گنجور

شمارهٔ ۲ - در مدح و اندرز ولی عهد

ای خسرو فرخنده که گردنده به حکمت
دور شب و روزست مدار مه و سال است
اینک به ره کعبه درگاه شهنشاه
امروز به حکم تو مرا شد رحال است
این نیز یقین است که دارای جهان را
از رزم تو و بزم تو زین بنده سوال است
پاسخ چه دهم دادگرا خود تو بفرما ی
زین بنده چه زیبنده به جز صدق مقال است؟
بد کیشم اگر پوشم در ملک تو هر جا
باشد خللی گرچه به مقدار خلال است
از جیش تو و عیش تو گر پرسد گویم:
شه دشمن مال است و سپه دشمن مال است
وز گنج تو و رنج تو، گر جوید، گویم:
گنجش به فراق اندر و رنجش به وصال است
وز ملک تو گر پرسد، گویم که : وجودش
در ملک جهان مبداء خیرات و فعال است
هر فعل و اثر کاید از آن مبداء فیاض
با عافیت عاقبت و حسن مآل است
جز آن که درین ملک مگر خون فقیران
بر هر که زجا جست و جفا جست حلال است
ترکی است درین کوچه به همسایگی ما
کز مهر فروزنده فزون تر ز جمال است
دل دزدد، و خون ریزد، و جان گیرد و گوید:
کاین شیوه ماشمه از غنج و دلال است
گر هندوئی از هندوی شه نیست پس از چیست
کو نیز به قتل اندر چون این به قتال است
انصاف من ای شاه ز همسایه من خواه
کانصاف شهان را همه فرخنده به فال است
از ترک من امروز مگر با دلم آن رفت
کز دست تو بر گنج تو در روز نوال است
ورنه ز چه در ملک تو ویرانه دو خانه است
کاین خانه مهر تو، و آن خانه مال است
شاها! به خدائی که ز یک پرتو لطفش
شاهی چو ترا این همه جاه است و جلال است
کاین بخشش بی حدرا، حدی بنه آخر
جود تو مگر جود خدای متعال است؟
کس ریگ بیابان نکند خرج بدین سان
گیرم به مثل مال تو افزون ز، رمال است
تا کف کف فضل تو از بذل حرام است
مال تو به هر کس که طمع کرد حلال است
وین طرفه که از گنج تو هر خام طمع را
مال است و منال است و مر او زر و وبال است
فرداست که چون کیسه تهی شد همه گویند
کاین عامل بی صرفه سزاوار نکال است
روزی که به حکم تو من و مدعیان را
دیوان جدل نسخه میدان جدال است
کتاب ترا فکر حساب است و کتاب است
حساد مرا مکر و فسادست و حیال است
یک طایفه را زمزمه از بارز و حشواست
یک طایفه را همهه از ماضی و حال است
این طرد مرا جوید و جویای طرادست
وان نزل ترا خواهد و خواهان نزال است
هم باصره از دیدن این طایفه کورست
هم ناطقه از گفتن این واقعه لال است
هم واهمه چون اشتر بگسسته مهارست
هم عاقله چون باره بر بسته عقال است
عقل است که با جهل مرکب به جهادست
جهل است که با عقل مجرد به جدال است
گه کلک و بنان تیز به تحریر جواب است
گه نطق و بیان گرم به تقریر سئوال است
هم تندتر از رمح سنان رمح لسان است
هم کندتر از حد قلم، حد نبال است
تیر فلک افتد به تزلزل که دگر بار
در فرقه کتاب چه قیل است و چه قال است
برجیس همی گوید: کای وای فلانی است
بی چاره درین مخمصه بی خواب و خیال است
بینید و بسی عبرت گیرید که چون او
عالی نسبی با چه گروهی به جوال است
در شهر شما شمس شما را چه فتادست
امروز که با ذوذنبی چند همال است
شاها تو خود امروز تصور کن کان روز
این بنده در آن ورطه هایل به چه حال است
آن کیست که گوید گنه از جود ملک بود
کابنای زمانش همه مانند عیال است
وان کیست که گوید طلب از اهل طمع خاست
کاین طایفه را فرض شبع عین محال است
وان کیست که گوید خود ازین بخشش بی حد
سیم و زر من بیش تر از سنگ و سفال است
بالله همه گویند که این عامل جاهل
در داد و ستد نقص وجودش به کمال است
وان کس که فزون تر خورد از مال تو آن روز
برتر به مقام است و فزون تر به مقال است
زان مردک آهسته سخن گوی حذر کن
کو مارک نرمی است که بس خوش خط و خال است
در دفتر کتاب نه بینی قلمی راست
تا خامه تهمت را بر، نامه مجال است
بر مال خود و جان من ای شاه به بخشای
اکنون که مرا جان و ترا مکنت و مال است
من گفتم و رفتم و گر این گفته گناه است
بگذر تو که بر قاعده سین بلال است
من بی گنه و خدمت دیرینه شفیع است
وز داد تو بیداد بعید است، بدیع است
گو: هر چه تواند بد ما گوید بد گوی
آن جا که نیوشنده بصیرست و سمیع است
یک خدمت و صد تهمت آن خواجه کز آغاز
در قهر بطی آمد و در عفو سریع است
بالله که نیندیشم ازیرا که چه آسیب
از واحد موهوم به موجود جمیع است
گر عفو کند ورنه کند خواجه مطاع است
ور قهر کند یا نه کند بنده مطیع است
جز جاده کوی تو نه دانم، نه شناسم
راهی به خدا، ملک خدا گرچه وسیع است
سی سال تمرع نه توان کرد فراموش
سالی که دو مرعی نه در آن ربع مریع است
اصحاب تو گر جمله بر اعتاب تو جمعند
وین بنده درین بلده وحیدست و ودیع است
این دوری و نزدیکی ازین گردش گردون
نه قاعده تازه و نه رسم بدیع است
بوبکر و عمر بین که به اعناب رسولند
موسی و حسن بین که به بغداد و بقیع است
دیروز به کام از تو مرا شهد و شکر بود
امروز به کام دگران سم نقیع است
زین نیش پس از نوش تو هرگز نخورم غم
چون فصل خریف از پی هر فصل ربیع است
خورشید فلک را به شب ارقعر حضیض است
غم نیست که چون روز شود اوج رفیع است
زودست که چون شام بلا را سحر آید
آن قلب شریف آگه ازین وضع وضیع است
مصباح رجال الحق تا صبح فروزد
نه زیت عجوزی که هجوعش به هیجع است
خود شعشه صدق من است آن که به عالم
ساطع شده چون غره غرای سطیع است
آن طلعت شیداست که طالع شود از شیر
نه هردم کژدم که هزیرش به هزیع است
بالله که به دربان تو عارست که گویند:
باهندوی افلاک قرین است و قریع است
ما را چه که در مدح و هجا باز شماریم
کاین خواجه منوع آمد و آن خواجه منیع است
یازید امین است و فزون تر زامین است
یا عمر و رفیع است و فراتر ز رفیع است
یا شربت این صاف خم و ناب نبیدست
یا قسمت آن لای غم و درد نجیع است
در ملک ملک هم چو منی را چه رجوع است
گر عدل عمیم است و گر قتل ذریع است
