گنجور

شمارهٔ ۲۲ - در شکست چوپان اوغلی و پیروزی ولی عهد

نصره و اقبال و بخت و دولت و فتح و ظفر
چاکران آستان شهریار دادگر
هم در آن ساعت که خسرو خیمه زد بیرون شدند
با غلامان رکابش هم رکاب و هم سفر
چون رقیبان در ره خدمت تک و پو میزدند
تا مگر گیرند یک ره سبقتی بر یک دگر
هم چنان رفتیم تا ساحات ملک با یزید
یافت از یمن قدوم شه شکوه و زیب و فر
بخت آمد پیش تخت شهریار وعرضه داشت
کای مطیع امر و نهیت زشت و نیک و خیر و شر
رخصتی فرما که از اردوی مسعود ی رکاب
سوی شهر و قلعه رانم یک دو روزی پیش تر
شاه رخصت داد و چون روزی دو، ره پیموده دید
قلعه ای کز جیب چرخ هفتمین بر کرده سر
گفت سبحان الله این گر ثانی افلاک نیست
از چه رو باشد بروجش در عدد اثنی عشر
لختی آن جا ماند و دهقان زاده ای را پیش خواند
تا مگر از نام آن حصن حصین جوید خبر
گفت حصن زنگ زور است این و نتوانش گشود
نه به توپ و نه به لشگر، نه به زور و نه به زر
بخت خندان گشت ازین گفتار و گفت: اینک به بین
طالع خیر الملوک و باطن خیر البشر
ناگهان از پره هامون غباری تیره خاست
کاندران شد چهره خورشید تابان مسنتر
موکب سردار اعظم قاید جیش عجم
با همه خیل و حشم آمد ز دور اندر نظر
بخت پیش افتاد و لشکر فوج فوج از پی رسید
تا به دست آمد همه برج و حصار و بام و در
هر که جان بیرون کشید از تنگنای آن حصار
سوی شهر بایزید آمد به زاری ره سپر
شورشی افتاد از آن یورش در اهل بایزید
کافتد اندر خیل دجال از ظهور منتظر
شهر پر آشوب شد پورچچن مغلوب شد
بخت گفت این خوب شد حمدالقلاب القدر
هم در آن دم جامه رومی به تن پوشید و رفت
تا در آن کسوت شود پور چچن را راه بر
پیر گم ره چون نپذرفت از جوان ره نمای
بخت از او برگشت و غضبان از حصار آمد به در
جمله از دنبال او مصحف به کف بشتافتند
هر چه شیخ معتمد بود و فقیه معتبر
راهبان عیسوی با صاحبان مولوی
پیش تخت خسروی بر خاک بنهادند سر
این به کف انجیل و خاج و آن به سر مندیل و تاج
کای ترا اکلیل و تاج از ماه و خور رخشنده تر
رحم کن بر حال قومی بی نوای مستمند
عفو کن تقصیر مشتی نا سزای محتقر
آن توئی کز لطف تو خندان شود باغ بهشت
وان توئی کز قهر تو سوزان بود نار سقر
رای رای تست و ما خدمت گزار و موتمن
امر امر تست و ما فرمان پذیر و موتمر
شاه رحم آورد و شفقت کرد و مهلت داد و رفت
خادمی کارد امیر شهر را ازدز بدر
روی گیتی چون زشب مانند روز مدبران
شد سیاه، آمد به شاه از آن سیه کاران خبر
کز بلاد رومیان آمد به کین بسته میان
صفدری بافر و هنک و لشکری بی حد و مر
ناگهان آمد پدید از حصن شهر دز سفید
آتش توپ و تفنگ و شعله تیغ و تبر
شاه شد در خشم و بر خیل و حشم انداخت چشم
تا یکی خیزد به دفع آن گروه بد سیر
نصرت آن جا پیش دستی کرد و دستوری گرفت
تا به یک رکضت کند آن قلعه را زیر و زبر
پس گزین کرد از سپه فوجی زروس و برنشست
باد و فوج دیگر از ایرانیان نامور
تا حصار دز سفید و حصن شهر با یزید
رایتش را شد مقام و موکبش را شد مقر
بر بروج آمد عروج از آن سه فوج بحر موج
چون دعای خستگان بر آسمان اندر سحر
خطبه نصرت به نام خسرو دشمن شکن
خوانده شد چون از حسام لشکر دشمن شکر
صبح دم دیدم جوانی بر در استاده به پای
گفتم: این خود کیست نامش چیست؟ گفتندم: ظفر
گفتمش: گر حاجتی داری به حاحب بازگوی
گفت:«مالی حاجه الا بمن فاق البشر»
الغرض تا پیش شه رفت و ثنا گفت و گرفت
ده هزار از فارسان لشکر پرخاش خر
وزحدود و ناحیه مانند نار حامیه
بر حصون سامیه بارید باران شرر
تا به راهی بس دراز و پرنشیب و پرفراز
ترک تاز از خالیاز آمد به کلی سوله مر
اسب و مرد آمد ستوه از بس دران سقناق و کوه
با دماوندی گروه آمد پیاده پی سپر
تا برآمد بر تلی سرکوب و از هر دو گروه
خاست بانک حرب و ضرب و گیر و دار و کروفر
یک طرف زنهار جوی و یک طرف تکبیر گوی
بانک و فریاد از دو سوی این یا علی آن یا عمر
شاه مردان را به گردان چون مدد آمد شکست،
لشکر شیعی سپاه سنیان بد گهر
از کغی تا دشت ترجان کان مرجان شد زخون
وز خنس تا حد شرشور آمد اندر شور و شر
در بلاد کفر و کین از آب تیغ اهل دین
از سران مشرکین نخل سنان شد بارور
دشنه ها تشنه به خون و تیغ ها شنگرف گون
این همه خارا شکاف و آن همه پولاد در
جان دشمن در تک نعل سمند تیز تک
هوش اعدا بر پر تیر خدنگ تیز پر
خستگان بسته نالان هم چو آهو در کمند
پشته های کشته در خون هم چو ماهی در شمر
غازیان بر تازیان چون بر هژبران پیل مست
سر کشان با مهوشان چون با غزالان شیر نر
دختران پردگی چون اختران در بردگی
نه به چادر در حجاب و نه به معجر معتجر
مهر رخشان بی سلب لعل بدخشان از دو لب
