گنجور

شمارهٔ ۳۷ - در زمان معزولی در شکایت از روزگار سروده

دلا تا کی شکست از دست هر پیمان شکن بینی
برآی از سینه کاین ها جمله زین بیت الحزن بینی
برو بیرون ازین خانه، ببر از خویش و بیگانه
کزین دیوان دیوانه، گزند جان و تن بینی
سفر یک قطعه از نیران بود حب وطن ز ایمان
ولی صدره سفر خوش تر، چو خواری در وطن بینی
درین دور ز من، طور زغن نیکو بود اما،
تو این طالع نخواهی دید تا گور و کفن بینی
چو عنقا باشی و معدوم باشی زان وجودی به،
که خودرا گاه ماده، گاه نر، هم چون زغن بینی
نه مرغ خانه کز بهردمی آب و کفی دانه
گهی جور زن و گاهی جفای باب زن بینی
همان به ترکه چون پروانه گرت آتش به جان افتد
ز شمع انجمن نز شعله خار و کون بینی
و گر چون کبک کهساری، ترا زخمی رسد کاری
ز شصت تیر زن باری نه دست پیرزن بینی
تو ای طوطی که در هندوستان بس دوستان داری
چو این مسکین چرا در مسکن دشمن سکن بینی؟
ترا غم خصم دیرینه است و هم خانه درین سینه
وزان بی رحم پرکینه، بس آفات و فتن بینی
چرا در خانه دشمن چو محبوسان کنی مسکن
مگر در پای جان چون من زلطف شه رسن بینی؟
پرت بشکسته، بالت بسته، حالت خسته، پس آن گه،
هوس داری که در کنج قفس طرف چمن بینی؟
اگر داری هوس، بشکن قفس، برکش نفس تا پس،
بساط باغ و راغ و جلوه سرو و سمن بینی
به باغ اندر شوی تا زان و نازان با هم آوازان،
طرب های نو از دنبال غم های کهن بینی
ز حلقوم شب آویز ارغنون بر ارغوان خواهی
ز مرغان سحر خیز انجمن پر نسترن بینی
بیا زین تنگنا بیرون، ممان چون بوم در ویران
که آفت از نشستن، راحت از بیرون شدن بینی
جهانی را سهر شب تا سحر از دست تست و تو،
طمع داری در اطراف مقل کحل و سن بینی
تو خود با ترک خون ریزی، چو بنشینی و برخیزی
هرآنچ از چشم او بینی چرا از چشم من بینی؟
مگر از خیل خدام شهنشاه جهانی تو
که جرم دیگران را زین ضعیف ممتحن بینی؟
تو هم از رای و تدبیر من ار سر ، وازنی شاید،
خیانت پیشگان را پیش کار و موتمن بینی
خیانت پیشه کردی با من و خوش داشتی زیرا ،
چو مدبر را، مدبر، راه زن را رای زن بینی
محق را مبطل انگاری و محسن را مسی، آن گه
بلیدی را بلد خوانی، حسودی را حسن بینی
زفافی یا مصافی پیش اگر آید خجل گردی
چو باطل را بطل دانی، و خاتون را، ختن بینی
تو از فکر غزا و بکر عذرا در گذر ورنه،
شوی رسوا چو زین زن خصلتان عجز و عنن بینی
بیا بگذر ازین سودا که من خود کافرم زین ها،
اگر جز روی شید و شین و رنگ و مکر و فن بینی
به گاه لاف و هنگام گزاف ار مردشان دیدی
نگه کن تا به وقت کارشان کم تر ز زن بینی
همه گندم نما و جو فروشند ار نه یک من جو،
چو بدهند از چه در دنبال آن صد بار من بینی؟
تو خود کوه ار شوی کاهی، چو یک پر کاهشان خواهی
ببر زیشان طمع کاین کاستن از خواستن بینی
مده از عشق آخور، هم چو خر، تن زیر بار اندر
که بس بار محن آخر درین دار محن بینی
