شمارهٔ ۸ - در تهنیت یکی از فتوحات ولی عهد در جنگ روس
خواب بس ای بخت خفته شب به سر آمد
خیز که صبح است و آفتاب برآمد
خسرو انجم که دی بسیج سفر کرد
اینک امروز باز از سفر آمد
آینه عالم ار به زنگ فرو رفت
باز فروزان ز صیقل سحر آمد
دیده ز خواب و خمار شوی که گوئی
دولت بیدارم این زمان به سر آمد
در بگشا، پرده بر فراز که اینک
حلقه به جنبش فتاد و بانگ در آمد
بار دگر آن به خشم رفته ما را
بر سر بیمار خود مگر گذر آمد
از بر ما برگرفت و محنت ما خواست
فضل خدا بین که باز چون به بر آمد
شرم کنم گر کنم نثار رهش جان
زان که به غایت حقیر و مختصر آمد
شکر قدومش بگو، نه شکوه جورش
جورش اگرچه فزون ز حد و مر آمد
خواست که با ما کند ز بد بتر اما
در نظر ما ز خوب، خوب تر آمد
جور خوش آید از آن که در چمن حسن
سرو قدش هم ز ناز بارور آمد
سرو که آزاد و بی ثمر بود از چه
سوری و نسرین و سنبلش ثمر آمد
خود ملک است آن پسر به صورت انسان
یا پری اندر شمایل بشر آمد
زان لب و دندان به حیرتم که تو گوئی
حقه مرجان و رشته گهر آمد
تا لب شیرین به گفتگو نه گشاید
کی شکر از لعل و گل ز گلشکر آمد؟
زنده شود جان از او چنان که مگر باز
معجز دیگر زعیسی دگر آمد
خاصه چو ناگه ز در، درآید و گوید:
مژده بده کز قدوم شه خبر آمد
خیز و به درگاه شه شتاب که اینک
شاه بر اورنگ بارگاه برآمد
خسرو غازی ابوالمظفر عباس
آمد و با فتح و نصرت و ظفر آمد
آن که مگر برق تیغ اوست که هر جا
خرمنی از کفر دید شعله ور آمد
وان که مگر باغ لطف اوست که هر جا
ساحتی از صدق یافت جلوه گر آمد
صید شهان جمله وحش و طیر بود، لیک
صید شه ماست هرچه شیر نر آمد
گرچه شکارش بهانه بود ولیکن
در همه جا این حدیث مشتهر آمد
کز حد مسقو قرال روس به ناگاه
رو به ولایات لیسه و خزر آمد
وز حد تفلیس لشکری به تغلب
زی سپه ایروان به شور و شرآمد
شه چو شنید این سخن به صید برون تاخت
تا به سر آن گروه بد سیر آمد
پس خبر آمد به شاه روس که اینک
موکب شه هم چو سیل منحدر آمد
چاره ندید او جز آن که باز به مسقو
راند و به حیلت ز راه صلح در آمد
لشکر تفلیس و گنجه نیز به ناچار
جانب بنگاه خویش پی سپر آمد
جمله به عذر از خطای خویش که ما را
دیو بدین کار زشت راه بر آمد
ورنه کفی خاک و مشتی از خس و خاشاک
سیل دمان را چرا به رهگذر آمد
الغرض از عزم شه چو لشکر دشمن
جمله به سان جراد منتشر آمد
شاه به بخشود و گفت جرم عدو نیز
چون طلبد زینهار مغتفر آمد
لیک قضا و قدر چو چشم به راهند
تا چه صلاح ملیک مقتدر آمد
صاحب روس اندران کریوه وطن ساخت
کش سر شیطان شکوفه شجر آمد
زین طمع او را که عهد شاهان بشکست
نفع نیامد که سر به سر ضرر آمد
خواست که سود آورد ازین سفر اما
مرگ همی سود او ازین سفر آمد
عهد شکن کام دل نیابد هرگز
گرچه خداوند حشمت و حشر آمد
دادگرا آن یگانه گوهر رخشان