خون خلقی در طلب دیده هبا کرده هدر
کودکان بی گناه اختر فشان بر روی ماه
گل فشانده بر گیاه و مل چشانده از شکر
رخ چو می بینی بشیر و خوی چو ژاله بر حریر
لب چو لاله بر عبیر و خط چو هاله بر قمر
شهد و شکر در رحیق و مشک و عنبر بر شقیق
جام باده بر عقیق و سیم ساده بر حجر
بس پری زادان نغز آمد چو بادام دو مغز
دیو زادان را در آغوش و شیاطین را به بر
این چو کبک، آن چون زغن، این دل نواز، آن دل شکن
این پری، آن اهرمن، این جان شکار، آن جان شکر
این به گل پوشد زره آن بر زره بندد گره
این به چین مشک تتار و آن به کین رشک تتر
این به لب رنگ تبر خون آن به تیر آهار خون
این گهر در لعل رخشان آن به لعل اندر گهر
در حدود ملک میژ آمد ظفر با جیش خویش
باز پیش شهریار مستعان منتصر
فتح آن جا بود و دید آن موکب و جیش و حشم
و آن همه خیل و بغال و ثروت و مال و حشر
ناگه آمد پیش شاه و بوسه زد بر خاک راه
کای غلامان ترا بر خان و قیصر فخر و فر
خدمتی فرما که در انجام آن کوشم به جان
طاعتی فرما که در تقدیم آن پویم به سر
شاه پرسیدش که چند از شهرها خواهی گشود؟
گفت: آن تست ملک ارمنیه سر به سر
باز پرسیدش که چند از غازیان خواهی گزید؟
گفت: یک تن بس ز سالاران دربار خطر
یک تن اما یک سپه در طاعت اعتاب شه
یک کس اما یک جهان در بستن ابواب شر
لوح بی رنگ از برون و نقش ارژنگ از درون
دل به نیرنگ و فسون و لب به آیات عبر
مار بیرون کن ز سوراخ از زبان چرب و نرم
کاروارون کن به دشمن از شئون نفع و ضر
دیده فکر دوربینش در ازل راه هدی
جسته رای نکنه دانش از قضا سر قدر
خوانده در خردی بسی درس هنرهای بزرگ
خورده در طفلی بسی نیش جفاهای پدر
رفتنش سر و سبک خیز و سریع و بی درنگ
گفتنش نغز و همه مغز و مفید و مختصر
این بگفت آن جا و از جا جست و از میران بار
برد با خود مهتری چونان که گفتم باهنر
روز و شب می راند تا وقتی به پای دز رسید
کز دو سو آشوب محشر بود و غوغای حشر
خاک را سیراب دید از چشمه حبل الورید
دشت را لب ریز دید از توده لخت جگر
حلق ببریده برادر بر برادر هر طرف
مشت یازیده پدر هر سو به خون ریز از پسر
لختی آسود و نظر بگشود و طبلی کوفت زود
کز عدو نه نام ماند و نه نشان و نه اثر
هم دران ساعت به غیظ و قهر در اطراف شهر
اندر آمد موکب منصور شاه بحر و بر
بخت دشمن شد به خواب و جیش شه بگذشت از آب
فتح آمد با شتاب و گفت: نعم المستقر
یک دم این جا باش و از کاوش به سازش بر گرای
یک شب این جامان و از یورش به پوزش در گذر
شاه را انکار بود و فتح لابه می فزود
تا رسید از شهر فوجی از ثقات معتذر
تیغ و مصحف بر کف و عجز و ضراعت بر زبان
داغ طاعت بر رخ و ذیل اطاعت بر کمر
داد شه خط امان و فتح هم در آن زمان
رفت و والی را کشان آورد از قلعه به در
دولت آن دم بوالفضولی کرد و راه دز گرفت
تا بیارد حمل های نقد و جنس و سیم و زر
روز دیگر چون به تخت عاج مهر افروخت تاج
میر روم آورد باج از جنس سقلاب و خزر
بدره ها از سیم ساده، صره ها از زر ناب
تنگ ها از قند مصر و نافه ها از مشک تر
شه برو بخشید و بر آثام او خط در کشید
وز خلاع فاخره شد مستمال و مفتخر
فکر شیطانی برآورد از دل و افکنده کرد
کرک عثمانی زبر، تشریف سلطانی به بر
پس بدو داد آن ممالک را و او خطی سپرد
تا دهد صد حمل هر سالی خراج مستمر
بادو ده الف از سپاه راکب و راجل به حلف
کاید اندر برد و برف و حرو حرق اندر سفر
عزم نهضت چون شد اقبال آمد و محکم گرفت
پایه عرش جلال خسرو فرخ سیر
کز همین لشکر که خود زین مملکت بگرفته ایم
باید اندر فصل دی بگرفت کاری در نظر
شاه ازو پذرفت و گفت:
با تو آرد روان نیمی زالاف حشر
او از آن سو شد روان و شهریار خسروان
راند لشکر سر به سر از راه ارجیش و تتر
از دگر سو صفدر غازی حسن خان رفت و بست
بر سپاه دشمنان از هر طرف راه مفر
جیش شه منصور و خیل دشمنان محصور ماست
اینک از تایید فضل کردگار دادگر
نیست حاجت لله الحمد این زمان کاید برت
لشکر از طهران و پول از رشت و سردار از اهر
سرورا، پروردگارا، شادزی، آزاد باش
از غم لیل و نهار و گردش شمس و قمر
جمله سر سبزیم چون گلبن به هنگام ربیع
حال تحریر قصیده خامس شهر صفر
تا جهان باشد شهنشاه جهان سر سبز باد
چون گل از ابر بهای خاصه هنگام سحر
زرفشان بخشنده میغ و سرفشان رخشنده تیغ
این چو ابر بی دریغ و آن چو برق پرشرر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نصره و اقبال و بخت و دولت و فتح و ظفر
چاکران آستان شهریار دادگر
هوش مصنوعی: کمک و خوشبختی و شانس و دولت و پیروزی و موفقیت، همه در خدمت درگاه و حاکم مهربان و عادل هستند.