ز آخور دور شو، گر خرشوی، خرگور شو، باری،
که نه آب و علف خواهی و نه جل، نه رسن بینی
چرا باید شگفت آری که چون گاوان پرواری
فزون بینی ثمن هر جا، فزونی در سمن بینی
به از هفتاد من بینی قطوری کزبن هرمو،
قطور نفت و قطرانش به تن هفتاد من بینی
جواد ضامر و جلال نافج را درین میدان،
نه بینی فرق تا در پویه و در تاختن بینی
بیا بگشا زبان و هر چه خواهی گو، کزین اخوان،
نه بینی مهر تا مهر خموشی بر دهن بینی
به هر جا باشی و صد بد به بینی زین بتر نبود،
که این جا خاتم جم را به دست اهرمن بینی
نهال خدمت و کالای قدمت را درین حضرت
پشیمانی ثمر یابی، پریشانی ثمن بینی
مرا لعنت کن از سرمایه صدق و صفا آخر
درین بازار پر آزار اگر غیر از غبن بینی
من این سرمایه را آوردم این جا و خطا کردم
تو باری پند وعبرت گیر چون بر حال من بینی
ندیدی مرمرا سی سال روز و شب درین درگه
چنان کآذر گشسب پارس را با برهمن بینی
مگر آن بندگی ها و پرستش ها که من کردم
نبود افزون ازان کاندر بربت از شمن بینی؟
پس از یک قرن خدمت، مزد خدمت هاست این کاکنون،
فرشته دیو را با هم فرین در یک قرن بینی
نیم من گر ملک آخر کدامین نوع حیوان را
چومن بی خواب و خور عمری، مجال زیستن بینی؟
نه آب و نان، نه آب روی و ،گرداگرد من هر سو،
عیالی بی مر از خرد و بزرگ، مرد و زن بینی
درین فصل شتا، کز ریزش ابر دی و بهمن
کنار هر شمر گنجی پر از در عدن بینی،
کنار بنده از طفلان اشک و اشک طفلان بین
اگر خواهی که اطفال بدخشان و یمن بینی
مرا پیراهن جان چاک اگر گردد، به تن، زان به،
که طفلان مرا چون گل به تن، یک پیرهن بینی
زغال رهیمه را با سیر و مثقال اندرین خانه،
به سان چوب چین و توده مشک ختن بینی
سگان کوچه را سنجاب و قاقم در برست، اما
کسان بنده را از جلد خود ستر بدن بینی
پس آن گه در چنین حالت عمل داران دیوان را،
پی اتلاف جان بنده در سر و علن بینی
خدا گوید: که بغض الظن اثم وین جماعت را
خدا داند که با این بنده بعض الاثم ظن بینی
زیان چون از زبان آید همان به تر بود کاکنون
صلاح کار خود در انقطاع این سخن بینی
بیا بگذر ازین نعمت که: بدهندت به صد ضنت
چو بذل و فضل بی منت زرب ذوالمنن بینی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا تا کی شکست از دست هر پیمان شکن بینی
برآی از سینه کاین ها جمله زین بیت الحزن بینی
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی با دیدن خیانت و پیمان‌شکنی دیگران افسرده باشی؟ از دل بیرون بیا و به یاد داشته باش که تمام این سختی‌ها و غم‌ها تنها بخشی از این دنیای پرچالش هستند.
برو بیرون ازین خانه، ببر از خویش و بیگانه
کزین دیوان دیوانه، گزند جان و تن بینی
هوش مصنوعی: از این خانه بیرون برو و از خودت و دیگران فاصله بگیر، چون اگر در این جا بمانی، آسیب به جان و بدنت می‌رسد.