بالله که مرا بس بود این بحث که بالفعل
وارد شده در مسئله غبن مبیع است
هم نام من گم نام آن خواجه که شاید
کو شیخ رئیسش به نظر طفل رضیع است
با بنده مصارع بود امروز و تو دانی
کش چرخ بلند از یک آسیب صریع است
آن جامع اضداد که با پاکی دامن
رسوای دو عالم به تولای ربیع است
من در تعب از این که طعینیم لعین است
او در طرب از این که صنیعیش سنیع است
فرق است میان دو ابوالقاسم کورا
احرار قرین این را اشرار قریع است
او روز و شب اندر بر خدام وجیه است
این دم به دم اندر دم صمصام وقیع است
یک روز نباشد که من گوشه نشین را
تهمت نه ز هر گوشه به صد امر فظیع است
گر عدل شهنشه نبود حال من امروز
صدره بتر از حال پسرزاد و کیع است
لیکن به خدا شکر که در درگه اعلی
من بی گنه و خدمت دیرینه شفیع است
روز عیش و طرب و وقت نشاط و شعف است
شادی از هر جهت است و طرب از هر طرف است
شمس را نوبت تحویل به برج حمل است
شاه را نیر اقبال به برج شرف است
چشم گردون همه بر شعشعه سیم و زرست
گوش گیتی همه بر زمزمه نای و دف است
ساقی بزم صبوح است که هنگام صباح
لعل رخشان به لب و کان بدخشان به کف است
جنس جان ها همه در طره ساقی گرو است
نقد کان ها همه از بخشش شاهی تلف است
بخشش شاهی بخشنده، که ذرات وجود
حفظ او را همه از فضل خدا در کنف است
نامور خسرو خصم افکن عباس شه آنک
خصم او ناوک آفات جهان را هدف است
آن که از دست گهربارش در جمله جهان
لعل و یاقوت به ارزانی سنگ و خزف است
وان که امروز به دربارش از خیل شهان
پیش کش های ملوکانه روان هر طرف است
یک طرف خازن و هنگامه بذل نعم است
یک طرف عارض و دستوری عرض تحف است
آسمان بر درش افتاده به سر دم به دم است
خسروان در برش استاده به پا صف به صف است
زهره معجر ز سرافکنده و سر برکرده
بهر نظاره این بزم زنیلی غرف است
چرخ اگر مهر و مه و اخترش آرد به نثار
نه شگفت است که هر پیر کهن را خرف است
زان که هر ثابت و سیاره که باشد به فلک
جمله بر خاک رهش هم چوهشیم و حشف است
دست شاه آن کند امروز که عالم گویند
بالله این بذل و سخانیست که بذر و سرف است
شاه در خنده که خود شیمه والای شهان
جمله با شیوه ابنای جهان مختلف است
طبع دون را به درم داری حرص و طمع است
دست ما را به درم بخشی شوق و شعف است
خاصه امروز که کم باشد اگر بذل کنیم
هر چه در بحر و بر از حاصل کان و صدف است
نه از آن رو که ستاره شمران می گویند
کافتاب فلک امروز به بیت الشرف است
یا ازین راه که آرایش بزم نوروز
یادگاری است که از عهد ملوک سلف است
بل به شکرانه این نعمت عظمی کامروز
روز دارائی سلطان سریر نجف است
خسروا! بنده حدیثی به اجازت گویم:
گرچه بر رای تو خود راز جهان منکشف است
عید خدام تو روزی است که از همت تو
خارکین یک سره از گلبن دین مقتطف است
نه یکی روز نو از سال که در هر در و دشت
روز افزونی و انبوهی آب و علف است
عیدی امروز اگر هست مر آن سائمه راست
که چرا و سمن از بعد هزال و عجف است
نه گروهی که نشینند و به بینند که کفر
برق خاطف بود و دین خدا مختطف است
عید اگر کف ید از دفع اعادی شاید
همه را عید و عید و همه را کف و کف است
نه مگر ننگ بود این که به ملک اسلام
روس رو کرده چو کرکس به هوای جیف است
شاهدان گرچه لطیفند و ظریفند، ولی
این نه هنگام لطایف نه مقام ظرف است
مگر آن گاوک بی شاخ به زاهد ماند
کش نه یک دم تهی از کاه و علف معتلف است
از جهادش همه اعراض و تجافی است ولی
در صلوتش به تصنع همه میل و جنف است
گرنه تقدیم جهاد افتد ازین صوم و صلوه
چه ثواب است که این طایفه را مقترف است
خود تو غواصی و ما جمله شناگر که ترا
در و گوهر به کف و ما همه را لای و کف است
آب بحر ار چه فزون است ولی هر کس را
در خور وسعت و گنجایش کف مغترف است
توئی آن شاه موید که به تایید خدای
درع دینت به بر و تیغ جهادت به کف است
هر کجا رایت صفین مقابل گردد
شاه چون فارس صفین همه جا پیش صف است
جای دارد که همی نازد و بر خود بالد
سلفی کو را مانند تو فرخ خلف است
خوانمت مهر، نه مهری که به چرخ از فلک است
دانمت ماه، نه ماهی که به رنج از کلف است
همه از نعمت تو جمله پی خدمت تست
هر چه در صلب و رحم کون و حصول نطف است
توئی ای شاه جهان آن که دل و جان ترا
مهر سلطان نجف ملتزم و موتلف است
به خدا شیر خدا گر نظری با تو نداشت
هم درین ثغر که صد دشمنش از هر طرف است
با چنین ملک محقر که نه بر وفق حساب
در میان تو و همسایه تو مننصف است
این دو همسایه پر مایه که در مذهب من
وصفشان نیز وبالی است که بر من وصف است
کی چنین عاجز و مقهور شدندی کامروز
هر دو را سر به کتف در شده هم چون کشف است
لیک درنده چو ذیب است و به کین کرده کمین
نه گله محترم است و نه رمه مکتنف است
گرگ با گله قرین است چه جای طرب است
کفر را رخنه به دین است چه جای شعف است
راستی این که نه دین دار و نه دولت خواه است
هر که امروز به تعطیل و کسل متصف است
زان که از کشور اسلام کنون چندین شهر
به ستم مغتصب است و به جفا معتسف است
هر کجا صومعه و مسجد و معبد می بود
همه بت خانه و می خانه و داراللطف است
ما همه واقف ازین قصه و دانای نهان
واقف نیت و فعل و عمل من وقف است
جمله از لطف تو مغرور وز خدمت غافل
اول این بنده که خود هم به خطا معترف است
زان که از چاکر دیرینه نشاید غفلت
بعد سی سال که بر درگه شه معتکف است
عفو کن عفو برین بنده که هم اکنون نیز
اقتصارش به همین حرفت شعر از حرف است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خسرو فرخنده که گردنده به حکمت
دور شب و روزست مدار مه و سال است
هوش مصنوعی: ای خسرو خوشبخت، تو که همچون حکمت در چرخش شب و روز به دور خود می‌زیی، زمان و سال هم مانند ماه به دور تو می‌گردند.