هم در آن ساعت که خسرو خیمه زد بیرون شدند
با غلامان رکابش هم رکاب و هم سفر
هوش مصنوعی: در آن لحظه که خسرو خیمه بر پا کرد، همراه با خدمتکارانش بیرون آمد و آن‌ها هم‌سفر و دوشادوش او شدند.
چون رقیبان در ره خدمت تک و پو میزدند
تا مگر گیرند یک ره سبقتی بر یک دگر
هوش مصنوعی: رقیبان در راه خدمت، با یکدیگر رقابت می‌کردند و تلاش می‌کردند تا از همدیگر پیشی بگیرند.
هم چنان رفتیم تا ساحات ملک با یزید
یافت از یمن قدوم شه شکوه و زیب و فر
هوش مصنوعی: ما همچنان به راه خود ادامه دادیم تا به سرزمین یزید رسیدیم و از یمن ورود پادشاهی با شکوه و زیبایی را مشاهده کردیم.
بخت آمد پیش تخت شهریار وعرضه داشت
کای مطیع امر و نهیت زشت و نیک و خیر و شر
هوش مصنوعی: بخت به حضور شاه رسید و گفت: ای فرمانبر، من در اختیار تو هستم و می‌توانم خوب و بد، نیک و زشت را برای تو رقم بزنم.
رخصتی فرما که از اردوی مسعود ی رکاب
سوی شهر و قلعه رانم یک دو روزی پیش تر
هوش مصنوعی: اجازه دهید که از لشکر مسعود خارج شوم و برای چند روز به شهر و قلعه بروم.
شاه رخصت داد و چون روزی دو، ره پیموده دید
قلعه ای کز جیب چرخ هفتمین بر کرده سر
هوش مصنوعی: شاه اجازه داد و پس از مدتی راه پیمایی، دژی را مشاهده کرد که از آسمان به زمین آمده بود.
گفت سبحان الله این گر ثانی افلاک نیست
از چه رو باشد بروجش در عدد اثنی عشر
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به معجزه بودن آفرینش و سازمان‌دهی جهان اشاره می‌کند. او تعجب می‌کند که اگر این عالم و آسمان‌ها، مثل عدد دوازده تنظیم شده‌اند، پس چرا باید به این شکل و زیبایی وجود داشته باشند. به طور کلی، در اینجا از بروز زیبایی و نظم در کائنات سخن گفته می‌شود.
لختی آن جا ماند و دهقان زاده ای را پیش خواند
تا مگر از نام آن حصن حصین جوید خبر
هوش مصنوعی: مدتی در آن جا توقف کرد و جوانی از خانواده دهقان را خواست تا شاید از نام آن قلعه مستحکم اطلاعاتی به دست آورد.
گفت حصن زنگ زور است این و نتوانش گشود
نه به توپ و نه به لشگر، نه به زور و نه به زر
هوش مصنوعی: این حصن و دژ محکم، به قدری استوار است که نه با توپ و نه با نیروی جنگی، و نه با قدرت و ثروت نمی‌توان آن را گشود.
بخت خندان گشت ازین گفتار و گفت: اینک به بین
طالع خیر الملوک و باطن خیر البشر
هوش مصنوعی: سرنوشت شاد و خوشحال شد از این سخن و گفت: اکنون ببینید که چه قدر بخت خوب پادشاهان و روح نیکوکاران را تحت تاثیر قرار داده است.
ناگهان از پره هامون غباری تیره خاست
کاندران شد چهره خورشید تابان مسنتر
هوش مصنوعی: ناگهان از لابه‌لای نی‌های هور، خاکی تیرگی‌زا برخواست که باعث شد چهره‌ی روشن خورشید پوشیده و کدر شود.
موکب سردار اعظم قاید جیش عجم
با همه خیل و حشم آمد ز دور اندر نظر
هوش مصنوعی: کاروان بزرگ فرمانده بزرگ، با تمامی سپاه و لشکرش از دور در دیدرس قرار گرفت.
بخت پیش افتاد و لشکر فوج فوج از پی رسید
تا به دست آمد همه برج و حصار و بام و در
هوش مصنوعی: شانس به خوبی پیش آمد و ارتش به تدریج و به صورت یکی پس از دیگری به میدان آمد، تا اینکه همه‌ی دژها و قلعه‌ها و دروازه‌ها در اختیارشان قرار گرفت.
هر که جان بیرون کشید از تنگنای آن حصار
سوی شهر بایزید آمد به زاری ره سپر
هوش مصنوعی: هر کسی که از محدودیت‌ها و مشکلاتی که در آنجا داشت، به سختی جانش را نجات داد، به شهر بایزید آمد و در این راه از او خواهش و حتی گاهی زاری کرد.
شورشی افتاد از آن یورش در اهل بایزید
کافتد اندر خیل دجال از ظهور منتظر
هوش مصنوعی: در پی حمله‌ای که به بایزید شد، شورشی به وجود آمد و افرادی که در آنجا بودند، دچار اضطراب و نگران شدند. آنها مانند کسانی شدند که در زمان ظهور دجال (مظهر فتنه) در حال تردید و بلاتکلیفی هستند.
شهر پر آشوب شد پورچچن مغلوب شد
بخت گفت این خوب شد حمدالقلاب القدر
هوش مصنوعی: شهر به هم ریخته و در وضعیت آشوب قرار دارد، اما فرزند پورچچن شکست خورده است. بخت و سرنوشت این وضعیت را خوشایند می‌داند و بر آن افتخار می‌کند.