سفر یک قطعه از نیران بود حب وطن ز ایمان
ولی صدره سفر خوش تر، چو خواری در وطن بینی
هوش مصنوعی: سفر یکی از نشانه‌های آزادی است، اما عشق به وطن نتیجه‌ی ایمان است. با این حال، زمانی که در وطن احساس ذلت کنی، سفر از زندگی در وطن دل‌پذیرتر می‌شود.
درین دور ز من، طور زغن نیکو بود اما،
تو این طالع نخواهی دید تا گور و کفن بینی
هوش مصنوعی: در این زمان که از من دور هستی، هرچند که اوضاع برای تو خوب به نظر می‌رسد، اما باید بدانید که خوشبختی و سعادت واقعی را تا زمانی که به گور و کفن خود نرسیده‌اید نخواهید دید.
چو عنقا باشی و معدوم باشی زان وجودی به،
که خودرا گاه ماده، گاه نر، هم چون زغن بینی
هوش مصنوعی: وقتی که مانند عنقای افسانه‌ای وجود نداری، وجود تو به گونه‌ای است که گاهی به شکل ماده و گاهی به صورت نر درمی‌آید، مانند زغن که در حالت‌های مختلف ظاهر می‌شود.
نه مرغ خانه کز بهردمی آب و کفی دانه
گهی جور زن و گاهی جفای باب زن بینی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به بیان زندگی یک پرنده و چالش‌های آن می‌پردازد. این پرنده که در خانه‌اش زندگی می‌کند، همیشه در جستجوی غذا و آب است. گاهی اوقات با محبت و خوبی روبرو می‌شود و گاهی نیز با بی‌وفایی و سختی مواجه است. به طور کلی، زندگی پر از تغییرات و نوسانات است و انسان‌ها نیز مانند این پرنده، در مواجهه با شرایط متفاوت قرار دارند.
همان به ترکه چون پروانه گرت آتش به جان افتد
ز شمع انجمن نز شعله خار و کون بینی
هوش مصنوعی: اگر همچون پروانه به چیزی دل ببندی و آتش شوق و عشق در وجودت شعله‌ور شود، باید مراقب باشی که در جستجوی زیبایی‌ها، دچار ضرر و آسیب نشوی، چون ممکن است آنچه به نظر خوشایند می‌رسد، در واقع خطرناک باشد.
و گر چون کبک کهساری، ترا زخمی رسد کاری
ز شصت تیر زن باری نه دست پیرزن بینی
هوش مصنوعی: اگر همچون کبک کوهی، به تو آسیب برسد، کار تو را از شصت تیرزن برمی‌آورند؛ اما نمی‌بینی که دست یک زن سالخورده چقدر می‌تواند قوی باشد.
تو ای طوطی که در هندوستان بس دوستان داری
چو این مسکین چرا در مسکن دشمن سکن بینی؟
هوش مصنوعی: ای طوطی که در هندوستان دوستان زیادی داری، چرا مانند این مسکین در خانه‌ی دشمنان زندگی می‌کنی؟
ترا غم خصم دیرینه است و هم خانه درین سینه
وزان بی رحم پرکینه، بس آفات و فتن بینی
هوش مصنوعی: غم رقیب قدیمی در دل تو جا دارد و این احساس در درونت می‌تپد. از این رو، بسیاری از مشکلات و فتنه‌ها را خواهی دید که ناشی از این ناراحتی هستند.
چرا در خانه دشمن چو محبوسان کنی مسکن
مگر در پای جان چون من زلطف شه رسن بینی؟
هوش مصنوعی: چرا در خانهٔ دشمن به مانند زندانی‌ها زندگی کنی؟ مگر اینکه مانند من در برابر جانت به لطف پادشاه، دست و پا ببندی؟
پرت بشکسته، بالت بسته، حالت خسته، پس آن گه،
هوس داری که در کنج قفس طرف چمن بینی؟
هوش مصنوعی: پرهای شکسته و بال‌های بسته، حالتی خسته دارد و با این حال، آرزوی دیدن چمن را از درون قفس در سر می‌پرورانی؟
اگر داری هوس، بشکن قفس، برکش نفس تا پس،
بساط باغ و راغ و جلوه سرو و سمن بینی
هوش مصنوعی: اگر آرزو و میل به چیزی داری، باید موانع و محدودیت‌ها را کنار بگذاری و خود را آزاد کنی تا بتوانی زیبایی‌های زندگی و لذتهای طبیعی را تجربه کنی.