اینک به ره کعبه درگاه شهنشاه
امروز به حکم تو مرا شد رحال است
هوش مصنوعی: اکنون به سوی کعبه و درگاه پادشاه امروز، به دستور تو، برای من سفر آماده شده است.
این نیز یقین است که دارای جهان را
از رزم تو و بزم تو زین بنده سوال است
هوش مصنوعی: این موضوع نیز مسلم است که من برای سوال کردن از تو، در مورد جنگ و جشن‌های این دنیا، به تو مراجعه می‌کنم.
پاسخ چه دهم دادگرا خود تو بفرما ی
زین بنده چه زیبنده به جز صدق مقال است؟
هوش مصنوعی: من چه پاسخی باید بدهم ای داور؟ خودت بگو، چه چیز از من جز صداقت در صحبت‌هایم شایسته است؟
بد کیشم اگر پوشم در ملک تو هر جا
باشد خللی گرچه به مقدار خلال است
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین تو دچار مشکل شوم، با وجود اینکه مشکل جزئی است، باز هم ناپسند است که در این حالت خود را بپوشانم و پنهان کنم.
از جیش تو و عیش تو گر پرسد گویم:
شه دشمن مال است و سپه دشمن مال است
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسند که چه چیزی باعث شادی و خوشی تو می‌شود، خواهم گفت: دشمنان در زندگی، همواره به دنبال مال و ثروت تو هستند.
وز گنج تو و رنج تو، گر جوید، گویم:
گنجش به فراق اندر و رنجش به وصال است
هوش مصنوعی: اگر کسی از ثروت و درد تو سوال کند، می‌گویم: ثروت تو در جدایی نهفته است و درد تو در وصل و نزدیکی.
وز ملک تو گر پرسد، گویم که : وجودش
در ملک جهان مبداء خیرات و فعال است
هوش مصنوعی: اگر از سرزمین تو بپرسند، می‌گویم که: وجود او در این جهان منبع خوبی‌ها و فعالیت‌هاست.
هر فعل و اثر کاید از آن مبداء فیاض
با عافیت عاقبت و حسن مآل است
هوش مصنوعی: هر عمل و تأثیری که از منبع فراوان و بخشنده نشأت می‌گیرد، در نهایت به خیر و نتیجه مطلوبی می‌انجامد.
جز آن که درین ملک مگر خون فقیران
بر هر که زجا جست و جفا جست حلال است
هوش مصنوعی: تنها در این سرزمین، به جز خون بی‌نوایان، برای هر کس که از جایش رانده شود و مورد ستم قرار گیرد، هیچ چیز حلال نیست.
ترکی است درین کوچه به همسایگی ما
کز مهر فروزنده فزون تر ز جمال است
هوش مصنوعی: در این کوچه، یک دختر همسایه داریم که زیبایی‌اش از محبت و صفایش بیشتر است.
دل دزدد، و خون ریزد، و جان گیرد و گوید:
کاین شیوه ماشمه از غنج و دلال است
هوش مصنوعی: دل برای خود دلی می‌تراشد، خون را جاری می‌کند و جان را می‌گیرد و می‌گوید: این روش و وضعیت، نتیجه‌ی ناز و زیباخواهی است.
گر هندوئی از هندوی شه نیست پس از چیست
کو نیز به قتل اندر چون این به قتال است
هوش مصنوعی: اگر کسی هندو باشد و ارتباطی با بزرگان این فرهنگ نداشته باشد، پس چه چیزی او را به این جنگ‌ها می‌کشاند که مانند دیگران در قتال وارد شده است؟
انصاف من ای شاه ز همسایه من خواه
کانصاف شهان را همه فرخنده به فال است
هوش مصنوعی: ای شاه، از همسایه‌ام درخواست انصاف دارم، زیرا انصاف دادن به پادشاهان همیشه خوش‌یمن و خوش‌خبر است.
از ترک من امروز مگر با دلم آن رفت
کز دست تو بر گنج تو در روز نوال است
هوش مصنوعی: امروز اگر دل من از تو جدا شود، دیگر نمی‌توانم به خوبی از گنجینه‌های تو بهره‌مند شوم.
ورنه ز چه در ملک تو ویرانه دو خانه است
کاین خانه مهر تو، و آن خانه مال است
هوش مصنوعی: اگر به دقت نگاه کنی، در دنیای تو دو خانه خراب وجود دارد: یکی خانه‌ای که نشان‌دهنده عشق و محبت توست و دیگری خانه‌ای که نمایانگر مال و ثروت است.
شاها! به خدائی که ز یک پرتو لطفش
شاهی چو ترا این همه جاه است و جلال است
هوش مصنوعی: ای شاه! به خدایی که به خاطر یک نشانه از لطفش، مقام و جلالی مانند تو نصیب شده است.
کاین بخشش بی حدرا، حدی بنه آخر
جود تو مگر جود خدای متعال است؟
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده است که این نوع بخشش و نعمتی که تو داری، هیچ مرزی ندارد. آیا می‌توان حد و مرزی برای بخشش تو تعیین کرد؟ مگر بخشش حقیقی فقط از سوی خدای بزرگ و بی‌نهایت است؟
کس ریگ بیابان نکند خرج بدین سان
گیرم به مثل مال تو افزون ز، رمال است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس برای بیابان خرج نمی‌کند، به این روش من می‌گویم که مال تو بیشتر از چیزی است که رمال‌ها خرج می‌کنند.
تا کف کف فضل تو از بذل حرام است
مال تو به هر کس که طمع کرد حلال است
هوش مصنوعی: اگر که نعمت و فضل تو از بخشش غیرمجاز به دست آمده باشد، در این صورت هر کس که به مال تو طمع کند، می‌تواند آن را حلال بداند.
وین طرفه که از گنج تو هر خام طمع را
مال است و منال است و مر او زر و وبال است
هوش مصنوعی: این موضوع جالب است که هر شخص نادانی که فقط به فکر دنیای مادی است، از ثروت تو استفاده می‌کند و به نوعی به دستاوردهای مالی دست می‌یابد، در حالی که این ثروت برای او مشکل‌آفرین و زیانبار خواهد بود.
فرداست که چون کیسه تهی شد همه گویند
کاین عامل بی صرفه سزاوار نکال است
هوش مصنوعی: فردا، وقتی که کیسه پول خالی شود، همه خواهند گفت که این فردی که دست به کار شده، شایسته اخراج است.
