گنجور

شمارهٔ ۳۶ - قصیده ای است در نکوهش یکی از بزرگان

ایا شکسته سر زلف ترک تبریزی
شعار تو همه دل بندی و دلاویزی
عبیر و عنبر بر مهر انور افشانی
عقیق و شکر بر مشک اذفر آمیزی
گهی به سنبل آشفته برگ گل سپری
گهی به لاله نو رسته مشک تر، بپزی
همی بغلطی بر لاله های بستانی
همی بگردی در سبزه های پالیزی
به باغ و بستان باشی همیشه بامستان
چرا زصحبت نامحرمان نه پرهیزی؟
دو شوخ مستند آن هر دو ترک تیغ به دست
که کارشان همه خون خواری است و خون ریزی
فغان ازین دوستم گر که فتنه شان بگذشت،
هزار مرتبه از فتنه های چنگیزی
تو گوئی این دو نیاموختند در همه عمر
به جز : دو روئی ، و دزدی، و فتنه انگیزی
غلام زلف و رخ شاهدان تبریزم
خلاف مصلحت زاهدان دهلیزی
جماعتی متزهد که دام عام کنند،
صلاح و سبحه و سجاده و سحرخیزی
ایا منافق معجب من از تو آن بینم
که دید جد کبارم ز عجب پرویزی
تو خود برهنه، و بی برگ، و خوار باشی وزر
به خاک داری چون بوستان پائیزی
اگر نه اجوف و مهموزی از چه داری ریش
به هر دو پهلو از ضغطه های مهمیزی
تو خود چه چیزی؟ آخر چه کاره ای؟ که کنی
فغان و شکوه ز بیکاری، وز بی چیزی
خدای داد به هر کس، هر آن چه لایق بود
نبایدت که به حکم خدا در آویزی
تو خواه راضی باش ای عزیز، و خواه مباش
بلی، قضاست که وارونه می کند پیزی
نه من که با تو به این چربی و به این نرمی
بگویم و تو، به آن تندی و به آن تیزی
جزین که با تو بگفتم که: حیز و دزد مباش
چه کرده ام که به قصد هلاک من خیزی؟
برو بباش، چه باید مرا که پند دهم،
ترا به مهر، و تو با من به کینه بستیزی
مگر نه نایب سلطان روزگار دهد،
سزای آن که کند دزدی، و کند حیزی؟
عدوی جاهش نوشد شراب زقومی
مدام دولت خواهش زلال کاریزی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا شکسته سر زلف ترک تبریزی
شعار تو همه دل بندی و دلاویزی
هوش مصنوعی: آیا آن جفت چشمان زیبا و موهای پر پیچ و تاب تو، تمام دل‌ها را به خود جذب کرده و دل‌ها را شاداب می‌کند؟
عبیر و عنبر بر مهر انور افشانی
عقیق و شکر بر مشک اذفر آمیزی
هوش مصنوعی: عطر و بوی خوش بر چهره‌ی ماهتاب می‌پاشی و زیبایی سنگ‌های قیمتی و شیرینی را با عطر مشک در هم می‌آمیزی.
گهی به سنبل آشفته برگ گل سپری
گهی به لاله نو رسته مشک تر، بپزی
هوش مصنوعی: گاهی زیبایی و طراوت گل‌ها به هم می‌ریزد و گاه در لاله‌های تازه شکفته، عطری دل‌انگیز به مشام می‌رسد.
همی بغلطی بر لاله های بستانی
همی بگردی در سبزه های پالیزی
هوش مصنوعی: تو به راحتی در میان گلهای لاله باغ‌ها قدم می‌زنی و در سبزه‌های بهاری گشتی می‌زنی.
به باغ و بستان باشی همیشه بامستان
چرا زصحبت نامحرمان نه پرهیزی؟
هوش مصنوعی: در باغ و بهشت زندگی کن و همیشه شاداب باش، چرا از صحبت با افرادی که برایت نا آشنا هستند، دوری نمی‌کنی؟
دو شوخ مستند آن هر دو ترک تیغ به دست
که کارشان همه خون خواری است و خون ریزی
هوش مصنوعی: دو نفر شاد و سرخوش که هر کدام شمشیری به دست دارند، همه کارشان درگیر شدن با خون و کشتن است.
فغان ازین دوستم گر که فتنه شان بگذشت،
هزار مرتبه از فتنه های چنگیزی
هوش مصنوعی: آه از دوست من، اگر مشکل و وجود این فتنه‌ها برطرف شود، به مراتب بیشتر از فتنه‌های چنگیزی، ناراحت کننده است.