به باغ اندر شوی تا زان و نازان با هم آوازان،
طرب های نو از دنبال غم های کهن بینی
هوش مصنوعی: وقتی که به باغ بروی، به تماشای زیبایی‌ها و نازهایی می‌نشینی که صدای خوشی از آنها برمی‌خیزد و در کنار آن، شادی‌های تازه‌ای را می‌یابی که از دل غم‌های دیرینه‌تر می‌آید.
ز حلقوم شب آویز ارغنون بر ارغوان خواهی
ز مرغان سحر خیز انجمن پر نسترن بینی
هوش مصنوعی: اگر از صدای دل‌نواز ساز در دل شب لذت ببری و در حیاط گل‌های ارغوانی نشسته باشی، می‌توانی از پرندگان سحرخیز که در جمع گل‌های نسترن می‌خوانند، زیبایی و نشاط آنها را ببینی.
بیا زین تنگنا بیرون، ممان چون بوم در ویران
که آفت از نشستن، راحت از بیرون شدن بینی
هوش مصنوعی: بیایید از این وضعیت دشوار خارج شویم، مانند پرنده‌ای که در ویرانه‌ای نشسته و آفت را از ماندن در آنجا و آسایش را از خارج شدن می‌بیند.
جهانی را سهر شب تا سحر از دست تست و تو،
طمع داری در اطراف مقل کحل و سن بینی
هوش مصنوعی: در این دنیا، شب و روز به خاطر تو سپری می‌شود و تو هنوز به دنبال چیزهای بی‌ارزش هستی و طمع در چیزهایی داری که به درستی نمی‌بینی.
تو خود با ترک خون ریزی، چو بنشینی و برخیزی
هرآنچ از چشم او بینی چرا از چشم من بینی؟
هوش مصنوعی: اگر تو به خون‌ریزی پایان دهی و خود را آرام و راحت بیابی، چرا باید آنچه را که او می‌بیند، از دید من ببینی؟
مگر از خیل خدام شهنشاه جهانی تو
که جرم دیگران را زین ضعیف ممتحن بینی؟
هوش مصنوعی: آیا تو که ضعیف‌تری، نمی‌توانی ببینی که چگونه خادمان شاه جهان، به جرم دیگران نگاه می‌کنند؟
تو هم از رای و تدبیر من ار سر ، وازنی شاید،
خیانت پیشگان را پیش کار و موتمن بینی
هوش مصنوعی: شما هم ممکن است تحت تاثیر نظر و تدبیر من قرار بگیری، و در این صورت ممکن است خیانتکاران را در مقام مسئول و مورد اعتماد ببینی.
خیانت پیشه کردی با من و خوش داشتی زیرا ،
چو مدبر را، مدبر، راه زن را رای زن بینی
هوش مصنوعی: تو به من خیانت کردی و از این کار لذت بردی، زیرا مثل کسی که تدبیر دارد، راهزنی را می‌بینی که در کنار او قرار دارد.
محق را مبطل انگاری و محسن را مسی، آن گه
بلیدی را بلد خوانی، حسودی را حسن بینی
هوش مصنوعی: اگر کسی را که حق دارد، ناحق و بی‌ارزش بدانید و کسی که کار خوبی کرده را بی‌اعتنا فرض کنید، آن‌گاه شخصی که حقایق را درک نمی‌کند را عالم و باهوش می‌پندارید و به جای احساس حسادت، به شخص حسود زیبایی و خوبی نسبت می‌دهید.