روزی که به حکم تو من و مدعیان را
دیوان جدل نسخه میدان جدال است
هوش مصنوعی: روزی که به فرمان تو، من و مدعیان در یک میدان مناظره قرار می‌گیریم، تمام آنچه که درگیر بحث‌های ماست، به نوعی بر اساس عدالت و منطق خواهد بود.
کتاب ترا فکر حساب است و کتاب است
حساد مرا مکر و فسادست و حیال است
هوش مصنوعی: کتاب تو نشان‌دهنده‌ی تفکر و اندیشه‌ات است، در حالی که کتاب من شامل حسادت و ترفندها و فسادها و خیالات نادرست است.
یک طایفه را زمزمه از بارز و حشواست
یک طایفه را همهه از ماضی و حال است
هوش مصنوعی: یک گروه، آواز و نغمه‌ای از زیبایی و خوشحالی دارند، و گروهی دیگر، شلوغی و همهمه‌ای از گذشته و حال خود را تجربه می‌کنند.
این طرد مرا جوید و جویای طرادست
وان نزل ترا خواهد و خواهان نزال است
هوش مصنوعی: این شخصی که من را طرد کرده به دنبال من می‌گردد و خواهان دیدار من است، در حالی که او به شدت در پی من است و من هم رفتم و نمی‌خواهم او را ببینم.
هم باصره از دیدن این طایفه کورست
هم ناطقه از گفتن این واقعه لال است
هوش مصنوعی: این گروه به قدری ناپسند و ناراحت‌کننده‌اند که حتی چشمان بینا نمی‌توانند آنها را ببینند و زبان‌ها نیز از بیان این ماجرا ناتوان‌اند.
هم واهمه چون اشتر بگسسته مهارست
هم عاقله چون باره بر بسته عقال است
هوش مصنوعی: ترس مانند افساری است که بر گردن شتری بی‌مهار افتاده و عقل نیز همانند زین و بندهایی است که به بار شتر بسته شده است.
عقل است که با جهل مرکب به جهادست
جهل است که با عقل مجرد به جدال است
هوش مصنوعی: عقل به مبارزه با جهل پیچیده مشغول است، در حالی که جهل به مقابله با عقل خالص می‌پردازد.
گه کلک و بنان تیز به تحریر جواب است
گه نطق و بیان گرم به تقریر سئوال است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات پاسخ، با سرعت و ظرافت خاصی نوشته می‌شود و در مواقع دیگر، سخن گفتن و بیان کردن احساسات و افکار در پاسخ به سوالات به شکل گرم و دلنشینی انجام می‌گیرد.
هم تندتر از رمح سنان رمح لسان است
هم کندتر از حد قلم، حد نبال است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برخی از کلمات و عبارات به اندازه‌ای قوی و تند هستند که می‌توانند اثرگذارتر از تیر و نیزه باشند، در حالی که برخی دیگر از کلمات به قدری آرام و ملایم هستند که ممکن است به نظر برسند هیچ تأثیری ندارند. به عبارت دیگر، قدرت بیان و تأثیرگذاری کلمات می‌تواند بسیار متفاوت باشد.
تیر فلک افتد به تزلزل که دگر بار
در فرقه کتاب چه قیل است و چه قال است
هوش مصنوعی: آسمان دچار تغییر و ناپایداری می‌شود، چون بار دیگر در کتاب فلسفه و علم، بحث و جدل در مورد مسائل مختلف آغاز می‌شود.
برجیس همی گوید: کای وای فلانی است
بی چاره درین مخمصه بی خواب و خیال است
هوش مصنوعی: برجیس می‌گوید: آه، فلانی در این مشکل به شدت گرفتار است و در حالتی از بی‌خوابی و خیال‌پردازی به سر می‌برد.
بینید و بسی عبرت گیرید که چون او
عالی نسبی با چه گروهی به جوال است
هوش مصنوعی: ببینید و از آن درس بگیرید که چگونه فردی با نسب عالی و شخصیت بزرگ، در میان چه گروهی قرار گرفته است.
در شهر شما شمس شما را چه فتادست
امروز که با ذوذنبی چند همال است
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به حال و هوای روزمره و اتفاقاتی که در شهر می‌گذرد اشاره دارد. گویی نویسنده از وضعیتی نگران است و می‌پرسد که چه اتفاقی رخ داده که مردم در سر و صدا و هیاهو به سر می‌برند و شاید نسبت به یکدیگر به نوعی بی‌توجهی نشان می‌دهند. در واقع، به نوعی از بی‌توجهی و سردرگمی میان مردم صحبت می‌کند.
شاها تو خود امروز تصور کن کان روز
این بنده در آن ورطه هایل به چه حال است
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تصور کن که امروز این بنده در آن وضعیت خطرناک چگونه حال و روزی دارد.
آن کیست که گوید گنه از جود ملک بود
کابنای زمانش همه مانند عیال است
هوش مصنوعی: کیست که بگوید گناه از بخشش ملک ناشی می‌شود، در حالی که زمانش تماماً مانند خانواده است؟
وان کیست که گوید طلب از اهل طمع خاست
کاین طایفه را فرض شبع عین محال است
هوش مصنوعی: کیست که بگوید از اهل طمع خواسته‌ای را طلب کنید، چون این گروه نمی‌توانند امیدی داشته باشند که کاری واقعاً از روی حقیقت انجام دهند.
وان کیست که گوید خود ازین بخشش بی حد
سیم و زر من بیش تر از سنگ و سفال است
هوش مصنوعی: چیست کسی که ادعا کند بخشش بی‌پایان من، از سنگ و سفال بیشتر است؟
بالله همه گویند که این عامل جاهل
در داد و ستد نقص وجودش به کمال است
هوش مصنوعی: همه می‌گویند که این فرد نادان در معاملات و خرید و فروش، نقص‌هایی دارد که به وضوح نمایان است، اما در عین حال وجودش کامل است.
وان کس که فزون تر خورد از مال تو آن روز
برتر به مقام است و فزون تر به مقال است
هوش مصنوعی: هر کسی که بیشتر از مال تو استفاده کند، در آن روز مقام بالاتری دارد و سخنانش نیز بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد.
زان مردک آهسته سخن گوی حذر کن
کو مارک نرمی است که بس خوش خط و خال است
هوش مصنوعی: از آن مرد آهسته صحبت کن و مراقب باش، زیرا او مانند ماری نرم و فریبنده است که بسیار زیبا و جذاب به نظر می‌رسد.
در دفتر کتاب نه بینی قلمی راست
تا خامه تهمت را بر، نامه مجال است
هوش مصنوعی: در دفتر کتاب، هیچ قلمی را نمی‌بینی که به درستی نوشته باشد؛ این در حالی است که قلم تهمت و دروغ می‌تواند به راحتی هر چیزی را بنویسد.
بر مال خود و جان من ای شاه به بخشای
اکنون که مرا جان و ترا مکنت و مال است
هوش مصنوعی: ای پادشاه، اکنون که جان من و ثروت و مال تو وجود دارد، به من نیز رحم کن و از مال و جان خود برایم ببخش.