چیست که هم تیغ تیز و هم سپر آمد
گر سپر دین نه تیغ تست پس از چه
در کف تست آن که کف من کفر آمد
تیغ تو روز جهاد کافر تیغ است
لیک به گاه حفاظ دین سپر آمد
شمس فلک مدرک قمر نبود لیک
رای تو شمسی که مدرک قمر آمد
نور خور از روی ماه تست و گرنه
مه زچه رو عاریت سنان زخور آمد
گرچه ز بخت تو خصم خام طمع را
دولت ایام زندگی به سر آمد
لیک ز روس ایمنی مجوی که دشمن
هر چه بود خرد تر بزرگ تر آمد
چند هزاران خیل و حشم را
گم شده کوار شماره یک نفر آمد
آتش اگر خفت بس بود که چو برخاست
باز نسیمی ز جا به شعله در آمد
کشور ما بین اگرچه حاکم پیشین
کرد بد امروز خوب در نظر آمد
گر پدر پخته از حکومت ما رفت
از پس او خام قلتبان پسر آمد
دشمن همسایه وانگهی شده نزدیک
چون دو مصارع که دست در کمر آ مد
فرصت جوید نه صلح و شاه جهان را
کاری در پیش سخت و پر خطر آمد
زان که هم اسباب صلح باید و هم جنگ
جمع دو ضد کار چون تو پر هنر آمد
ورنه، نه باور کند خرد که به یک جا
ماء معین جفت نار مستعر آمد
جز تو که داند که کار دولت و دین را
از چه رسد نفع و از کجا ضرر آمد
ژاژ طبیبان بی خرد مشنو زانک
فکر همین کار علت سهر آمد
خاصه به وقتی چنین از دل و دستت
مخزن گیتی تهی ز سیم و زر آمد
عالم در خواب و شاه عالم بیدار
یاور و یارش خدای دادگر آمد
جان و سر عالمی به عدل و به انصاف
شاه چنین را فدای جان و سر آمد
دادگرا دور از آستان تو یک چند
در سقرم هم چو عاصیان مقر آمد
ترسم کآرد ملال شرح غم ارنه
شرح دهم هر چه زین غمم به سرآمد
تا تو برفتی به جای خوان نوالت
ما حضرم جمله پاره جگر آمد
گرچه برای من و عدوی من امسال
از تو همه بیم و ضرب و سیم و زر آمد
لیک مرا ضرب و بیم و سیم و زر از تو
جمله به یک طرز و طور در نظر آمد
زان که ترا خواهم و هران چه تو خواهی
غایت آمال منش بر اثر آمد
دور ز بزم تو لطف خازن خلدم
سخت تر از عنف مالک سقر آمد
آن توئی ای پادشاه بس که ز دستت
تلخی حنظل حلاوت شکر آمد
ورنه ز هر کس که جز تو باشد بالله
شهد به کامم ز زهر تلخ تر آمد
افسر اگر بر سرم نهند تو گوئی
بر سرم از دهر دهره و تبر آمد
خواب و نه بر خاک آستان توام سر
چشم کجا آشنا به نیشتر آمد
ریزه خور خوان تست این که پس از تو
ماحضرش جمله پاره جگر آمد
شکر خدا را که زنده ماندم چندانک
خاک درت باز سرمه بصر آمد
شرط حیات رهی دعای تو باشد
گرچه دعای شریطه مختصر آمد
شمارهٔ ۷ - خطاب به ولی عهد: تو گنج خویش پسندی خراب و ملک آبادشمارهٔ ۹ - در نکوهش حاجی میرزا آقاسی: زاهد چه بلائی تو که این رشته تسبیح
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواب بس ای بخت خفته شب به سر آمد
خیز که صبح است و آفتاب برآمد
هوش مصنوعی: بیدار شو، ای سرنوشت خوابآلود! شب به پایان رسیده و وقت روز و طلوع آفتاب است.