زفافی یا مصافی پیش اگر آید خجل گردی
چو باطل را بطل دانی، و خاتون را، ختن بینی
هوش مصنوعی: اگر در میان جمعی با افرادی با ویژگی‌های خاص قرار بگیری و خود را ناپسند و شرمنده احساس کنی، به این خاطر که باطل را باطل می‌شناسی و زیبایی واقعی را می‌توانی تشخیص دهی.
تو از فکر غزا و بکر عذرا در گذر ورنه،
شوی رسوا چو زین زن خصلتان عجز و عنن بینی
هوش مصنوعی: اگر از فکر زنی زیبا و بی‌نظیر خارج نشوی، ممکن است رسوا شوی، چرا که در این تلاش و خیال، به ضعف‌ها و نقص‌های خود پی می‌بری.
بیا بگذر ازین سودا که من خود کافرم زین ها،
اگر جز روی شید و شین و رنگ و مکر و فن بینی
هوش مصنوعی: بیایید از این خیالات کنار برویم، چرا که من خود به این چیزها اعتقادی ندارم. اگر به جز زیبایی و هنر و رنگ و تزویر و نیرنگ چیز دیگری ببینی، من به این امور بی‌اعتنا هستم.
به گاه لاف و هنگام گزاف ار مردشان دیدی
نگه کن تا به وقت کارشان کم تر ز زن بینی
هوش مصنوعی: در زمان سخن‌فروشی و ادعای بزرگ‌منشی، اگر مردان را دیدی، دقت کن چرا که در هنگام عمل، کمتر از زنان عمل‌کردشان را خواهی دید.
همه گندم نما و جو فروشند ار نه یک من جو،
چو بدهند از چه در دنبال آن صد بار من بینی؟
هوش مصنوعی: همه به ظاهر خود را خوب و بااصالت نشان می‌دهند و خود را با ارزش می‌فروشند، اما اگر یکی از آنها بی‌کیفیت باشد، چرا تو بارها و بارها به دنبالش می‌روی و پیگیرش هستی؟
تو خود کوه ار شوی کاهی، چو یک پر کاهشان خواهی
ببر زیشان طمع کاین کاستن از خواستن بینی
هوش مصنوعی: اگر تو مثل کوهی باشی و از چیزی کوچک و بی‌ارزش مثل کاه پرسش کنی، هرگز به چیزی کم‌ارزش دل نبند. زیرا کم شدن از خواسته‌هایت را می‌بینی.
مده از عشق آخور، هم چو خر، تن زیر بار اندر
که بس بار محن آخر درین دار محن بینی
هوش مصنوعی: در عشق همچون خر بار نکش، زیرا که در این دنیا پر از مشکلات، در نهایت همه این بارها را خواهی دید. در واقع، عشق نباید به گونه‌ای باشد که تو را زیر بار سنگین مشکلات بگذارد.
ز آخور دور شو، گر خرشوی، خرگور شو، باری،
که نه آب و علف خواهی و نه جل، نه رسن بینی
هوش مصنوعی: از محیط محدود خود فاصله بگیر و اگر می‌خواهی مثل یک الاغ رفتار کنی، پس خود را در آن وضعیت نمانید. چرا که نه نیاز به آب و علف داری و نه با بند و زنجیر سر و کار خواهی داشت.
چرا باید شگفت آری که چون گاوان پرواری
فزون بینی ثمن هر جا، فزونی در سمن بینی
هوش مصنوعی: چرا باید تعجب کنی از این که در مکان‌های مختلف، قیمت‌ها افزایش یافته است، به طوری که مانند گاوهای چاق و پرورده، در بعضی جاها فراوانی و ترافیک دیده می‌شود؟
به از هفتاد من بینی قطوری کزبن هرمو،
قطور نفت و قطرانش به تن هفتاد من بینی
هوش مصنوعی: بهتر از انسان‌هایی که وزنشان به هفتاد من می‌رسد، افرادی را می‌بینی که به اندازه یک کیسه سنگین، از خود سنگینی و وقار بروز می‌دهند و در وجودشان به خوبی نفوذ می‌کند. این افراد می‌توانند از نظر اخلاقی و معنوی به جایگاهی برتر برسند، حتی اگر وزن جسمی کمتری داشته باشند.