من گفتم و رفتم و گر این گفته گناه است
بگذر تو که بر قاعده سین بلال است
هوش مصنوعی: من حرفی زدم و از آنجا رفتم، و اگر این حرف گناه باشد، تو هم ببخش که بر اساس اصل و روش درست گفته شده است.
من بی گنه و خدمت دیرینه شفیع است
وز داد تو بیداد بعید است، بدیع است
هوش مصنوعی: من بی‌گناه و با سابقه‌ی خدمت، شفیع من است و دور از انصاف تو، بدیعی خلاقانه به نظر می‌آید.
گو: هر چه تواند بد ما گوید بد گوی
آن جا که نیوشنده بصیرست و سمیع است
هوش مصنوعی: بگو هر چه می‌خواهد درباره ما بگوید، چون در جایی که شنونده هوشیار و با درک است، هیچ حرف بدی تاثیر نمی‌گذارد.
یک خدمت و صد تهمت آن خواجه کز آغاز
در قهر بطی آمد و در عفو سریع است
هوش مصنوعی: یک خدمت به کسی انجام دادی، اما صد تا تهمت و بدگویی از او شنیدی. آن کسی که در ابتدا با قهر و دلگیری به تو نزدیک شده، اما در نهایت خیلی زود می‌تواند ببخشد و عفو کند.
بالله که نیندیشم ازیرا که چه آسیب
از واحد موهوم به موجود جمیع است
هوش مصنوعی: به خدا قسم که از این موضوع فکر نمی‌کنم، زیرا آسیب‌های ناشی از ارتباط با آن چیز غیرواقعی به موجودات واقعی بسیار زیاد است.
گر عفو کند ورنه کند خواجه مطاع است
ور قهر کند یا نه کند بنده مطیع است
هوش مصنوعی: اگر بخشش کند یا نکند، هنوز هم آقا صاحب اختیار است. هرچند اگر عصبانی شود یا نشود، بنده همواره فرمان‌بردار و مطیع خواهد بود.
جز جاده کوی تو نه دانم، نه شناسم
راهی به خدا، ملک خدا گرچه وسیع است
هوش مصنوعی: جز مسیر عشق تو، هیچ راهی به سوی خدا نمی‌شناسم. هرچند ملک خدا بسیار وسیع است.
سی سال تمرع نه توان کرد فراموش
سالی که دو مرعی نه در آن ربع مریع است
هوش مصنوعی: سی سال را نمی‌توان فراموش کرد، سالی که دو معشوق در آن نبودند و دل درنگی نداشت.
اصحاب تو گر جمله بر اعتاب تو جمعند
وین بنده درین بلده وحیدست و ودیع است
هوش مصنوعی: اگر دوستان و یاران تو همه در کنار تو جمع شده‌اند، من در این شهر تنها و آرام هستم.
این دوری و نزدیکی ازین گردش گردون
نه قاعده تازه و نه رسم بدیع است
هوش مصنوعی: این فاصله و نزدیکی که در میان انسان‌ها وجود دارد، ناشی از تغییرات و نوسانات زندگی است و هیچ‌یک از آن‌ها نه تازگی خاصی دارد و نه به گونه‌ای جدید و عجیب است.
بوبکر و عمر بین که به اعناب رسولند
موسی و حسن بین که به بغداد و بقیع است
هوش مصنوعی: این بیت به رابطه دو شخصیت بزرگ اسلامی اشاره دارد: ابو بکر و عمر که به عنوان نمایندگان پیامبر شناخته می‌شوند و همچنین به موسی و حسن اشاره دارد که در مکان‌های مقدسی مانند بغداد و بقیع قرار دارند. در واقع، شاعر در اینجا به اهمیت و مقام این شخصیت‌ها و مکان‌ها پرداخته است.
دیروز به کام از تو مرا شهد و شکر بود
امروز به کام دگران سم نقیع است
هوش مصنوعی: دیروز لذت‌بردن از تو مثل عسل و شکر بود، اما امروز برای دیگران مثل زهر گرفته است.
زین نیش پس از نوش تو هرگز نخورم غم
چون فصل خریف از پی هر فصل ربیع است
هوش مصنوعی: بعد از تجربه‌های تلخ، هرگز ناراحتی نخواهم داشت، زیرا مثل اینکه پاییز بعد از هر بهاری می‌آید.
خورشید فلک را به شب ارقعر حضیض است
غم نیست که چون روز شود اوج رفیع است
هوش مصنوعی: خورشید در نهایت پایین‌ترین نقطه خود در آسمان شب قرار دارد، اما نگران نباشید چرا که وقتی روز می‌شود، به اوج بلندی و روشنی خود می‌رسد.
زودست که چون شام بلا را سحر آید
آن قلب شریف آگه ازین وضع وضیع است
هوش مصنوعی: زودتر از آنکه شبِ بلا پایان یابد، صبحی خواهد آمد. دل با احترام از این وضعیت ناپسند آگاه است.
مصباح رجال الحق تا صبح فروزد
نه زیت عجوزی که هجوعش به هیجع است
هوش مصنوعی: چراغ مردان حق تا صبح روشن خواهد بود، نه روغن کهنه‌ای که خاموش و بی‌فایده است.
خود شعشه صدق من است آن که به عالم
ساطع شده چون غره غرای سطیع است
هوش مصنوعی: من خود نشانه‌ای از صداقت و راستگویی‌ام که به جهان تابیده است، مانند درخششی که بر روی بلندی‌ها می‌افتد.
آن طلعت شیداست که طالع شود از شیر
نه هردم کژدم که هزیرش به هزیع است
هوش مصنوعی: آن چهره نورانی، شگفتی دارد که از جگر شیر متولد می‌شود، نه هر بار که عقرب سر برآورد و به طور تصادفی بروز کند.
بالله که به دربان تو عارست که گویند:
باهندوی افلاک قرین است و قریع است
هوش مصنوعی: قسم به خدا، دربان تو شرمنده است از این که بگویند: او هم‌ردیف با ستارگان آسمان است و مقامی والا دارد.
ما را چه که در مدح و هجا باز شماریم
کاین خواجه منوع آمد و آن خواجه منیع است
هوش مصنوعی: ما چه کار داریم که در ستایش یا سرزنش دیگران صحبت کنیم، زیرا یکی از آنها به ما دسترسی ندارد و دیگری مقام بلندتری دارد.
یازید امین است و فزون تر زامین است
یا عمر و رفیع است و فراتر ز رفیع است
هوش مصنوعی: زندگی از هر چیزی ارزشمندتر و مهم‌تر است و اگر چه ممکن است برخی چیزها از آن بالاتر به نظر برسند، اما در نهایت عمر و زندگی انسان ذاتاً از همه چیز برتر و باارزش‌تر است.