هم در آن دم جامه رومی به تن پوشید و رفت
تا در آن کسوت شود پور چچن را راه بر
هوش مصنوعی: در آن لحظه، او لباس رومیان را بر تن کرد و به سوی چچن رفت تا در آن پوشش، خود را به عنوان یک فرد مهم معرفی کند.
پیر گم ره چون نپذرفت از جوان ره نمای
بخت از او برگشت و غضبان از حصار آمد به در
هوش مصنوعی: اگر کسی که در راه زندگی تجربه‌ای ندارد، پیشنهادات و راهنمایی‌های جوان‌ترها را نپذیرد، شانس و کامیابی از او روی می‌گرداند و در نهایت، او به دلیل نادیده گرفتن خرد و تجربه دیگران دچار مشکلات خواهد شد.
جمله از دنبال او مصحف به کف بشتافتند
هر چه شیخ معتمد بود و فقیه معتبر
هوش مصنوعی: همه به دنبال او رفتند و کتاب‌های مقدس را در دست گرفتند، هر کسی که از دید اهل علم مورد اعتماد بود و فقیه معتبر به شمار می‌رفت.
راهبان عیسوی با صاحبان مولوی
پیش تخت خسروی بر خاک بنهادند سر
هوش مصنوعی: راهبان عیسوی و پیروان مولوی در مقابل پادشاه بزرگ به نشانه احترام سر به زمین نهادند.
این به کف انجیل و خاج و آن به سر مندیل و تاج
کای ترا اکلیل و تاج از ماه و خور رخشنده تر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به چیزهایی است که ارزشمند و زیبا هستند. یکی، به معنای اهمیت و نفیس بودن، شبیه به یک کتاب مقدس و چیزی که در آن به کار می‌رود. دیگری، به زیبایی و زینت بخشیدن به سر اشاره دارد، مانند یک دستمال یا تاجی که نشان از زیبایی دارد. در نهایت، مقایسه‌ای با تاجی که از ماه و خورشید تابان‌تر است، به زیبایی و اهمیت بیشتری که در اشیاء وجود دارد، می‌پردازد.
رحم کن بر حال قومی بی نوای مستمند
عفو کن تقصیر مشتی نا سزای محتقر
هوش مصنوعی: بر حال افرادی که در سختی و فقر به سر می‌برند رحم کن و اشتباهات کوچکی که از برخی رخ داده را ببخش.
آن توئی کز لطف تو خندان شود باغ بهشت
وان توئی کز قهر تو سوزان بود نار سقر
هوش مصنوعی: تو هستی آنکه به خاطر لطف و مهربانی‌ات، باغ بهشت شاداب و خندان می‌شود و همچنین تو هستی که به واسطه‌ی خشم و قهرت، آتش جهنم سوزان و پرعذاب می‌گردد.
رای رای تست و ما خدمت گزار و موتمن
امر امر تست و ما فرمان پذیر و موتمر
هوش مصنوعی: نظر تو نظر ماست و ما در خدمت تو هستیم و به دستورات تو عمل می‌کنیم. ما تابع خواسته‌های تو هستیم و به آن‌ها احترام می‌گذاریم.
شاه رحم آورد و شفقت کرد و مهلت داد و رفت
خادمی کارد امیر شهر را ازدز بدر
هوش مصنوعی: شاه به احساس رحم و شفقت دست زد و به کسی که در حال گرفتار شدن بود، فرصتی برای تنفس و ادامه زندگی داد. سپس به راه خود ادامه داد و یکی از خدمتکاران امیر شهر را از ناحیه‌ای دورتر به همراه خود برد.
روی گیتی چون زشب مانند روز مدبران
شد سیاه، آمد به شاه از آن سیه کاران خبر
هوش مصنوعی: در زمین، شب مانند روز سیاه شد و تدبیرکنندگان آن را به تاریکی گرفتار کردند. از آن افراد بدکار به پادشاه خبر رسید.
کز بلاد رومیان آمد به کین بسته میان
صفدری بافر و هنک و لشکری بی حد و مر
هوش مصنوعی: شخصی از سرزمین رومیان به انگیزه انتقام وارد می‌شود و جنگی بزرگ و بی‌حد و حصری به راه می‌اندازد، با جمعیتی فراوان و در صفی منظم و آماده نبرد.
ناگهان آمد پدید از حصن شهر دز سفید
آتش توپ و تفنگ و شعله تیغ و تبر
هوش مصنوعی: ناگهان از دژ شهر دز سفید، صدای آتش توپ و تیر و شعله‌های شمشیر و تبر به گوش رسید.
شاه شد در خشم و بر خیل و حشم انداخت چشم
تا یکی خیزد به دفع آن گروه بد سیر
هوش مصنوعی: پادشاه در حال خشم شد و به لشکر و سپاهش نگاه کرد تا ببینید آیا کسی هست که به مقابله با آن گروه بد اقدام کند.
نصرت آن جا پیش دستی کرد و دستوری گرفت
تا به یک رکضت کند آن قلعه را زیر و زبر
هوش مصنوعی: در آن مکان، یاری و پشتیبانی پیشدستی کرده و دستوری صادر کرد تا با یک حرکت، آن دژ را به هم بریزد و ویران کند.
پس گزین کرد از سپه فوجی زروس و برنشست
باد و فوج دیگر از ایرانیان نامور
هوش مصنوعی: پس گروهی از نیروهای زروسی را برگزید و بر آن نشست، و گروه دیگری از ایرانیان مشهور هم حاضر شدند.
تا حصار دز سفید و حصن شهر با یزید
رایتش را شد مقام و موکبش را شد مقر
هوش مصنوعی: تا دیوارهای دژ سفید و قلعه شهر، زیر فرمان یزید قرار گرفت و ستاره‌اش در آنجا منزلگاه و مسکن شد.
بر بروج آمد عروج از آن سه فوج بحر موج
چون دعای خستگان بر آسمان اندر سحر
هوش مصنوعی: در بالای ابرها، گروهی از دریای موج‌ها به آیین دعا و نیایش خستگان در سحرگاهان، به آسمان صعود می‌کنند.