جواد ضامر و جلال نافج را درین میدان،
نه بینی فرق تا در پویه و در تاختن بینی
هوش مصنوعی: در این میدان، تفاوتی بین جواد ضامر و جلال نافج نمی‌بینی، چون تفاوت آنها تنها در نحوه‌ی حرکت و شتاب گرفتن است.
بیا بگشا زبان و هر چه خواهی گو، کزین اخوان،
نه بینی مهر تا مهر خموشی بر دهن بینی
هوش مصنوعی: بیا زبانت را باز کن و هر چیزی که می‌خواهی بگو، زیرا از این برادران (دوستان)، مهر و محبتی نمی‌بینی و فقط سکوت و خاموشی را در دهن خود احساس می‌کنی.
به هر جا باشی و صد بد به بینی زین بتر نبود،
که این جا خاتم جم را به دست اهرمن بینی
هوش مصنوعی: به هر کجا که بروی و بدی‌های زیادی ببینی، هیچ بدتر از این نیست که در اینجا خاتم جم را در دست اهریمن ببینی.
نهال خدمت و کالای قدمت را درین حضرت
پشیمانی ثمر یابی، پریشانی ثمن بینی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در این موقعیت، از تلاش و خدمت خود پشیمان نخواهید شد و می‌توانید ثمره و نتیجه‌ی زحمات خود را ببینید. همچنین، ممکن است که در این مسیر با چالش‌هایی مواجه شوید که به نوعی موجب نگرانی یا تشویش خواهد شد.
مرا لعنت کن از سرمایه صدق و صفا آخر
درین بازار پر آزار اگر غیر از غبن بینی
هوش مصنوعی: مرا نفرین کن به خاطر صداقت و پاکی که در این دنیای پر درد و رنج وجود دارد. اگر چیزی جز ضرر و زیان در این بازار ببینی، بدان که اوضاع به همین منوال است.
من این سرمایه را آوردم این جا و خطا کردم
تو باری پند وعبرت گیر چون بر حال من بینی
هوش مصنوعی: من این دارایی را به اینجا آوردم و اشتباه کردم. تو هم از وضعیت من عبرت بگیر وقتی اوضاع مرا می‌بینی.
ندیدی مرمرا سی سال روز و شب درین درگه
چنان کآذر گشسب پارس را با برهمن بینی
هوش مصنوعی: هرگز ندیدی من را که سی سال شب و روز در این مکان به سر برده‌ام، مانند آنکه آذر گشسب، پهلوان ایرانی، را با برهمن، یکی از شخصیت‌های بزرگ هندی، ببینی.
مگر آن بندگی ها و پرستش ها که من کردم
نبود افزون ازان کاندر بربت از شمن بینی؟
هوش مصنوعی: آیا عبادت و پرستشی که من انجام دادم، بیشتر از آن چیزی نیست که در نقاشی یا هنر مشاهده می‌کنی؟
پس از یک قرن خدمت، مزد خدمت هاست این کاکنون،
فرشته دیو را با هم فرین در یک قرن بینی
هوش مصنوعی: بعد از یک قرن خدمت، پاداش کارها همین است که اکنون می‌توانی فرشته و دیو را در کنار هم مشاهده کنی.