خسرو انجم که دی بسیج سفر کرد
اینک امروز باز از سفر آمد
هوش مصنوعی: خسرو، ستارهای که دیروز به سفر رفته بود، امروز برگشته است.
آینه عالم ار به زنگ فرو رفت
باز فروزان ز صیقل سحر آمد
هوش مصنوعی: اگر آینه دنیا کدر و زنگ زده شود، باز هم با جلا و درخشندگی سحرگاه، نور و روشنی خود را به دست میآورد.
دیده ز خواب و خمار شوی که گوئی
دولت بیدارم این زمان به سر آمد
هوش مصنوعی: چشمانت از خواب و حالت مستی بیدار میشود و به گونهای به نظر میرسد که گویی دوران خوشی به پایان رسیده است.
در بگشا، پرده بر فراز که اینک
حلقه به جنبش فتاد و بانگ در آمد
هوش مصنوعی: در را باز کن و پرده را کنار بزن، زیرا هماکنون حلقه به حرکت درآمده و صدا بلند شده است.
بار دگر آن به خشم رفته ما را
بر سر بیمار خود مگر گذر آمد
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، آن شخصی که به خشم آمده است، ما را بر سر بیمار خود میپذیرد، آیا فرصتی پیش میآید؟
از بر ما برگرفت و محنت ما خواست
فضل خدا بین که باز چون به بر آمد
هوش مصنوعی: از دل ما غم و ناراحتی را دور کرد و خواست تا مشکلات ما تمام شود. به لطف خدا ببینید که دوباره روزگار خوشی در پیش است.
شرم کنم گر کنم نثار رهش جان
زان که به غایت حقیر و مختصر آمد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم جانم را به پای محبوب بریزم، شرمنده خواهم شد چرا که او به اندازهای حقیر و کوچک است.
شکر قدومش بگو، نه شکوه جورش
جورش اگرچه فزون ز حد و مر آمد
هوش مصنوعی: از حضور او سپاسگزاری کن، نه از سختیها و مشکلاتی که به همراه دارد، هرچند که این مشکلات بسیار زیاد و فراوان هستند.
خواست که با ما کند ز بد بتر اما
در نظر ما ز خوب، خوب تر آمد
هوش مصنوعی: او تلاش داشت که با ما از بدی کمتر کند، اما در نظر ما، آنچه خوب بود بهتر از بدیای بود که قصد داشت ارائه دهد.
جور خوش آید از آن که در چمن حسن
سرو قدش هم ز ناز بارور آمد
هوش مصنوعی: زیبایی و زیباییهای طبیعی چمن و قد بلند سرو به خاطر ناز و لطافتی است که در آن موجود است، خوشایند و دلنشین است.
سرو که آزاد و بی ثمر بود از چه
سوری و نسرین و سنبلش ثمر آمد
هوش مصنوعی: سرو که بیدردسر و بدون میوه بود، چطور میتواند گل و گیاهی چون سور و نسرین و سنبل داشته باشد که میوه میدهند؟
خود ملک است آن پسر به صورت انسان
یا پری اندر شمایل بشر آمد
هوش مصنوعی: آن پسر، خود به نوعی شاه و بزرگ است، که به شکل انسان یا پری در قالب انسانی به دنیا آمده است.
زان لب و دندان به حیرتم که تو گوئی
حقه مرجان و رشته گهر آمد
هوش مصنوعی: از آن لبها و دندانهای تو حیرتزدهام که گویی زیباییات همچون مرجان و گوهر واقعی است.
تا لب شیرین به گفتگو نه گشاید
کی شکر از لعل و گل ز گلشکر آمد؟
هوش مصنوعی: زمانی که لبهای شیرین به سخن نیاید، چطور میتوان از لعل و گل کلامی شیرین و دلنشین شنید؟
زنده شود جان از او چنان که مگر باز
معجز دیگر زعیسی دگر آمد
هوش مصنوعی: جان انسان با اثر او زنده میشود، انگار که معجزهای جدید مانند معجزههای حضرت عیسی دوباره رخ داده است.