خطبه نصرت به نام خسرو دشمن شکن
خوانده شد چون از حسام لشکر دشمن شکر
هوش مصنوعی: خطبه نصرت به نام شاهی که دشمنان را شکست می‌دهد خوانده شد، مانند هنگامی که از شمشیر لشکر دشمن صدای شکر و شادی بلند می‌شود.
صبح دم دیدم جوانی بر در استاده به پای
گفتم: این خود کیست نامش چیست؟ گفتندم: ظفر
هوش مصنوعی: در صبح زود، جوانی را دیدم که در دروازه ایستاده بود. از او پرسیدم که کیست و نامش چیست؟ او پاسخ داد که نامش ظفر است.
گفتمش: گر حاجتی داری به حاحب بازگوی
گفت:«مالی حاجه الا بمن فاق البشر»
هوش مصنوعی: به او گفتم: اگر خواسته‌ای داری، با صاحب خود در میان بگذار. او پاسخ داد: «من به چیزی نیاز ندارم، مگر اینکه فراتر از انسان‌ها دارم.»
الغرض تا پیش شه رفت و ثنا گفت و گرفت
ده هزار از فارسان لشکر پرخاش خر
هوش مصنوعی: بنابراین، او نزد پادشاه رفت و از او ستایش کرد و ده هزار سوار از جنگجویان فارس دریافت کرد.
وزحدود و ناحیه مانند نار حامیه
بر حصون سامیه بارید باران شرر
هوش مصنوعی: از مرزها و نواحی مانند آتش داغ، باران جرقه‌ها بر دژهای مستحکم نازل شد.
تا به راهی بس دراز و پرنشیب و پرفراز
ترک تاز از خالیاز آمد به کلی سوله مر
هوش مصنوعی: به یک مسیر طولانی و پر پیچ و خم با شتاب و قدرت حرکت کرد و از یک مکان خالی به طور کامل خارج شد.
اسب و مرد آمد ستوه از بس دران سقناق و کوه
با دماوندی گروه آمد پیاده پی سپر
هوش مصنوعی: اسب و مرد از تلاش و سختی خسته شده‌اند، زیرا بارها و بارها در میان تپه‌ها و کوه‌ها با گروهی دیگر روبه‌رو شده‌اند. آنها حالا به صورت پیاده ادامه می‌دهند و به سپر (محل امن) خود می‌روند.
تا برآمد بر تلی سرکوب و از هر دو گروه
خاست بانک حرب و ضرب و گیر و دار و کروفر
هوش مصنوعی: وقتی که بر فراز تپه‌ای جنگ و نبرد آغاز شد، صداهای جنگ و درگیری از هر دو طرف بلند شد و هرج و مرج و آشفتگی به وقوع پیوست.
یک طرف زنهار جوی و یک طرف تکبیر گوی
بانک و فریاد از دو سوی این یا علی آن یا عمر
هوش مصنوعی: در این بیت به اهمیت اعتدال و هماهنگی در زندگی اشاره شده است. از یک سو باید از خطرات و مشکلات فرار کنیم و در سوی دیگر به ارزش‌ها و اصول خود پایبند بمانیم. در حالی که از ناامیدی و چالش‌ها دوری می‌کنیم، باید به یاد عزیزانی باشیم که از ما حمایت کرده‌اند و برایمان الگو بوده‌اند. بنابراین، در مواجهه با مشکلات باید هم تلاش کنیم و هم فریاد بزنیم.
شاه مردان را به گردان چون مدد آمد شکست،
لشکر شیعی سپاه سنیان بد گهر
هوش مصنوعی: وقتی که یاری و کمک به داد مردان بزرگ رسید، سپاه شیعیان به راحتی بر لشکر سنیان پیروز شد.
از کغی تا دشت ترجان کان مرجان شد زخون
وز خنس تا حد شرشور آمد اندر شور و شر
هوش مصنوعی: از کوه تا دشت ترجان، خون جاری شد و آن را مانند مرجان زیبا کرد. و از دهان (خنس) تا حد طغیانی، شور و هیجان به وجود آمد.
در بلاد کفر و کین از آب تیغ اهل دین
از سران مشرکین نخل سنان شد بارور
هوش مصنوعی: در سرزمین‌های کفر و دشمنی، آب نیکوکاری و ایمان اهل دین، از سرِ ستمگران و مشرکان به ثمر نشسته و نخل درختان را بارور کرده است.
دشنه ها تشنه به خون و تیغ ها شنگرف گون
این همه خارا شکاف و آن همه پولاد در
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از نبرد و خشونت اشاره دارد. در آن، دشنه‌ها به خون‌آشامی و تیغ‌ها به رنگی خونین و چشمگیر توصیف شده‌اند. همچنین به وجود زخم‌ها و جراحات در میدان جنگ و سختی‌ها و مقاومت در برابر دشمنان اشاره دارد. این تصویر به روحیه نبرد و آماده‌باش در برابر خطرات فراموش‌نشدنی است.
جان دشمن در تک نعل سمند تیز تک
هوش اعدا بر پر تیر خدنگ تیز پر
هوش مصنوعی: زندگی دشمن به خطر افتاده و او در معرض تیرهای تیز و خطرناک قرار دارد. در اینجا، دشمن در حال فرار یا تلاش برای نجات خود است و آماده است که با تمام هوش و دقت، به حملات پاسخ دهد.
خستگان بسته نالان هم چو آهو در کمند
پشته های کشته در خون هم چو ماهی در شمر
هوش مصنوعی: خسته‌ها، مانند آهوهایی که در دام افتاده‌اند، ناله می‌کنند و غمگینند. مانند ماهیانی که در آب، گرفتار شده‌اند و در خون خود شناورند.
غازیان بر تازیان چون بر هژبران پیل مست
سر کشان با مهوشان چون با غزالان شیر نر
هوش مصنوعی: جنگجویان مثل فیل‌های سرکش که در حال دویدن هستند به تازیان حمله می‌کنند و با زیبایی و نازهایی که دارند، مانند شیر نر با غزال‌ها برخورد می‌کنند.