یا شربت این صاف خم و ناب نبیدست
یا قسمت آن لای غم و درد نجیع است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یا نوشیدنی صاف و خوب (ناب نبید) را می‌توان پیدا کرد، یا اینکه سهم و قسمت انسان در زندگی، حزن و غم است. به عبارت دیگر، زندگی یا می‌تواند لذت‌بخش و شاداب باشد یا پر از مشکلات و درد.
در ملک ملک هم چو منی را چه رجوع است
گر عدل عمیم است و گر قتل ذریع است
هوش مصنوعی: در سرای پادشاهی، وجود کسی مانند من هیچ ارزشی ندارد؛ چه عدالت برقرار باشد و چه به کشتن فرمان دهند.
بالله که مرا بس بود این بحث که بالفعل
وارد شده در مسئله غبن مبیع است
هوش مصنوعی: واقعا با اطمینان می‌گویم که این بحث درباره موضوع نقصان در معامله برای من کافی است.
هم نام من گم نام آن خواجه که شاید
کو شیخ رئیسش به نظر طفل رضیع است
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به شخصیتی دارد که به خاطر جایگاه و مقامش، در نظر دیگران بزرگ و محترم به نظر می‌رسد، اما در حقیقت، می‌تواند ضعف‌ها و بی‌دانی‌هایی داشته باشد که در نگاه کودکان یا افراد بی‌تجربه نمایان نمی‌شود. به عبارت دیگر، به ظواهر حقیقی و ناپایداری شخصیت‌ها پرداخته شده است.
با بنده مصارع بود امروز و تو دانی
کش چرخ بلند از یک آسیب صریع است
هوش مصنوعی: امروز بنده با مشکلاتی روبه‌رو بود و تو می‌دانی که چرخ روزگار از یک حادثه ناگهانی به شدت آسیب‌پذیر است.
آن جامع اضداد که با پاکی دامن
رسوای دو عالم به تولای ربیع است
هوش مصنوعی: آن کسی که با وجود ویژگی‌های متضادش، در پاکی و بی‌گناهی‌اش رسوایی دو جهان را به دوش می‌کشد و در کنارش به ربیع (بهار) پناه می‌برد.
من در تعب از این که طعینیم لعین است
او در طرب از این که صنیعیش سنیع است
هوش مصنوعی: من از این که در خواب و خیال‌های آزاردهنده هستم ناراضی و رنجیده‌ام، در حالی که او از آنچه که ساخته و پرداخته است خوشحال و شادمان است.
فرق است میان دو ابوالقاسم کورا
احرار قرین این را اشرار قریع است
هوش مصنوعی: تفاوت بزرگی بین دو نوع ابوالقاسم وجود دارد؛ یکی کسانی که آزاد و کریم هستند و دیگری کسانی که بد و فاسدند.
او روز و شب اندر بر خدام وجیه است
این دم به دم اندر دم صمصام وقیع است
هوش مصنوعی: او در تمام روز و شب نزد خداوند مقام و منزلتی دارد، و هر لحظه در حال جنگ و مبارزه با مشکلات و ناملایمات است.
یک روز نباشد که من گوشه نشین را
تهمت نه ز هر گوشه به صد امر فظیع است
هوش مصنوعی: هیچ روزی نیست که من تنها نشسته‌ام و بدون اینکه مورد تهمت و سرزنش قرار بگیرم، در گوشه‌ای ساکت باشم؛ زیرا از هر طرف حرف‌های زشت زیادی به من می‌زنند.
گر عدل شهنشه نبود حال من امروز
صدره بتر از حال پسرزاد و کیع است
هوش مصنوعی: اگر عدالت شاه وجود نداشت، وضعیت من امروز از حال پسر زاد و کیع هم بدتر بود.
لیکن به خدا شکر که در درگه اعلی
من بی گنه و خدمت دیرینه شفیع است
هوش مصنوعی: اما باید خدا را شکر کنم که در محضر محبوب، من بی‌گناه و با سابقه‌ی خدمت خود، شفیع و پشتیبان دارم.
روز عیش و طرب و وقت نشاط و شعف است
شادی از هر جهت است و طرب از هر طرف است
هوش مصنوعی: امروز روز شادی و خوشی است، وقت خوشحال بودن و لذت بردن. در هر سمت شادی وجود دارد و از هر طرف خوشی به چشم می‌خورد.
شمس را نوبت تحویل به برج حمل است
شاه را نیر اقبال به برج شرف است
هوش مصنوعی: خورشید در حال ورود به برج حمل است و پادشاه در زمان خوش شانسی خود به برج شرف رسیده است.
چشم گردون همه بر شعشعه سیم و زرست
گوش گیتی همه بر زمزمه نای و دف است
هوش مصنوعی: آسمان به درخشش نقره و طلا چشم دوخته و گوش دنیا به نغمه‌های نای و دف گوش می‌دهد.
ساقی بزم صبوح است که هنگام صباح
لعل رخشان به لب و کان بدخشان به کف است
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این صورت است که ساقی در مراسم صبحانه یا بزم صبحگاهی، در حال سرو نوشیدنی‌های خوشمزه است. در این زمان، لب‌های سرخ و زیبای کسانی که در این جمع هستند به چشم می‌خورد و ساقی با لباسی زیبا و دلربا در حال خدمت به مهمانان است.
جنس جان ها همه در طره ساقی گرو است
نقد کان ها همه از بخشش شاهی تلف است
هوش مصنوعی: تمامی روح‌ها و هستی‌ها به زیبایی‌های ساقی وابسته‌اند و تمام نعمت‌ها و دارایی‌های واقعی از بخشش و کرم شاهان به هدر می‌رود.
بخشش شاهی بخشنده، که ذرات وجود
حفظ او را همه از فضل خدا در کنف است
هوش مصنوعی: بخشش و عطای یک شاه بخشنده، نشان از لطف و فضل خداوند است که تمام ذرات وجود او را تحت حمایت خود قرار داده است.
نامور خسرو خصم افکن عباس شه آنک
خصم او ناوک آفات جهان را هدف است
هوش مصنوعی: عباس، شاهی نامدار و قدرتمند است که دشمنانش را به خوبی مغلوب می‌کند. او مانند تیر بلندی است که آفات و مشکلات جهان را هدف قرار می‌دهد و آن‌ها را از بین می‌برد.
آن که از دست گهربارش در جمله جهان
لعل و یاقوت به ارزانی سنگ و خزف است
هوش مصنوعی: آن کسی که از دست او گوهری قیمتی می‌چکد، در دنیا تمام لعل و یاقوت‌ها مانند سنگ و خرده‌ریز است.
وان که امروز به دربارش از خیل شهان
پیش کش های ملوکانه روان هر طرف است
هوش مصنوعی: کسی که امروز در دربارش از میان پادشاهان، زیبا ترین هدایای ملوکانه به سمت او روانه است.