نیم من گر ملک آخر کدامین نوع حیوان را
چومن بی خواب و خور عمری، مجال زیستن بینی؟
هوش مصنوعی: اگر نیمه من، دنیای آخر از چه نوع حیوانی است؟ در حالی که من بی‌خواب و بدون خوراک، عمری را سپری کرده‌ام، آیا فرصتی برای زیستن برایم باقی می‌ماند؟
نه آب و نان، نه آب روی و ،گرداگرد من هر سو،
عیالی بی مر از خرد و بزرگ، مرد و زن بینی
هوش مصنوعی: نه نیازی به غذا و آب دارم و نه به آبرو، بلکه در همه جا دور و برم، افرادی از هر سن و سال و جنس وجود دارند که خواسته‌ها و نیازهای من را برآورده می‌کنند.
درین فصل شتا، کز ریزش ابر دی و بهمن
کنار هر شمر گنجی پر از در عدن بینی،
هوش مصنوعی: در این فصل زمستان که باران‌های دی و بهمن می‌بارد، در هر گوشه‌ای می‌توانی گنجی از زیبایی و نعمت را ببینی.
کنار بنده از طفلان اشک و اشک طفلان بین
اگر خواهی که اطفال بدخشان و یمن بینی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی نیکی و زیبایی کودکان بدخشان و یمن را ببینی، کافیست به چشمان اشک‌بار این کودکان نگاه کنی که در کنار من حضور دارند.
مرا پیراهن جان چاک اگر گردد، به تن، زان به،
که طفلان مرا چون گل به تن، یک پیرهن بینی
هوش مصنوعی: اگر پیراهن جانم پاره شود، به تن بهتر از این است که بچه‌هایم مرا مانند گل ببینند که تنها یک پیراهن بر تن دارم.
زغال رهیمه را با سیر و مثقال اندرین خانه،
به سان چوب چین و توده مشک ختن بینی
هوش مصنوعی: زغال و چندین نوع ادویه را در این خانه می‌بینی که به شکل چوب و توده‌ای از مشک ختن کنار هم قرار گرفته‌اند.
سگان کوچه را سنجاب و قاقم در برست، اما
کسان بنده را از جلد خود ستر بدن بینی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف وضعیتی می‌پردازد که در آن، موجودات کوچک مانند سنجاب و قاقم در کوچه‌ها به راحتی در حال زندگی و پرسه‌زنی هستند. اما او، یعنی بنده، در مقایسه با آن‌ها احساس می‌کند که محدودیت‌ها و مشکلاتی وجود دارد که او را از خود واقعی‌اش دور کرده و نمی‌تواند به راحتی همانند آن‌ها زندگی کند. به نوعی، شاعر از این وضعیت نارضایتی و احساس عدم آزادی را به تصویر می‌کشد.
پس آن گه در چنین حالت عمل داران دیوان را،
پی اتلاف جان بنده در سر و علن بینی
هوش مصنوعی: در این حالت که دیوان در حال اقدام هستند، بر اثر بی‌توجهی و زرنگی ممکن است جان انسان‌ها به خطر بیفتد.
خدا گوید: که بغض الظن اثم وین جماعت را
خدا داند که با این بنده بعض الاثم ظن بینی
هوش مصنوعی: خدا می‌فرماید: داشتن بدگمانی گناه است و خدا می‌داند که این گروه چگونه به این بنده‌اش بدگمان هستند.
زیان چون از زبان آید همان به تر بود کاکنون
صلاح کار خود در انقطاع این سخن بینی
هوش مصنوعی: اگر ضرر از زبان انسان خارج شود، بهتر است چون الان بهتر است که کار خود را در سکوت و قطع این گفتگو ببینی.
بیا بگذر ازین نعمت که: بدهندت به صد ضنت
چو بذل و فضل بی منت زرب ذوالمنن بینی
هوش مصنوعی: بیایید از این نعمت‌ها بگذریم، زیرا اگر بخواهید به شما صدها نعمت و خوبی می‌دهند، اما باید بدون توقع و منت آنها را بپذیرید. در این صورت، خود را در برابر بخشش و لطف بی‌پایان خداوند خواهید دید.