خاصه چو ناگه ز در، درآید و گوید:
مژده بده کز قدوم شه خبر آمد
هوش مصنوعی: به ویژه زمانی که ناگهان از در وارد میشود و میگوید: بشارت بده که خبر آمدن پادشاه رسیده است.
خیز و به درگاه شه شتاب که اینک
شاه بر اورنگ بارگاه برآمد
هوش مصنوعی: بیدار شو و به سوی درگاه پادشاه برو، زیرا هماکنون شاه بر تخت سلطنت نشسته است.
خسرو غازی ابوالمظفر عباس
آمد و با فتح و نصرت و ظفر آمد
هوش مصنوعی: ابوالمظفر عباس، خسرو غازی، به همراه پیروزی و موفقیت وارد شد.
آن که مگر برق تیغ اوست که هر جا
خرمنی از کفر دید شعله ور آمد
هوش مصنوعی: آن شخصی که چون برق تیزی در دستانش دارد، هر جا که ناپسندی ببیند، به فوریت آتشفشان میشود.
وان که مگر باغ لطف اوست که هر جا
ساحتی از صدق یافت جلوه گر آمد
هوش مصنوعی: فقط باغ رحمت و لطف اوست که هر جا صداقت و راستی وجود داشته باشد، خود را نشان میدهد و نمایان میشود.
صید شهان جمله وحش و طیر بود، لیک
صید شه ماست هرچه شیر نر آمد
هوش مصنوعی: همه جانوران و پرندگان تحت سلطه پادشاهان قرار دارند، اما شکار پادشاه ما فقط شیر نر است.
گرچه شکارش بهانه بود ولیکن
در همه جا این حدیث مشتهر آمد
هوش مصنوعی: هرچند که بهانه شکار بود، اما این داستان در همه جا معروف شد.
کز حد مسقو قرال روس به ناگاه
رو به ولایات لیسه و خزر آمد
هوش مصنوعی: از کشورهای دور بهناگهان به سمت نواحی لیسه و خزر حرکت کرد.
وز حد تفلیس لشکری به تغلب
زی سپه ایروان به شور و شرآمد
هوش مصنوعی: گروهی از جنگجویان از سرزمین تفلیس به سمت ایروان حرکت کردند و با شور و هیجان زیادی به آنجا رسیدند.
شه چو شنید این سخن به صید برون تاخت
تا به سر آن گروه بد سیر آمد
هوش مصنوعی: شاه وقتی این حرفها را شنید، از جا برخاست و به سمت شکار رفت تا به گروهی که بد حرکت کرده بودند، برسد.
پس خبر آمد به شاه روس که اینک
موکب شه هم چو سیل منحدر آمد
هوش مصنوعی: خبر رسید به شاه روس که سپاه شاه به سرعت و مانند سیل در حال حرکت است.
چاره ندید او جز آن که باز به مسقو
راند و به حیلت ز راه صلح در آمد
هوش مصنوعی: او چارهای جز این ندید که دوباره به مسقو برگردد و با حیله و تزویر از طریق صلح وارد شود.
لشکر تفلیس و گنجه نیز به ناچار
جانب بنگاه خویش پی سپر آمد
هوش مصنوعی: لشکرهای تفلیس و گنجه نیز مجبور شدند به سمت محل استقرار خود برگردند و از خود دفاع کنند.
جمله به عذر از خطای خویش که ما را
دیو بدین کار زشت راه بر آمد
هوش مصنوعی: همه ما به دلیل اشتباهات خود عذرخواهی میکنیم، زیرا شیطانی بر ما مسلط شده که ما را به انجام کارهای زشت وادار کرده است.