یک طرف خازن و هنگامه بذل نعم است
یک طرف عارض و دستوری عرض تحف است
هوش مصنوعی: یکی از طرف‌های خازن، جایی است که نعمت‌ها و فراوانی‌ها به رایگان توزیع می‌شود و طرف دیگر به نوعی یک پیام یا دستوری است که در مورد اهدای هدایا و ملاحظات خاص صحبت می‌کند.
آسمان بر درش افتاده به سر دم به دم است
خسروان در برش استاده به پا صف به صف است
هوش مصنوعی: آسمان به زمین نزدیک شده و هر لحظه حالتی خاص دارد. پادشاهان در برابر او ایستاده‌اند و به صورت ردیف و منظم صف کشیده‌اند.
زهره معجر ز سرافکنده و سر برکرده
بهر نظاره این بزم زنیلی غرف است
هوش مصنوعی: زهره با حجاب و چادرش سر را بلند کرده تا این جشن و میهمانی را تماشا کند.
چرخ اگر مهر و مه و اخترش آرد به نثار
نه شگفت است که هر پیر کهن را خرف است
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان به ما خورشید و ماه و ستاره بدهد، عجیب نیست که هر کهن‌سال و سالخورده‌ای دچار گیجی و حواس‌پرتی شود.
زان که هر ثابت و سیاره که باشد به فلک
جمله بر خاک رهش هم چوهشیم و حشف است
هوش مصنوعی: چون هر چیزی که در آسمان ثابت یا سیاره‌ای وجود دارد، به زمین نیز تعلق دارد و نمی‌توانیم آن را از ارتباطش با زمین جدا کنیم.
دست شاه آن کند امروز که عالم گویند
بالله این بذل و سخانیست که بذر و سرف است
هوش مصنوعی: امروز دست شاه چنان کاری انجام می‌دهد که همه بگویند به خدا این نوع generosity و سخاوت، هم‌چون بذر و سرف است.
شاه در خنده که خود شیمه والای شهان
جمله با شیوه ابنای جهان مختلف است
هوش مصنوعی: شاه در حال خنده است و خود را در مقام والایی می‌بیند، اما می‌داند که هر یک از پادشاهان و بزرگان با روش‌های متفاوتی در این دنیا حضور دارند.
طبع دون را به درم داری حرص و طمع است
دست ما را به درم بخشی شوق و شعف است
هوش مصنوعی: نفس پست و حقیر به خاطر حرص و طمع به ثروت می‌اندیشد، اما دل ما به خاطر شوق و خوشحالی، به هدیه دادن و بخشش تمایل دارد.
خاصه امروز که کم باشد اگر بذل کنیم
هر چه در بحر و بر از حاصل کان و صدف است
هوش مصنوعی: امروز اگر ما هر چیزی که از دریا و خشکی به دست آمده را ببخشیم، کمتر در دست داریم.
نه از آن رو که ستاره شمران می گویند
کافتاب فلک امروز به بیت الشرف است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که امروز، خورشید در بهترین و برجسته‌ترین موقعیت خود قرار دارد و از آن جهت که ستاره شمران نامیده می‌شود، به این دلیل است که در این لحظه خاص از زیبایی و درخشانی خاصی برخوردار است.
یا ازین راه که آرایش بزم نوروز
یادگاری است که از عهد ملوک سلف است
هوش مصنوعی: این جمله به بیان این نکته می‌پردازد که مراسم نوروز و زیبایی‌های آن، نشانه‌ای از یادگارهای گذشتگان و دوران پادشاهان قدیمی است. به عبارت دیگر، این مراسم و آداب و رسوم آن از زمان‌های دور وجود داشته و به نوعی نمایانگر فرهنگ و تاریخ ماست.
بل به شکرانه این نعمت عظمی کامروز
روز دارائی سلطان سریر نجف است
هوش مصنوعی: به خاطر این نعمت بزرگ و عظیم، امروز روز خوشی و ثروت سلطان در نجف است.
خسروا! بنده حدیثی به اجازت گویم:
گرچه بر رای تو خود راز جهان منکشف است
هوش مصنوعی: ای خسرو! اجازه بده تا حدیثی از دل بگویم: هرچند که برای تو حقیقت جهان روشن و واضح است.
عید خدام تو روزی است که از همت تو
خارکین یک سره از گلبن دین مقتطف است
هوش مصنوعی: روز عید برای خدام روزی است که تلاش تو به طور کامل از باغ دین بهره‌برداری کرده است.
نه یکی روز نو از سال که در هر در و دشت
روز افزونی و انبوهی آب و علف است
هوش مصنوعی: هر سال فقط یک روز نو وجود ندارد، بلکه در هر گوشه و کنار طبیعت، روز به روز آب و گیاه بیشتری به چشم می‌خورد.
عیدی امروز اگر هست مر آن سائمه راست
که چرا و سمن از بعد هزال و عجف است
هوش مصنوعی: امروز اگر عیدی وجود دارد، این به دلیل آن است که چرا و از پس تنهایی و ضعف، غذای خوشمزه‌ای وجود دارد.
نه گروهی که نشینند و به بینند که کفر
برق خاطف بود و دین خدا مختطف است
هوش مصنوعی: نه افرادی که فقط بنشینند و تماشا کنند که چگونه کفر به سرعت و ناگهانی ظاهر می‌شود، در حالی که دین خدا به خطر افتاده است.
عید اگر کف ید از دفع اعادی شاید
همه را عید و عید و همه را کف و کف است
هوش مصنوعی: اگر عید به خاطر دوری از دشمنان باشد، در این صورت همه جا عید خواهد بود و همه افراد هم خوشحال و شاد خواهند بود.
نه مگر ننگ بود این که به ملک اسلام
روس رو کرده چو کرکس به هوای جیف است
هوش مصنوعی: اینکه کسی به کشوری که در موقعیت اسلامی قرار دارد، به گونه‌ای رفتار کند که شایسته نیست، مانند این است که کرکس به سمت زباله‌ها جذب شود. این وضعیت زشت و ناپسند است و نشان‌دهنده بی‌احترامی به ارزش‌های اسلامی است.
شاهدان گرچه لطیفند و ظریفند، ولی
این نه هنگام لطایف نه مقام ظرف است
هوش مصنوعی: دوستان و محبوبان ما هرچند که زیبا و دل‌انگیزند، اما این زمان نه زمانی برای زیبایی‌های ظریف است و نه مکانی برای پرده‌برداری از آن‌ها.
مگر آن گاوک بی شاخ به زاهد ماند
کش نه یک دم تهی از کاه و علف معتلف است
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که گاوی بدون شاخ، شبیه به زاهد باشد، در حالی که او هیچ‌گاه از کاه و علف و بی‌غذایی خالی نیست؟
از جهادش همه اعراض و تجافی است ولی
در صلوتش به تصنع همه میل و جنف است
هوش مصنوعی: او در میدان نبرد به دوری و بی‌توجهی می‌پردازد، اما وقتی به نماز می‌رسد، با تمام وجود و با نیت خالصانه به آن روی می‌آورد.
