لبریز
هوش مصنوعی: به سرعت به سمت تبریز می‌رود و نشان می‌دهد که دلش پر از احساسات عمیق و اراده‌ی قوی است.
جلایر را سعادت بی حساب است
که از مستلزمین این رکاب است
هوش مصنوعی: جلایر به خوشبختی زیادی دست یافته است، زیرا او از کسانی است که در خدمت این صاحب‌منصبان قرار دارد.
جلایر، کلک گوهر بار داری
سخن‌ها چون دُر شهوار داری
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو استعداد و توانایی خاصی در بیان کلام و گفتار داری، به اندازه‌ای که سخنانت مثل جواهرات ارزشمند و زیباست.
دعا گویش که این شهر صیام است
شود عیدین و طاعت‌ها تمام است
هوش مصنوعی: بگو که این شهر، زمانه‌ی روزه‌داری است و در آن، عیدها و عبادت‌ها به پایان می‌رسند.
به مزد این عبادت‌های این ماه
که کردی در پناه دولت شاه
هوش مصنوعی: به خاطر عبادت‌هایی که در این ماه انجام دادی، پاداشی از سوی دولتی که پادشاهش هستی، به تو داده می‌شود.
بخواه ابقای شه را از خداوند
که دارد در پناهش شاد و خرسند
هوش مصنوعی: از خداوند بخواه تا سلطان را محفوظ و پایدار نگه‌دارد، زیرا او در سایه خداوند خوشحال و راضی است.
خداوندا کریم و کارسازی
ز هر چیزی مبرا، بی نیازی
هوش مصنوعی: پروردگارا، تو بخشنده و کارگشایی هستی که از هر چیز پاک و بی‌نیاز هستی.
به حق آبروی هشت و هم چار
به دین احمد محمود مختار
هوش مصنوعی: به خاطر اعتبار و حرمت ائمه معصومین و همچنین به خاطر مقام والا و معنوی پیامبر اسلام، امیدوارم که دعا و خواسته‌ام برآورده شود.
به حق آن مقرب‌های درگاه
کنی حفظ از حوادث دولت شاه
هوش مصنوعی: با یاری و حمایت آن‌های نزدیک به درگاه مقدس، از بلاها و مشکلات زندگی پادشاه حفظ و نگه‌داری می‌شوم.
به زیر حکمش از مه تا به ماهی
به کام دل نماید پادشاهی
هوش مصنوعی: پادشاهی که تحت فرمان اوست، از صبح تا شب، به خواسته و رضایت دل خود عمل می‌کند.
ولی‌عمرش حیات جاودان باد
هر آنچه خواهد او بهتر از آن باد
هوش مصنوعی: برای عمر او آرزوی زندگی جاودانه دارم، هرچه او بخواهد، امیدوارم بهتر از آن نیز برایش پیش بیاید.
کنی عیدش مبارک با دل شاد
همه روز و همه سالش نکو باد
هوش مصنوعی: با دل شاد، عید او را تبریک می‌گویم و آرزو می‌کنم که تمام روزها و سالش مبارک و خوب باشد.
ببخشی جمله فرزندش تمامی
کزو ماند به گیتی نامِ نامی
هوش مصنوعی: تمام فرزندانش را بخشید که از او در دنیا نامی به یادگار مانده است.
همه احباب و دولت‌خواش خرسند
بداری هر حسودش سخت دربند
هوش مصنوعی: همه دوستان و افرادی که به موفقیت تو علاقمندند، خوشحال هستند و حسودان تو به شدت در تنگنا قرار دارند.

حاشیه ها

1402/03/24 15:05
احمد رحمت‌بر

مستمال . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استمالة. بسوی خود میل داده شده . (از منتهی الارب ). مایل و خم شده . (از اقرب الموارد). || تسلی و دل آسا نموده شده . (از منتهی الارب ). کسی که دل او را بدست آورده باشند. (از اقرب الموارد). رجوع به استمالة شود.