بخش ۱۹
جلایر چند مغموم و حزینی
به بیت الحزن با غم همنشینی؟
چو مرغی بینمت پرها شکسته
به بند غم دو پایت سخت بسته
به زندان غمت محبوس بینم
ز عمر و زندگی مایوس بینم
غذایت از چه رو خون جگر شد
دو دستت را ز غم دایم به سر شد؟
نشینی تا به کی تنها شب و روز
کجا آید ترا آن صبح فیروز؟
ز پروانه طریق عشق آموز
پر مرغ هوس را زودتر سوز
چرا دائم فلک با تو به کین است
به هر آزادهای گویا چنین است؟
چه خوش گفت این سخن را نکتهدانی
طبیبی، حاذقی، شیرین زبانی
که من خوی جهان را میشناسم
سرشت آسمان را میشناسم
«فلک را عادت دیرینه این است
که با آزادگان دائم به کین است»
«به دل ها بی سبب کین دارد این زال
نه دین دارد نه آئین دارد این زال»
بگو اندوهت آخر از چه چیز است
که خون دل ز چشمت چشمه خیزست؟
تو که دائم ثنا گستر به شاهی
چو باشد لطف شه، دیگر چه خواهی؟
به بزم خلد آئینش شب و روز
مشرف میشوی ای روز فیروز
تفقدها از آن خسرو ببینی
چه غم داری که در کنجی نشینی؟
اگر داری شکایت از زمانه
مترس و عرض کن با یک فسانه
که شه باب امید و مرحمت هست
چو کردی عرض، ز آن غمها توان رست
به هرجا دربمانی دست گیرست
چرا که قلب پاک او منیرست
بباید عرض و درد خویش گفتن
که دیده درد از درمان نهفتن؟
بگو آخر به هر دردست درمان
چرا داری حواس خود پریشان؟
ندانی این جهان بی اعتبارست
نه در کارش کسی را اختیارست؟
بباید ساخت با او گر نسازد
عتابش بیش و کم گاهی نوازد
ببین جز صبر او را چاره باشد
که در بندش هزار آواره باشد
جواب ما صوابی ار تو داری
بگو! ورنه مکن این قدر زاری
بلی انصاف این است آنچه گفتی
سخن را چون دُر ناسفته سفتی
دلی خون باشدم از چرخ گردون
روان زان است اشگم هم چو جیحون
گهی بارم دهد دربار شاهی
گهی محروم سازد بی گناهی
به سر داده است عشق خدمت شاه
ولی محروم دارد گاه و بی گاه
ازین محرومیش دل ریش و زارست
که این ظلمی به او از روزگارست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جلایر چند مغموم و حزینی
به بیت الحزن با غم همنشینی؟
هوش مصنوعی: چند نفر در حال ناامیدی و غمگینی هستند که در مکانی به نام بیت الحزن جمع شدهاند و با همدردی در غم یکدیگر به سر میبرند؟
چو مرغی بینمت پرها شکسته
به بند غم دو پایت سخت بسته
هوش مصنوعی: وقتی تو را میبینم که مثل پرندهای با بالهای شکسته در قید غم و ناراحتی گرفتار شدهای و پایهایت به شدت بسته است، احساس ناراحتی میکنم.
به زندان غمت محبوس بینم
ز عمر و زندگی مایوس بینم
هوش مصنوعی: در حسرت و اندوه تو، احساس میکنم که عمرم به زنجیر افتاده و زندگیام بیثمر و ناامیدکننده است.
غذایت از چه رو خون جگر شد
دو دستت را ز غم دایم به سر شد؟
هوش مصنوعی: غذایت چرا باعث شده است که به شدت ناراحت و رنجیده شوی؟ چرا همیشه دستانت از غم به سر میرسند؟
نشینی تا به کی تنها شب و روز
کجا آید ترا آن صبح فیروز؟
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی تنها بنشینی؟ صبح روشن و خوب کی به سراغت خواهد آمد؟
ز پروانه طریق عشق آموز
پر مرغ هوس را زودتر سوز
هوش مصنوعی: از پروانه بیاموز که چگونه عشق را درک کند و به مرغ هوس بیاموز که زودتر خود را بسوزاند.
چرا دائم فلک با تو به کین است
به هر آزادهای گویا چنین است؟
هوش مصنوعی: چرا آسمان همیشه با تو دشمنی میکند؟ به نظر میرسد این وضعیت برای هر فرد آزادهای نیز وجود دارد.
چه خوش گفت این سخن را نکتهدانی
طبیبی، حاذقی، شیرین زبانی
هوش مصنوعی: این جمله نشان میدهد که یک پزشک حاذق و ماهر با زبانی شیرین و دلنشین نکتهای بسیار زیبا را بیان کرده است.
که من خوی جهان را میشناسم
سرشت آسمان را میشناسم
هوش مصنوعی: من به درک و شناخت طبیعت جهان و ویژگیهای آسمان نائل گشتهام.
«فلک را عادت دیرینه این است
که با آزادگان دائم به کین است»
هوش مصنوعی: آسمان همیشه با انسانهای آزاده در دشمنی است.