ورنه کفی خاک و مشتی از خس و خاشاک
سیل دمان را چرا به رهگذر آمد
هوش مصنوعی: اگرچه در نگاه اول فقط یک مشت خاک و چند علف و عوضی به نظر میرسد، اما چرا آن سیل عظیم به سوی مسیر پیشرو آمده است؟
الغرض از عزم شه چو لشکر دشمن
جمله به سان جراد منتشر آمد
هوش مصنوعی: چنانکه بگوییم، وقتی که پادشاه ارادهای جدی میکند، تمام لشکر دشمن به طور پراکنده مانند ملخها ظاهر میشوند.
شاه به بخشود و گفت جرم عدو نیز
چون طلبد زینهار مغتفر آمد
هوش مصنوعی: شاه بخشش کرد و گفت: "گناه دشمن نیز اگر به درخواست او باشد، باید بخشیده شود."
لیک قضا و قدر چو چشم به راهند
تا چه صلاح ملیک مقتدر آمد
هوش مصنوعی: اما سرنوشت و قضا همچون چشم انتظارند تا ببینند چه صلاحی برای پادشاه توانا پیش خواهد آمد.
صاحب روس اندران کریوه وطن ساخت
کش سر شیطان شکوفه شجر آمد
هوش مصنوعی: در این بیت، به مفهوم این اشاره شده که وقتی در جایی فساد یا بدی وجود دارد، ممکن است چه چیزهای نیکویی نیز از آن به وجود آید. در واقع، حتی از شرایط دشوار و منفی ممکن است نتایج مثبت و باروری حاصل شود. این بیان یک نوع نگاه امیدوارانه به مسائل و چالشهاست.
زین طمع او را که عهد شاهان بشکست
نفع نیامد که سر به سر ضرر آمد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از طمع و خواستههای او که پیمان شاهان را شکسته است، هیچ سودی نیامده و در واقع همه چیز به زیان او تمام شده است.
خواست که سود آورد ازین سفر اما
مرگ همی سود او ازین سفر آمد
هوش مصنوعی: او قصد داشت از این سفر بهرهمند شود، اما در نهایت مرگ بود که از این سفر برای او سود برد.
عهد شکن کام دل نیابد هرگز
گرچه خداوند حشمت و حشر آمد
هوش مصنوعی: کسی که عهد و پیمانش را میشکند، هرگز به خواستههای دل خود نمیرسد، حتی اگر خداوند قدرت و عظمت برگزیدهاش را به نمایش بگذارد.
دادگرا آن یگانه گوهر رخشان
چیست که هم تیغ تیز و هم سپر آمد
هوش مصنوعی: این تصویر به یک گوهر یا چیز ارزشمندی اشاره دارد که هم خاصیت تهاجمی و هم خاصیت دفاعی دارد. به عبارت دیگر، این چیز هم توانایی حمله و هم قابلیت دفاع را داراست. این نکته نشاندهنده تعادل و قدرت در یک موجود یا ویژگی است.
گر سپر دین نه تیغ تست پس از چه
در کف تست آن که کف من کفر آمد
هوش مصنوعی: اگر دین و ایمان تو به مانند سپری است و نه به مانند شمشیری برای مبارزه، پس چرا در دستان تو چیزی است که نشان از کفر دارد؟
تیغ تو روز جهاد کافر تیغ است
لیک به گاه حفاظ دین سپر آمد
هوش مصنوعی: تیغ تو در هنگام نبرد با کافر، سلاحی است، اما هنگام دفاع از دین، به سپر تبدیل میشود.
شمس فلک مدرک قمر نبود لیک
رای تو شمسی که مدرک قمر آمد
هوش مصنوعی: خورشید آسمان نمیتواند به اندازهی ماه را درک کند، اما نظر تو همچون خورشید است که حتی ماه را نیز درک میکند.
نور خور از روی ماه تست و گرنه
مه زچه رو عاریت سنان زخور آمد
هوش مصنوعی: نور خورشید از چهره ماه توتابان است و اگر نه، ماه چگونه میتواند چنین نوری داشته باشد؟ این نور مانند شمشیری از خورشید برآمده است.
