گنجور

شمارهٔ ۱ - قصیده ای است در تبریک ورود ولی عهد از طهران به تبریز

این طارم فرخنده که پیداست زبیدا
بالاتر و والاتر از این گنبد خضرا
گر خود زمی است از چه فلک دارد در زیر
ور خود فلک است از چه زمین دارد بالا؟
چرخی است که سیرش همه بر ماه زماهی
سیلی است که موجش همه، برابر ز دریا
سیلی که سپارد به فلک پیکر خورشید
سیری که نگارد به زمین زهره زهرا
آید همه زان اختر رخشنده سیار
زاید همه زین گوهر ارزنده یک تا
مه آرد و اختر چو کند میل به هر سو
زر بارد و زیور چو کشد خیل به هر جا
خورشید جهان گردد ازو تیره و پنهان
خورشید شهان آید ازو روشن و پیدا
اندر دل این گرد بر افروزد گوئی
نوری که فروزان شده بر سینه سینا
من خود به عیان بینم امروز درین دشت
رازی که شنیدم به خبر از شب اسرا
یا موکب مسعود ولی عهد درین روز
بر خرگه عالی رسد از درگه اعلا
باز آمده با کام دل از کعبه مقصود
چون خواجه جن و بشر از مسجد اقصا
زان دشت همه اسب و سوارست سراسر
زان شهر همه نقش و نگارست سراپا
دشت از تک اسبان و سواران دلاور
شهر از قد رعنای جوانان دلارا
خلدی است بیاراسته در ساحت گیتی
چرخی است به پا خاسته از مرکز غبرا
افروخته زین چرخ بسی زهره و پروین
افراخته زان خلد بسی سدره و طوبی
هر سو نگری ماهی آراسته برزین
هر جا گذری سروی پیراسته بر پا
گل روید و سرو امروز در کوچه و برزن
مه پوید و مهر امروز بر پشته و صحرا
مهر و مه و پروین همه در جوشن فولاد
سرو و گل و نسرین همه در جامه دیبا
دیبا همه زیباتر از استبرق جنت
جوشن همه روشن تر از آئینه بیضا
یک قوم گزیده سرانگشت تحیر
یک قوم گزیده لب دیوار تماشا
یک قوم همی آمده از دشت به خرگاه
یک قوم همی آمده از شهر به صحرا
با بخت همی گفتم: کای روسیه آخر
تا کی ز تو باشم من درمانده و دروا
من از تو، به رنج اندر و در صومعه زاهد
امروز به رقص اندر و در مدرسه ملا
گفت: این گنه از تست که گویند ترا نیست
در گفت بد از عرض خود اندیشه و پروا
گفتم: به ملک، گفتند گفت:آری و گفتم:
آوخ که شدم کشته به کام دل اعدا
گفت: از چه هراسی که شه عادل هرگز
بی حجت قاطع نکشد تیغ، بیاسا
گفتم: نه هراسم ز کس الا تو و گرنه
نطق من و تقریر هجاکو، کی، حاشا
گفت: ازمن اگر بیم همی داری بگریز
گفتم: به کجا؟گفت: به خاک در، دارا
عباس شه آن خسرو فرخنده کز آغاز
هم یاور دین آمده، هم داور دنیا
آنک از اثر تربیتش خیزد و ریزد
از ابر نم، از لجه یم، لولو لالا
وان کز نظر مکرمتش آید و زاید
از رز عنب، از آب عنب نشاه صهبا
هر جا ز حدیثش سخنی افتد خیزد
از خاک نی ، از نی، شکر ، از شکر، حلوا
گر پرتو لطفش نبود بار ور آید
کی شاخ به گل، تاک به مل، خار به خرما؟
ور قوت حکمش نبود جلوه گر آید
کی آینه صافی از صخره صما

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این طارم فرخنده که پیداست زبیدا
بالاتر و والاتر از این گنبد خضرا
هوش مصنوعی: این مکان شاداب و خوش‌حالت که دیده می‌شود، از بیدا (شاید اشاره به دشت‌ها یا مناطق خاص) بالاتر و برتر از این گنبد سبز است.