«به دل ها بی سبب کین دارد این زال
نه دین دارد نه آئین دارد این زال»
هوش مصنوعی: این زال را در دلها کینهای بیدلیل است؛ نه دینی دارد و نه مرامی.
بگو اندوهت آخر از چه چیز است
که خون دل ز چشمت چشمه خیزست؟
هوش مصنوعی: بگو چه چیزی باعث ناراحتی تو شده که اشکهایت مثل چشمه جاری میشوند؟
تو که دائم ثنا گستر به شاهی
چو باشد لطف شه، دیگر چه خواهی؟
هوش مصنوعی: اگر تو همواره در حال ستایش و تقدیر از پادشاهی هستی و لطف و محبت او به تو برقرار است، دیگر به چه چیزی نیاز داری؟
به بزم خلد آئینش شب و روز
مشرف میشوی ای روز فیروز
هوش مصنوعی: به مراسم بهشتی او در هر لحظه حضور مییابی، ای روزی که با شادی و پیروزی همراه است.
تفقدها از آن خسرو ببینی
چه غم داری که در کنجی نشینی؟
هوش مصنوعی: اگر به توجه و محبت خسرو نگاه کنی، متوجه میشوی که چرا غمگینی و در گوشهای نشستهای.
اگر داری شکایت از زمانه
مترس و عرض کن با یک فسانه
هوش مصنوعی: اگر از اوضاع و احوال زمانه گلهمندی، نترس و به راحتی آن را بیان کن، حتی با زبانی زیبا و داستانگونه.
که شه باب امید و مرحمت هست
چو کردی عرض، ز آن غمها توان رست
هوش مصنوعی: وقتی که به درگاه پادشاه امید و مهربانی روی میآوری، میتوانی از تمام غمها رهایی پیدا کنی.
به هرجا دربمانی دست گیرست
چرا که قلب پاک او منیرست
هوش مصنوعی: هر جا که بمانی و در تنگنا قرار بگیری، یاری خواهی یافت، زیرا دل پاک او نورانی است.
بباید عرض و درد خویش گفتن
که دیده درد از درمان نهفتن؟
هوش مصنوعی: انسان باید از درد و مشکلاتش صحبت کند، زیرا اگر درد را پنهان کند، ممکن است نتواند به درمانی برای آن دست یابد.
بگو آخر به هر دردست درمان
چرا داری حواس خود پریشان؟
هوش مصنوعی: بگو، چرا با اینکه برای هر دردی درمان وجود دارد، هنوز حواست پراکنده و نامنظم است؟
ندانی این جهان بی اعتبارست
نه در کارش کسی را اختیارست؟
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که این دنیا بیارزش است و هیچکس در کارهایش اختیاری ندارد؟
بباید ساخت با او گر نسازد
عتابش بیش و کم گاهی نوازد
هوش مصنوعی: باید به او توجه کرد و اگر رابطه به خوبی پیش نمیرود، بهتر است که با مهربانی و ملایمت با او رفتار کنیم. گاهی اوقات نیاز است که با آرامش و محبت با او برخورد کنیم.
ببین جز صبر او را چاره باشد
که در بندش هزار آواره باشد
هوش مصنوعی: نگاه کن، آیا جز صبر بر او چارهای وجود دارد؟ در حالی که هزار نفر در بند او در حال آواره شدن هستند.
جواب ما صوابی ار تو داری
بگو! ورنه مکن این قدر زاری
هوش مصنوعی: اگر تو پاسخی درست برای ما داری، بگو! وگرنه اینقدر گلایه نکن!
بلی انصاف این است آنچه گفتی
سخن را چون دُر ناسفته سفتی
هوش مصنوعی: بله، حقیقت این است که آنچه تو گفتی، به مانند دُری ارزشمند و مطمئن است که به خوبی بیان شده است.
دلی خون باشدم از چرخ گردون
روان زان است اشگم هم چو جیحون
هوش مصنوعی: دل من از گردش روزگار بسیار غمگین است، به همین دلیل اشکهایم مانند جیحون سرازیر میشوند.
گهی بارم دهد دربار شاهی
گهی محروم سازد بی گناهی
هوش مصنوعی: گاهی اوقات انسان مورد لطف و محبت قرار میگیرد و از نعمتها بهرهمند میشود، و گاهی اوقات هم بدون هیچ دلیلی از آن نعمتها محروم میشود.
به سر داده است عشق خدمت شاه
ولی محروم دارد گاه و بی گاه
هوش مصنوعی: عشق به او علاقهمند شده و در خدمت اوست، اما از برخی امتیازات و لطفها محروم میشود، گاهی اوقات این محرومیت بیشتر از دیگر زمانها احساس میشود.
ازین محرومیش دل ریش و زارست
که این ظلمی به او از روزگارست
هوش مصنوعی: از این اینکه از نعمتها محروم است، دلش بسیار ناراحت و غمگین است، چرا که این ناملایمتیها از چرخ روزگار ناشی میشود.