گرنه تقدیم جهاد افتد ازین صوم و صلوه
چه ثواب است که این طایفه را مقترف است
هوش مصنوعی: اگر تلاش و جهاد با توجه به روزه و نماز از دست برود، دیگر این عبادت‌ها چه ارزشی دارند برای این گروه که چنین کارهایی مرتکب می‌شوند؟
خود تو غواصی و ما جمله شناگر که ترا
در و گوهر به کف و ما همه را لای و کف است
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که غواص هستی و ما فقط شناگرانی هستیم که تو در عمق دریا با جواهراتت مشغول غواصی هستی، در حالی که ما فقط در سطح آب و بین جلبک‌ها در حال شنا کردنیم.
آب بحر ار چه فزون است ولی هر کس را
در خور وسعت و گنجایش کف مغترف است
هوش مصنوعی: اگرچه آب دریا بسیار زیاد است، اما هر فردی می‌تواند به اندازه ظرفیت و توانایی‌اش از آن بهره‌برداری کند.
توئی آن شاه موید که به تایید خدای
درع دینت به بر و تیغ جهادت به کف است
هوش مصنوعی: تو آن پادشاهی هستی که با حمایت خداوند در راه دین، افتخار و شمشیر جهاد را در دست داری.
هر کجا رایت صفین مقابل گردد
شاه چون فارس صفین همه جا پیش صف است
هوش مصنوعی: هر جا که پرچم نبرد صفین به اهتزاز درآید، مانند شاهی که در میدان نبرد قرار دارد، افسانه‌ی نبردهای بزرگ همه جا حاکم است.
جای دارد که همی نازد و بر خود بالد
سلفی کو را مانند تو فرخ خلف است
هوش مصنوعی: شایسته است که او به خود ببالد و به خود بگیرد، زیرا کسی نظیر تو وجود ندارد که فرزندی خوشبخت و شاداب باشد.
خوانمت مهر، نه مهری که به چرخ از فلک است
دانمت ماه، نه ماهی که به رنج از کلف است
هوش مصنوعی: من تو را مهر می‌نامم، نه مهری که از آسمان و فلک می‌آید. من تو را ماه می‌دانم، نه ماهی که با زحمت و رنج به دست آمده است.
همه از نعمت تو جمله پی خدمت تست
هر چه در صلب و رحم کون و حصول نطف است
هوش مصنوعی: همه موجودات از نعمت تو بهره‌مند هستند و همه‌ی آنها در خدمت تو هستند؛ چه آنچه که در جسم و روح عالم وجود دارد و چه آنچه که در مراحل اولیه هستی شکل می‌گیرد.
توئی ای شاه جهان آن که دل و جان ترا
مهر سلطان نجف ملتزم و موتلف است
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، تو کسی هستی که دل و جان من به محبت سلطان نجف وابسته و متکی است.
به خدا شیر خدا گر نظری با تو نداشت
هم درین ثغر که صد دشمنش از هر طرف است
هوش مصنوعی: به خدا اگر شیر مردی هم به تو نگاه نکند، در این نقطه که دشمنانش از هر سمتی به او حمله می‌کنند، باز هم نباید نگران بود.
با چنین ملک محقر که نه بر وفق حساب
در میان تو و همسایه تو مننصف است
هوش مصنوعی: با چنین پادشاهی که در حقیقت کوچک و کم‌ارزش است، بین تو و همسایه‌ات، هیچ‌گونه برابری و عدالتی وجود ندارد.
این دو همسایه پر مایه که در مذهب من
وصفشان نیز وبالی است که بر من وصف است
هوش مصنوعی: این دو همسایه با ویژگی‌های برجسته، در حالی که به مذهب من مرتبط هستند، برای من مانند زحمتی است که توصیف آن‌ها به دوش من سنگینی می‌کند.
کی چنین عاجز و مقهور شدندی کامروز
هر دو را سر به کتف در شده هم چون کشف است
هوش مصنوعی: امروز هر دو طرف در وضعیت ناتوانی و تسلیم به سر می‌برند، مانند اینکه پرده‌ای از راز کنار رفته و واقعیت را نشان داده است.
لیک درنده چو ذیب است و به کین کرده کمین
نه گله محترم است و نه رمه مکتنف است
هوش مصنوعی: اما درنده مانند گرگ است و به خاطر انتقام کمین کرده است؛ نه گله‌ای محترم است و نه گروهی که در اطرافش جمع شده‌اند.
گرگ با گله قرین است چه جای طرب است
کفر را رخنه به دین است چه جای شعف است
هوش مصنوعی: وقتی که گرگ در کنار گله باشد، چگونه می‌توان انتظار شادی و خوشحالی داشت؟ زمانی که کفر به دین نفوذ کرده، جای شادی و شادکامی نیست.
راستی این که نه دین دار و نه دولت خواه است
هر که امروز به تعطیل و کسل متصف است
هوش مصنوعی: هر کس که امروز بی‌علاقه و بی‌حالت است، نه به دین اهمیت می‌دهد و نه به قدرت و حکومت.
زان که از کشور اسلام کنون چندین شهر
به ستم مغتصب است و به جفا معتسف است
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در حال حاضر چندین شهر از سرزمین اسلام تحت کنترل ظالمانه و ستمگران قرار دارد و به شدت در انتظار انصاف و عدالت است.
هر کجا صومعه و مسجد و معبد می بود
همه بت خانه و می خانه و داراللطف است
هوش مصنوعی: هر کجا که مکان‌های مذهبی مثل صومعه، مسجد و معبد وجود دارد، در واقع همان‌طور که می‌بینیم، آنجا می‌تواند به جای بت‌خانه و می‌خانه و مکانی برای محبت و دوستی نیز تبدیل شود.
ما همه واقف ازین قصه و دانای نهان
واقف نیت و فعل و عمل من وقف است
هوش مصنوعی: همه ما از این داستان با خبر هستیم و به عمق آن آگاهیم؛ نیت، کار و عمل من در اینجا مقدس و به نوعی وقف شده است.
جمله از لطف تو مغرور وز خدمت غافل
اول این بنده که خود هم به خطا معترف است
هوش مصنوعی: من به اینکه از محبت تو مغرور شده‌ام و از خدمت به تو غافل هستم، اعتراف می‌کنم. در ابتدا باید بگویم که خودم هم به اشتباهاتم آگاه هستم.
زان که از چاکر دیرینه نشاید غفلت
بعد سی سال که بر درگه شه معتکف است
هوش مصنوعی: با توجه به گذشت سی سال و درحالی که شخصی در کنار درگاه بزرگ‌مردی مشغول عبادت و خدمت است، نباید نسبت به او غافل شد و بی‌توجهی کرد.
عفو کن عفو برین بنده که هم اکنون نیز
اقتصارش به همین حرفت شعر از حرف است
هوش مصنوعی: ببخش بنده‌ات را، که اکنون هم تنها دارایی‌اش همین کلمات توست و شعر از این کلام شکل گرفته است.