دختران پردگی چون اختران در بردگی
نه به چادر در حجاب و نه به معجر معتجر
هوش مصنوعی: دختران خود را مانند ستاره‌ها در قید و بند و اسیری قرار ندهید؛ این اسارت نه به خاطر چادر و حجاب است و نه به خاطر پوشش‌های دیگر.
مهر رخشان بی سلب لعل بدخشان از دو لب
خون خلقی در طلب دیده هبا کرده هدر
هوش مصنوعی: چهره درخشان عشق، که حتی زیبایی لعل بدخشان را از دو لب نمی‌خواهد، باعث شده تا خون دل مردم در جستجوی دیدار او به هدر رود.
کودکان بی گناه اختر فشان بر روی ماه
گل فشانده بر گیاه و مل چشانده از شکر
هوش مصنوعی: کودکان معصوم با شادی و شور، مانند ستارگانی بر روی ماه می‌درخشند و در اطراف خود گل‌های زیبایی را بر روی گیاهان می‌پراکنند و مانند عسل، شیرینی و طراوت به دنیا می‌بخشند.
رخ چو می بینی بشیر و خوی چو ژاله بر حریر
لب چو لاله بر عبیر و خط چو هاله بر قمر
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌ات را می‌بینم، مانند بشارت‌دهنده‌ای زیباست. شخصیتت مانند شبنم بر روی خز است. لب‌هایت مانند لاله‌ای خوشبو بر عطر است و خط تو همچون هاله‌ای نورانی بر ماه می‌تابد.
شهد و شکر در رحیق و مشک و عنبر بر شقیق
جام باده بر عقیق و سیم ساده بر حجر
هوش مصنوعی: در اینجا تصویر زیبایی از نوشیدنی‌های خوشمزه و معطر بیان شده است. انگار در یک جام زیبا، نوشیدنی با طعم‌های شیرین و معطر ترکیب شده است؛ به طوری که شکر و عطر مشک و عنبر را با هم دارند. همچنین اشاره به سنگ‌های قیمتی مانند عقیق و نقره نیز شده که نشان‌دهنده شکوه و زیبایی این نوشیدنی است. به طور کلی، احساساتی از زیبایی و لذت را به تصویر می‌کشد.
بس پری زادان نغز آمد چو بادام دو مغز
دیو زادان را در آغوش و شیاطین را به بر
هوش مصنوعی: بسیاری از دختران زیبا و دلربا همانند بادام دو مغز، در آغوش خود به روح‌های پلید و شیاطین پناه می‌دهند.
این چو کبک، آن چون زغن، این دل نواز، آن دل شکن
این پری، آن اهرمن، این جان شکار، آن جان شکر
هوش مصنوعی: این شخص مانند کبک است که زیبا و دلنشین است، و آن شخص مانند زغن است که دل را می‌شکند. یکی همچون پری است که دل را می‌برد، و دیگری مانند اهرمن است که آسیب زننده است. یکی جان را شکار می‌کند و دیگری جان را شیرین می‌سازد.
این به گل پوشد زره آن بر زره بندد گره
این به چین مشک تتار و آن به کین رشک تتر
هوش مصنوعی: یک نفر زرهی از گل بر تن می‌کند و دیگری زره‌ای را به خوبی به هم می‌بندد. یکی با زینت و زیبایی موهایش در نظر می‌آید و دیگری با حسادتی که نسبت به آن دارد، درگیر احساساتی می‌شود.
این به لب رنگ تبر خون آن به تیر آهار خون
این گهر در لعل رخشان آن به لعل اندر گهر
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به زیبایی و جذابیت اشیاء اشاره دارد. به نظر می‌رسد که رنگ لب‌ها به صورتی است که شبیه به خون است و تیرها هم نشان‌دهنده تأثیرات شدید هستند. همچنین، این جواهر در درخشش لعل زیبا قرار دارد و نشان می‌دهد که درون لعل هم زیبایی و درخشندگی نهفته است. به طور کلی، این جمله به تضادها و زیبایی‌های مختلفی که در اشیاء و رنگ‌ها وجود دارد، پرداخته است.
در حدود ملک میژ آمد ظفر با جیش خویش
باز پیش شهریار مستعان منتصر
هوش مصنوعی: ظفر با کمال افتخار و با نشان پیروزی به دربار شهریار قدرتمند و پیروز وارد شد.
فتح آن جا بود و دید آن موکب و جیش و حشم
و آن همه خیل و بغال و ثروت و مال و حشر
هوش مصنوعی: در آن مکان پیروزی حاصل شد و آن کاروان را دید که شامل جمعیت و اسب‌ها و سایر وسائل حمل و نقل و دارایی و ثروت و افرادی که در آنجا جمع بودند، می‌باشد.
ناگه آمد پیش شاه و بوسه زد بر خاک راه
کای غلامان ترا بر خان و قیصر فخر و فر
هوش مصنوعی: ناگهان به حضور شاه رسید و بر خاک راه بوسه زد، ای غلامان، شما بر خان و قیصر افتخار و بزرگ‌منشی دارید.
خدمتی فرما که در انجام آن کوشم به جان
طاعتی فرما که در تقدیم آن پویم به سر
هوش مصنوعی: ای دوست، لطفی کن که من در انجام آن تلاش کنم و کار نیکوی دیگری فراهم کن که من در تقدیم آن کوشش نمایم.
شاه پرسیدش که چند از شهرها خواهی گشود؟
گفت: آن تست ملک ارمنیه سر به سر
هوش مصنوعی: پادشاه از او پرسید که چند شهر را می‌خواهی فتح کنی؟ او پاسخ داد: تمام منطقه ارمنیه تحت فرمان توست.
باز پرسیدش که چند از غازیان خواهی گزید؟
گفت: یک تن بس ز سالاران دربار خطر
هوش مصنوعی: او دوباره از او سوال کرد که چقدر از جنگجویان انتخاب می‌کنی؟ پاسخ داد: یک نفر برای من کافی است، حتی اگر از میان بزرگان و سالاران دربار باشد.