گرچه ز بخت تو خصم خام طمع را
دولت ایام زندگی به سر آمد
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر سرنوشت تو دشمن نادان و طمعکار نتوانست به آرزویش برسد، اما دوران زندگیاش به پایان رسید.
لیک ز روس ایمنی مجوی که دشمن
هر چه بود خرد تر بزرگ تر آمد
هوش مصنوعی: اما از سرزمین روسی ایمنی را جستجو نکن، زیرا دشمن هر چه که بود، با خرد و زیرکی بزرگتر و قویتر شده است.
چند هزاران خیل و حشم را
گم شده کوار شماره یک نفر آمد
هوش مصنوعی: چندین هزار نفر و گروه و لشکر گم شده به شمار یک نفر به سراغ آمدند.
آتش اگر خفت بس بود که چو برخاست
باز نسیمی ز جا به شعله در آمد
هوش مصنوعی: اگر آتش بخوابد، همینقدر کافی است که وقتی برمیخیزد، نسیمی باعث میشود دوباره شعلهور شود.
کشور ما بین اگرچه حاکم پیشین
کرد بد امروز خوب در نظر آمد
هوش مصنوعی: کشور ما، اگرچه در گذشته حاکمی بد داشت، اما امروز وضعیت بهتری به نظر میرسد.
گر پدر پخته از حکومت ما رفت
از پس او خام قلتبان پسر آمد
هوش مصنوعی: اگر پدر با تجربه و熟ان از حکومت ما رفت، پس از او فرزند ناتجربه و خامی جای او را گرفت.
دشمن همسایه وانگهی شده نزدیک
چون دو مصارع که دست در کمر آ مد
هوش مصنوعی: دشمن همسایه اکنون نزدیکتر شده، همانطور که دو ورزشکار وقتی دست به کمر هم میزنند، به هم نزدیک میشوند.
فرصت جوید نه صلح و شاه جهان را
کاری در پیش سخت و پر خطر آمد
هوش مصنوعی: از فرصتها بهرهبرداری کن و در پی صلح نباش. زیرا پادشاه جهان با چالشی بزرگ و پرخطر روبرو است.
زان که هم اسباب صلح باید و هم جنگ
جمع دو ضد کار چون تو پر هنر آمد
هوش مصنوعی: زیرا برای برقراری صلح و همچنین برای جنگ، هر دو نیاز به ابزار دارند و هماهنگی میان این دو وضعیت به دست کسی چون تو که پر از هنر و مهارت است، امکانپذیر است.
ورنه، نه باور کند خرد که به یک جا
ماء معین جفت نار مستعر آمد
هوش مصنوعی: اگر نبود عقل و خرد، چنین چیزی باور نمیشد که آب معین در یک مکان به همراه آتش به وجود آید.
جز تو که داند که کار دولت و دین را
از چه رسد نفع و از کجا ضرر آمد
هوش مصنوعی: جز تو هیچ کس نمیداند که چه چیزهایی به نفع دولت و دین است و چه چیزهایی میتواند به آنها آسیب برساند.
ژاژ طبیبان بی خرد مشنو زانک
فکر همین کار علت سهر آمد
هوش مصنوعی: به حرفهای نادانان در مورد علم پزشکی گوش نده، زیرا که در واقعیت فکر کردن به این مسأله خود، باعث ایجاد پیچیدگی و مشکلات میشود.
خاصه به وقتی چنین از دل و دستت
مخزن گیتی تهی ز سیم و زر آمد
هوش مصنوعی: خصوصاً در زمانی که دل و دستانت از همه چیز خالی است و گنجینهی دنیا از طلا و نقره تهی شده است.
عالم در خواب و شاه عالم بیدار
یاور و یارش خدای دادگر آمد
هوش مصنوعی: در حالی که همه مردم غافل و خواب هستند، شاه بزرگ عالم بیدار است و خداوند دادگر حامی و یاور اوست.
جان و سر عالمی به عدل و به انصاف
شاه چنین را فدای جان و سر آمد
هوش مصنوعی: جان و روح جهانی به خاطر داد و انصاف این شاه، فدای جان و روح او شد.