گر خود زمی است از چه فلک دارد در زیر
ور خود فلک است از چه زمین دارد بالا؟
هوش مصنوعی: اگر زمین زیر پای ماست، پس چرا آسمان در بالاست؟ و اگر آسمان همانند زمین است، پس چرا زمین پایین‌تر از آن قرار دارد؟
چرخی است که سیرش همه بر ماه زماهی
سیلی است که موجش همه، برابر ز دریا
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از وقایع طبیعی و حرکات آسمانی اشاره دارد. در آن، یک چرخش نمایانگر گردش ماه و دریا به تصویر کشیده شده است. این تصویر به ما می‌گوید که مانند موج‌هایی که دریا را در بر می‌گیرد، تمام حرکات و تغییرات طبیعت در هماهنگی با یکدیگر رخ می‌دهند. در واقع، این جمله به تأثیرات یکدیگر در این چرخه طبیعی اشاره دارد و نشاندهنده اتصالات عمیق بین عناصر مختلف طبیعت است.
سیلی که سپارد به فلک پیکر خورشید
سیری که نگارد به زمین زهره زهرا
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و قدرت خورشید و زهره اشاره دارد. در واقع، سیلی که به آسمان می‌زند می‌تواند نماد زیبایی و درخشانی باشد که خورشید به زمین می‌بخشد. همچنین، به طرز شگفت‌انگیزی زهره (که به عنوان سیاره عشق شناخته می‌شود) و نمایی از زیبایی و نور در زمین را به تصویر می‌کشد. به طور کلی، این متن به ارتباط میان آسمان و زمین، و زیبایی‌های طبیعی اشاره دارد.
آید همه زان اختر رخشنده سیار
زاید همه زین گوهر ارزنده یک تا
هوش مصنوعی: از آن ستاره درخشان، همه چیز به وجود می‌آید و از این گوهر ارزشمند، یکی به وجود می‌آید.
مه آرد و اختر چو کند میل به هر سو
زر بارد و زیور چو کشد خیل به هر جا
هوش مصنوعی: وقتی که ماه و ستاره‌ها به یک سمت متمایل شوند، طلا و زیورآلات در هر جایی پراکنده می‌شوند.
خورشید جهان گردد ازو تیره و پنهان
خورشید شهان آید ازو روشن و پیدا
هوش مصنوعی: آفتاب جهانی از او تاریک و پنهان می‌شود، اما آفتاب شاهان به واسطه او روشن و نمایان می‌گردد.
اندر دل این گرد بر افروزد گوئی
نوری که فروزان شده بر سینه سینا
هوش مصنوعی: در دل این گرد و غبار، نوری می‌درخشد که مانند نوری است که بر دامنه کوه سینا تابیده است.
من خود به عیان بینم امروز درین دشت
رازی که شنیدم به خبر از شب اسرا
هوش مصنوعی: امروز در این دشت، رازی را می‌بینم که قبلاً تنها از شنیدنش در شب اسرا مطلع بودم.
یا موکب مسعود ولی عهد درین روز
بر خرگه عالی رسد از درگه اعلا
هوش مصنوعی: در این روز، کاروان مسعود ولیعهد به درگاه بزرگ و رفیع می‌رسد.
باز آمده با کام دل از کعبه مقصود
چون خواجه جن و بشر از مسجد اقصا
هوش مصنوعی: کسی که با دل خوش به هدفش رسیده، مانند آن خواجه‌ای است که از مسجد الاقصی به سرزمین خود برگشته و از این سفر رضایت کامل دارد.
زان دشت همه اسب و سوارست سراسر
زان شهر همه نقش و نگارست سراپا
هوش مصنوعی: در آن دشت، همه جا پر از اسب و سواران است و در آن شهر، تمام فضای آن پر از طراحی‌ها و زیبایی‌هاست.