یک تن اما یک سپه در طاعت اعتاب شه
یک کس اما یک جهان در بستن ابواب شر
هوش مصنوعی: یک نفر می‌تواند به اندازه یک لشکر در خدمت و اطاعت از پادشاه باشد و در عوض، یک انسان می‌تواند با بستن درهای فساد و ناپاکی، به اندازه یک دنیا تأثیر مثبت بگذارد.
لوح بی رنگ از برون و نقش ارژنگ از درون
دل به نیرنگ و فسون و لب به آیات عبر
هوش مصنوعی: صفحه‌ای بی‌رنگ از بیرون و تصویری زینتی از درون دل به فریب و جادو و زبان به نشانه‌های عبرت.
مار بیرون کن ز سوراخ از زبان چرب و نرم
کاروارون کن به دشمن از شئون نفع و ضر
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که باید از وسوسه‌های فریبنده و خوش‌زبان‌ها پرهیز کرد و در مواجهه با دشمنان، باید با دقت و احتیاط عمل کرد تا نه تنها آسیبی نبینیم، بلکه از موقعیت‌ها نیز بهره‌برداری کنیم. برای این کار، باید هوشیار و آگاه باشیم تا از هر ضرری جلوگیری کنیم و به نفع خودمان عمل کنیم.
دیده فکر دوربینش در ازل راه هدی
جسته رای نکنه دانش از قضا سر قدر
هوش مصنوعی: چشمی که مانند دوربین فکر می‌کند، از زمان‌های دور به دنبال راهی برای هدایت بوده و حالا به لطف تصادفی، به مقام و دانش رسیده است.
خوانده در خردی بسی درس هنرهای بزرگ
خورده در طفلی بسی نیش جفاهای پدر
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، توانسته‌ام که درس‌های زیادی از هنرهای بزرگ را بیاموزم و در عین حال، در همان سنین، زخم‌های زیادی از بی‌مهری‌های پدر خوره‌ام.
رفتنش سر و سبک خیز و سریع و بی درنگ
گفتنش نغز و همه مغز و مفید و مختصر
هوش مصنوعی: وقتی که می‌رود، با سبکی و سرعت خاصی حرکت می‌کند و بدون هیچ معطلی چیزی را می‌گوید که هم زیبا و هم بسیار مفید و مختصر است.
این بگفت آن جا و از جا جست و از میران بار
برد با خود مهتری چونان که گفتم باهنر
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و از آنجا رفت، در حالی که بار خود را با خود برداشت. او مانند یک مرد بزرگ و با هنر به مقصد خود حرکت کرد.
روز و شب می راند تا وقتی به پای دز رسید
کز دو سو آشوب محشر بود و غوغای حشر
هوش مصنوعی: روز و شب در تلاش بود تا به دز برسد، جایی که از هر طرف بی‌نظمی و هیاهوی عظیمی برپا بود.
خاک را سیراب دید از چشمه حبل الورید
دشت را لب ریز دید از توده لخت جگر
هوش مصنوعی: خاک را پر از آب مشاهده کرد که از چشمه‌ای به نام حبل الورید سرازیر می‌شود و دشت را پر از آب دید که همچون توده‌ای از گوشت نرم و لطیف پر شده است.
حلق ببریده برادر بر برادر هر طرف
مشت یازیده پدر هر سو به خون ریز از پسر
هوش مصنوعی: برادران با یکدیگر درگیر شده‌اند و خانواده‌ها در این میان به شدت آسیب دیده و به خونریزی و نارامی دچار شده‌اند. هر جا که نگاه کنید، نشانه‌های درگیری و خشونت دیده می‌شود.
لختی آسود و نظر بگشود و طبلی کوفت زود
کز عدو نه نام ماند و نه نشان و نه اثر
هوش مصنوعی: مدتی استراحت کرد و به دور و برش نگاهی انداخت و زود شروع به نواختن طبل کرد، به‌گونه‌ای که از دشمن نه نامی باقی ماند و نه نشانی و نه اثری.
هم دران ساعت به غیظ و قهر در اطراف شهر
اندر آمد موکب منصور شاه بحر و بر
هوش مصنوعی: در آن لحظه، با خشم و غضب، کاروان منصور شاه به دور شهر وارد شد.
بخت دشمن شد به خواب و جیش شه بگذشت از آب
فتح آمد با شتاب و گفت: نعم المستقر
هوش مصنوعی: زمانی که بخت دشمن در خواب بود و شاه از آب عبور کرد، پیروزی با سرعت حاصل شد و گفت: چه خانه‌ی خوبی است!
یک دم این جا باش و از کاوش به سازش بر گرای
یک شب این جامان و از یورش به پوزش در گذر
هوش مصنوعی: مدتی را در اینجا بمان و به جای جست و جو، به توافق برس. یک شب زمان را در بر بگیر و از حمله به دیگران عذرخواهی کن و بگذر.
شاه را انکار بود و فتح لابه می فزود
تا رسید از شهر فوجی از ثقات معتذر
هوش مصنوعی: سلطان به انکار خود ادامه می‌داد و در عین حال بر پیروزی‌هایش می‌افزود تا اینکه گروهی از افراد معتبر از شهر به او رسیدند و از کرده خود عذرخواهی کردند.
تیغ و مصحف بر کف و عجز و ضراعت بر زبان
داغ طاعت بر رخ و ذیل اطاعت بر کمر
هوش مصنوعی: با دست تیغ و قرآن در دست، زبان به ناتوانی و بی‌چیزی است، پیشانی آتشین از تسلیم و بر کمر، نشانه‌ی پیروی دارند.
داد شه خط امان و فتح هم در آن زمان
رفت و والی را کشان آورد از قلعه به در
هوش مصنوعی: شاه نامه‌ای به فرماندهی ارسال کرد که در آن امان‌نامه و پیروزی را اعلام کرده بود، و والی را از قلعه بیرون آوردند.