دادگرا دور از آستان تو یک چند
در سقرم هم چو عاصیان مقر آمد
هوش مصنوعی: ای دادگر، من دور از درگاه تو یک مدت در جهنم هستم، همانطور که عاصیان در مکانی معین قرار میگیرند.
ترسم کآرد ملال شرح غم ارنه
شرح دهم هر چه زین غمم به سرآمد
هوش مصنوعی: میترسم که شرح دادن غمهایم باعث بیحوصلگی دیگران شود، ولی اگر بخواهم بگویم، هر چیزی که در این غمهایم تجربه کردهام، را با دقت بیان میکنم.
تا تو برفتی به جای خوان نوالت
ما حضرم جمله پاره جگر آمد
هوش مصنوعی: پس از رفتن تو، همه ما به حالتی رسیدهایم که انگار جزء جزء وجودمان آزار دیده و دچار درد و رنج شده است.
گرچه برای من و عدوی من امسال
از تو همه بیم و ضرب و سیم و زر آمد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه امسال برای من و دشمنم فقط نگرانی و خطر و طلا و نقره از تو به دست آمد.
لیک مرا ضرب و بیم و سیم و زر از تو
جمله به یک طرز و طور در نظر آمد
هوش مصنوعی: ولی برای من، همه چیزهایی که از تو به دست آوردهام، از جمله آسیبها، ترسها و مال و ثروت، به یک شکل و یک روش در ذهنم آمدهاند.
زان که ترا خواهم و هران چه تو خواهی
غایت آمال منش بر اثر آمد
هوش مصنوعی: چون تو را میخواهم و هر چیزی که تو بخواهی، آرزوی من به حقیقت میپیوندند.
دور ز بزم تو لطف خازن خلدم
سخت تر از عنف مالک سقر آمد
هوش مصنوعی: دور از جشن و شادی تو، محبت نگهبان بهشت، از شدت سختیاش، به مراتب دشوارتر از عذاب صاحب جهنم به نظر میرسد.
آن توئی ای پادشاه بس که ز دستت
تلخی حنظل حلاوت شکر آمد
هوش مصنوعی: از تو ای پادشاه، تلخیهای سختی به شیرینی و لذت تبدیل شده است.
ورنه ز هر کس که جز تو باشد بالله
شهد به کامم ز زهر تلخ تر آمد
هوش مصنوعی: اگر غیر از تو کسی باشد، به خدا شهادت میدهم که نوشیدن زهر برایم از کام او تلختر است.
افسر اگر بر سرم نهند تو گوئی
بر سرم از دهر دهره و تبر آمد
هوش مصنوعی: اگر تاج و افسر بر سرم بگذارند، انگار که دهر با تمام مشکلات و سختیهایش بر سرم فرود آمده است.
خواب و نه بر خاک آستان توام سر
چشم کجا آشنا به نیشتر آمد
هوش مصنوعی: توی خواب هم به پای درگاه تو هستم و سرم را به خاک نمیگذارم. چشمانم چگونه میتوانند با زخم و درد آشنا شوند؟
ریزه خور خوان تست این که پس از تو
ماحضرش جمله پاره جگر آمد
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که پس از رفتن تو، همه کسانی که در کنار ما هستند، مانند تکههای پاره شده از دل و جگر هستند. یعنی فقدان تو باعث شده که همه از درد و غم رنج ببرند و حالتی ناگوار پیدا کنند.
شکر خدا را که زنده ماندم چندانک
خاک درت باز سرمه بصر آمد
هوش مصنوعی: خدا را شکر میکنم که زنده ماندم تا وقتی که خاک در درگاه تو به مانند سرمه برای چشمهایم آمد.
شرط حیات رهی دعای تو باشد
گرچه دعای شریطه مختصر آمد
هوش مصنوعی: شرط وجود و زندگی من دعای توست، حتی اگر دعایت به صورت مختصر و کوتاه باشد.