دشت از تک اسبان و سواران دلاور
شهر از قد رعنای جوانان دلارا
هوش مصنوعی: دشت پر از اسب‌های تندرو و سوارکاران شجاع است و شهر به خاطر زیبایی‌های جوانان دلکش و جذابش معروف است.
خلدی است بیاراسته در ساحت گیتی
چرخی است به پا خاسته از مرکز غبرا
هوش مصنوعی: در جهانی زیبا و منظم، گردشی در حال انجام است که از مرکزی پرالتهاب و پرآشوب آغاز می‌شود.
افروخته زین چرخ بسی زهره و پروین
افراخته زان خلد بسی سدره و طوبی
هوش مصنوعی: از این دوران و زندگی، ستاره‌های بسیاری درخشان و زیبا به چشم می‌خورند؛ همچنین در بهشت هم درختان و نعمت‌های فراوانی وجود دارد.
هر سو نگری ماهی آراسته برزین
هر جا گذری سروی پیراسته بر پا
هوش مصنوعی: در هر طرفی که نگاه کنی، ماهی زیبا و آراسته‌ای را می‌بینی و در هر جایی که بروی، درختی بلند و خوش‌نما را می‌توانی مشاهده کنی.
گل روید و سرو امروز در کوچه و برزن
مه پوید و مهر امروز بر پشته و صحرا
هوش مصنوعی: امروز در خیابان‌ها و کوچه‌ها گل‌ها و سروها شکوفا شده‌اند و مه و خورشید نیز در دشت‌ها و صحراها درخشان و زیبا هستند.
مهر و مه و پروین همه در جوشن فولاد
سرو و گل و نسرین همه در جامه دیبا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی‌های طبیعی و نمادهای آسمانی اشاره می‌کند. او با استفاده از کلمات «مهر»، «مه» و «پروین» که نمادهایی از خورشید، ماه و ستاره‌ها هستند، به عظمت و زیبایی آسمان پرداخته است. همچنین، «سرو»، «گل» و «نسرین» به گل‌ها و درختان اشاره دارند که زیبایی‌های زمین را نمایان می‌کنند. قهرمان این تصویر، پوشش و زینت و زیبایی را از طریق «جوشن فولاد» و «جامه دیبا» به نمایش گذاشته است. در واقع، شاعر به زیبایی و عظمت عالم اشاره دارد که در آن همه چیز به شکلی هنری و شگفت‌انگیز در کنار هم قرار گرفته است.
دیبا همه زیباتر از استبرق جنت
جوشن همه روشن تر از آئینه بیضا
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و درخشندگی پارچه‌ای لطیف و فاخر اشاره می‌شود که از جنس دیباست و از استبرق بهشتی زیباتر است. همچنین، لباس یا پوششی که بر تن دارد، به اندازه‌ای درخشان و تابان است که از آئینه سفید روشن‌تر به نظر می‌رسد. به طور کلی، توصیف زیبایی و درخشش بی‌نظیر چیزی است که بیشتر از هر چیز دیگری جلب توجه می‌کند.
یک قوم گزیده سرانگشت تحیر
یک قوم گزیده لب دیوار تماشا
هوش مصنوعی: در اینجا به دو گروه اشاره می‌شود. یک گروه با فکر و تعجب، به نظاره و بررسی یک مسئله مشغول‌اند، در حالی که گروه دیگر در حال تماشا و تماشاگر هستند، گویی که در کناره دیواری ایستاده‌اند و فقط نظاره‌گرند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی دو نوع توجه و کنش در برابر یک واقعه یا موضوع است؛ یکی به طور عمیق و دیگر به شکل سطحی و passive.
یک قوم همی آمده از دشت به خرگاه
یک قوم همی آمده از شهر به صحرا
هوش مصنوعی: مردم یک گروه از دشت به محل استراحت آمده‌اند و گروهی دیگر از شهر به بیابان روی آورده‌اند.