دولت آن دم بوالفضولی کرد و راه دز گرفت
تا بیارد حمل های نقد و جنس و سیم و زر
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ی خوشی، بخت و شانس به او رو کرد و به او میدان داد تا کالاها و ثروت‌های ارزشمند را به دست آورد.
روز دیگر چون به تخت عاج مهر افروخت تاج
میر روم آورد باج از جنس سقلاب و خزر
هوش مصنوعی: روز دیگر، زمانی که خورشید در آسمان خود را درخشنده کرده بود، تاجی که مخصوص فرمانروایان بود به روم آورده شد و باج آن از جنس طلا و مروارید بود.
بدره ها از سیم ساده، صره ها از زر ناب
تنگ ها از قند مصر و نافه ها از مشک تر
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف اشیاء و زیبایی‌های مختلف پرداخته شده است. ویژگی‌های جالب و ارزشمندی مانند نقره ساده برای گردنبندها، طلا برای دستبندها، قند شیرین مصری برای خوشمزگی و عطر خوش مشک برای خوشبو کردن فضا به تصویر کشیده شده است. این عناصر به نوعی نمایانگر زیبایی و دلچسبی زندگی هستند.
شه برو بخشید و بر آثام او خط در کشید
وز خلاع فاخره شد مستمال و مفتخر
هوش مصنوعی: سلطان به اشتباهات او رحم کرد و بر آن‌ها پوششی قرار داد و لباس زیبا و باارزش به او بخشید، به طوری که او با وقار و افتخار در جامعه ظاهر شد.
فکر شیطانی برآورد از دل و افکنده کرد
کرک عثمانی زبر، تشریف سلطانی به بر
هوش مصنوعی: فکری شرورانه از دل برآمد و در دل، نشان سلطنت را با لباس پرزرق و برق عثمانی گسترش داد.
پس بدو داد آن ممالک را و او خطی سپرد
تا دهد صد حمل هر سالی خراج مستمر
هوش مصنوعی: پس او فرمانروایی آن سرزمین‌ها را به او سپرد و خطی نوشت تا هر سال صد بار کالای مختلف را به عنوان خراج به‌طور مداوم پرداخت کند.
بادو ده الف از سپاه راکب و راجل به حلف
کاید اندر برد و برف و حرو حرق اندر سفر
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف وضعیتی می‌پردازد که در آن دو گروه از سربازان، چه سوار و چه پیاده، به کمپینی می‌روند و با وفاداری به یکدیگر، آسیب‌ها و چالش‌های سفر را تحمل می‌کنند، همانند برف و باران که در مسیر با آن مواجه می‌شوند.
عزم نهضت چون شد اقبال آمد و محکم گرفت
پایه عرش جلال خسرو فرخ سیر
هوش مصنوعی: وقتی اراده حرکت و جنبش جدی شد، خوشبختی سراغ آمد و ریشه‌های عظمت پادشاه نیکو رفتار به‌طور محکم شکل گرفت.
کز همین لشکر که خود زین مملکت بگرفته ایم
باید اندر فصل دی بگرفت کاری در نظر
هوش مصنوعی: از همین ارتشی که داریم و برای این مملکت به میدان آمده‌ایم باید در فصل زمستان کار مهمی را در نظر بگیریم و انجام دهیم.
شاه ازو پذرفت و گفت:
با تو آرد روان نیمی زالاف حشر
هوش مصنوعی: شاه از او استقبال کرد و گفت: با تو می‌توانم نیمی از مشکلات را حل کنم.
او از آن سو شد روان و شهریار خسروان
راند لشکر سر به سر از راه ارجیش و تتر
هوش مصنوعی: او از آن سمت به حرکت درآمد و پادشاه بزرگ خسروان، تمام لشکر را از مسیر ارجیش و تتر راند.
از دگر سو صفدر غازی حسن خان رفت و بست
بر سپاه دشمنان از هر طرف راه مفر
هوش مصنوعی: حسن خان، که جنگجویی شجاع است، از سمت دیگری به میدان آمد و راه‌های فرار را بر سپاه دشمنان بست.
جیش شه منصور و خیل دشمنان محصور ماست
اینک از تایید فضل کردگار دادگر
هوش مصنوعی: شه منصور و دشمنان او را در محاصره قرار دادند و اکنون به خاطر لطف و حمایت خداوند دادگر، در این وضعیت قرار داریم.
نیست حاجت لله الحمد این زمان کاید برت
لشکر از طهران و پول از رشت و سردار از اهر
هوش مصنوعی: این زمان نیازی به شکرگزاری برای خداوند نیست، زیرا لشکر از تهران می‌آید، پول از رشت می‌رسد و سردار از اهر حضور دارد.
سرورا، پروردگارا، شادزی، آزاد باش
از غم لیل و نهار و گردش شمس و قمر
هوش مصنوعی: ای پروردگار، ای سرور، خوش و خرم باش و از اندوه شب و روز و حرکت خورشید و ماه آزاد باش.
جمله سر سبزیم چون گلبن به هنگام ربیع
حال تحریر قصیده خامس شهر صفر
هوش مصنوعی: تمامی ما همیشه شاداب و سرزنده‌ایم مانند باغی پر از گل در فصل بهار و این حال و هوا، در زمانی است که مشغول نوشتن شعر و قصیده‌ای هستم در پنجمین روز از ماه صفر.
تا جهان باشد شهنشاه جهان سر سبز باد
چون گل از ابر بهای خاصه هنگام سحر
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا ادامه دارد، پادشاه جهان به مانند گلی سرسبز خواهد بود که در ابرها می‌درخشد، به ویژه در زمان سحر.
زرفشان بخشنده میغ و سرفشان رخشنده تیغ
این چو ابر بی دریغ و آن چو برق پرشرر
هوش مصنوعی: باران‌دهنده‌ای چون ابر با بخشندگی خود، و نوری درخشان شبیه تیغ که با تندی می‌درخشد. این ابر به راحتی و بدون هیچ تردیدی می‌بارد، و آن مانند برق سریع و پرفروغ می‌باشد.