تو گوئی این دو نیاموختند در همه عمر
به جز : دو روئی ، و دزدی، و فتنه انگیزی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد این دو نفر در تمام عمرشان چیزی جز دروغ‌گویی، دزدی و تفرقه‌افکنی نیاموخته‌اند.
غلام زلف و رخ شاهدان تبریزم
خلاف مصلحت زاهدان دهلیزی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت ظاهری معشوقان و چالش‌هایی که زاهدان با آن روبه‌رو هستند، اشاره دارد. شاعر به این نکته پرداخته که عشق و زیبایی معشوقان، موجب می‌شود که زاهدان از راه و خودداری خود دور شوند و گرفتار وسوسه‌ها شوند. به‌عبارت‌دیگر، زیبایی‌های دنیوی می‌تواند مصلحت‌های زاهدانه را تحت تأثیر قرار دهد و آن‌ها را به انحراف بکشاند.
جماعتی متزهد که دام عام کنند،
صلاح و سبحه و سجاده و سحرخیزی
هوش مصنوعی: گروهی از زاهدان که اقدام به فریب دیگران می‌کنند، با ظاهر صالح و عبادت‌هایشان مانند تسبیح و سجاده و بیداری در سحر به نمایش می‌گذارند.
ایا منافق معجب من از تو آن بینم
که دید جد کبارم ز عجب پرویزی
هوش مصنوعی: من از تو چیزی می‌بینم که جد بزرگوارم هم از شگفتی‌اش حیرت‌زده است.
تو خود برهنه، و بی برگ، و خوار باشی وزر
به خاک داری چون بوستان پائیزی
هوش مصنوعی: تو خود عریان و بی‌پناه و حقیر هستی، و در حالی که در زمین زردی مانند بوستانی در پاییز، زرد و پژمرده به نظر می‌رسی.
اگر نه اجوف و مهموزی از چه داری ریش
به هر دو پهلو از ضغطه های مهمیزی
هوش مصنوعی: اگر نیستی فردی بی‌معنی و ناراحت، پس چرا با فشار زندگی، ریشت در دو طرف صورتت به هم فشرده و ناراحت به نظر می‌رسد؟
تو خود چه چیزی؟ آخر چه کاره ای؟ که کنی
فغان و شکوه ز بیکاری، وز بی چیزی
هوش مصنوعی: تو خود را بشناس، و ببین چه موقعیتی داری که از بی‌کاری و نداشتن چیزهای لازم شکایت می‌کنی.
خدای داد به هر کس، هر آن چه لایق بود
نبایدت که به حکم خدا در آویزی
هوش مصنوعی: خداوند به هر کسی بر اساس لیاقت و شایستگی‌اش نعمت می‌دهد و تو نباید به خاطر حکم الهی با او درگیر شوی.
تو خواه راضی باش ای عزیز، و خواه مباش
بلی، قضاست که وارونه می کند پیزی
هوش مصنوعی: خواه تو راضی باشی یا نباشی، به هر حال این تقدیر است که کارها را به نحو دیگری رقم می‌زند.
نه من که با تو به این چربی و به این نرمی
بگویم و تو، به آن تندی و به آن تیزی
هوش مصنوعی: من که با تو به این نرمی و آرامی صحبت می‌کنم، تو به آن تندی و تیزهوشی پاسخ می‌دهی.
جزین که با تو بگفتم که: حیز و دزد مباش
چه کرده ام که به قصد هلاک من خیزی؟
هوش مصنوعی: به جز این که با تو صحبت کردم و از تو خواستم که از خطر و فریب دوری کنی، چه خطایی از من سر زده است که تو به قصد نابودی من حرکت می‌کنی؟
برو بباش، چه باید مرا که پند دهم،
ترا به مهر، و تو با من به کینه بستیزی
هوش مصنوعی: برو و زندگی‌ات را بکن، من نیازی ندارم که تو را نصیحت کنم. تو با محبت نمی‌خواهی مرا درک کنی، بلکه با کینه و دشمنی می‌جنگی.
مگر نه نایب سلطان روزگار دهد،
سزای آن که کند دزدی، و کند حیزی؟
هوش مصنوعی: آیا نماینده حکومت در این دنیا جزای کسی را که دزدی می‌کند و فساد می‌آورد، نمی‌دهد؟
عدوی جاهش نوشد شراب زقومی
مدام دولت خواهش زلال کاریزی
هوش مصنوعی: دشمنش در حال نوشیدن شراب خوشمزه‌ای است که از چشمه‌ای زلال و همیشه روان می‌آید و او به دنبال قدرت و مقام است.