با بخت همی گفتم: کای روسیه آخر
تا کی ز تو باشم من درمانده و دروا
هوش مصنوعی: با سرنوشت خود می‌گفتم: ای اجل، تا کی باید در این وضعیت ناامید و بی‌چاره بمانم؟
من از تو، به رنج اندر و در صومعه زاهد
امروز به رقص اندر و در مدرسه ملا
هوش مصنوعی: من از تو به زحمت افتاده‌ام و امروز در صومعه زاهد، به رقص مشغولم و در مدرسه ملا نیز حضور دارم.
گفت: این گنه از تست که گویند ترا نیست
در گفت بد از عرض خود اندیشه و پروا
هوش مصنوعی: او گفت: این خطا از خود توست که می‌گویند تو در سخن بد نیستی، پس از خودت و از موقعیتت نگران و هراسان باش.
گفتم: به ملک، گفتند گفت:آری و گفتم:
آوخ که شدم کشته به کام دل اعدا
هوش مصنوعی: گفتم که به بهشت می‌روم، گفتند که آری. اما افسوس که به خاطر خواسته‌های دشمنانم، به عذاب دچار شدم.
گفت: از چه هراسی که شه عادل هرگز
بی حجت قاطع نکشد تیغ، بیاسا
هوش مصنوعی: او گفت: از چه چیزی می‌ترسی؛ در حقیقت، پادشاه عادل هرگز بدون دلیل روشن و قاطع اقدام به نابود کردن نمی‌کند. آرام باش.
گفتم: نه هراسم ز کس الا تو و گرنه
نطق من و تقریر هجاکو، کی، حاشا
هوش مصنوعی: گفتم: من از کسی جز تو نمی‌ترسم و اگر هم بخواهم حرف بزنم، حرف‌های من در هیچ‌کس اثری ندارد.
گفت: ازمن اگر بیم همی داری بگریز
گفتم: به کجا؟گفت: به خاک در، دارا
هوش مصنوعی: او گفت: اگر از من ترس داری، فرار کن. من پرسیدم: به کجا فرار کنم؟ او پاسخ داد: به دامان خاک.
عباس شه آن خسرو فرخنده کز آغاز
هم یاور دین آمده، هم داور دنیا
هوش مصنوعی: عباس، آن پادشاه خوشبخت و شاد، که از همان آغاز به یاری دین آمده و در قضاوت دنیا نیز نقش دارد.
آنک از اثر تربیتش خیزد و ریزد
از ابر نم، از لجه یم، لولو لالا
هوش مصنوعی: آنچه از تأثیر تربیت او برخاسته و به شکل باران از آسمان می‌ریزد، مانند مرواریدهایی است که از دریا بیرون می‌آیند.
وان کز نظر مکرمتش آید و زاید
از رز عنب، از آب عنب نشاه صهبا
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که شخصی با نیکی و بزرگی خود، می‌تواند در دنیای دیگری از نعمت‌ها و لذت‌ها، همچون شراب خوش‌طعم، سهمی داشته باشد. به عبارتی، از نیکوکاری و عظمت فرد می‌توان لذتی همچون طراوت و شادابی شراب به دست آورد.
هر جا ز حدیثش سخنی افتد خیزد
از خاک نی ، از نی، شکر ، از شکر، حلوا
هوش مصنوعی: هر جا نام او به میان بیاید، از دل خاک نی می‌روید، از نی شکر به دست می‌آید و از شکر، حلوا تهیه می‌شود. این سخن نشان‌دهندهٔ تأثیر شگرف او و نعمت‌هایی است که از یاد او به وجود می‌آید.
گر پرتو لطفش نبود بار ور آید
کی شاخ به گل، تاک به مل، خار به خرما؟
هوش مصنوعی: اگر نور لطف او نبود، آیا ممکن بود که گل بر روی شاخه بیاید، یا تاک میوه دهد، و یا خار تولید خرما کند؟
ور قوت حکمش نبود جلوه گر آید
کی آینه صافی از صخره صما
هوش مصنوعی: اگر قدرت فرمانش نبود، چگونه ممکن است که آینه‌ای صاف از صخره‌ای سخت نمایان شود؟