شمارهٔ ۱۹ - قطعه
صاحبا ای که به میدان سخن دانی
چون تو یک مرد ندیدم که سوار آید
به هنر فخر نمایند و تو آن ذاتی
که هنر را به وجود تو فخار آید
چون لب لعل تو خواهد گهر افشانی
در دریای معانی به کنار آید
قلم است این به بنان دگران اندر
چون به دست تو رسد اژدرو مار آید
این چه کلک است به دست تو نگارنده
که به یک لحظه دو صد صفحه نگار آید
یا چو ماری است قوی چنگ ور باینده
که سوی لفظ و معانی به شکار آید
گرچه سحر است خط میر ولی هرگز
دیده ای سحر که با معجزه یار آید؟
گر به هر سال به یک بار و به یک هفته
گل به یک بار در ایام بهار آید
طبع تو پاک بهاری است که اندردی
صد هزاران گل هر لحظه به بار آید
داد معنی به مدیح تو همی دادم
اگر اوصاف تو در حد شمار آید
عاجزم من زثنا خوانی تو هر چند
در دلم خیل معانی به قطار آید
هم ثنای تو ثنائی به بیان آرد
مدحت مشک هم از مشک تتار آید
صاحبا هم ملکا نه به خدا دانم
که ترا این لقب و نسبت عار آید
دانی ای زبده احرارچه ها بر من
که همی زین فلک حادثه بار آید؟
من که فرسوده ایام خزانستم
چند گوئی که دگر فصل بهار آید؟
بی قراری است شعار فلک گردان
با من ار بر سر پیمان و قرار آید
روز و شب شعبده باز ندهمی با من
تا چه ها بر من ازین لیل و نهار آید؟
نخورم خمرش زین روی که سر تاسر
لذت خمرش با درد خمار آید
نچنم گل ز گلستانش زیرا
که گلش دائم با زحمت خار آید
تا که از گردش دوران جهان اندر
روز روشن را در پی شب تار آید
به دل روشنت ای روشنی دل ها
از غم دهر مبادا که غبار آید
شمارهٔ ۱۸ - این قصیده را قائم مقام در شکست ایران و استیلای روس از روی دل تنگی گفته است: روزگار است این که گه عزّت دهد گه خوار داردشمارهٔ ۲۰ - قطعه تقاضایی بره: «رهی را، هست عرضی بر جنابت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صاحبا ای که به میدان سخن دانی
چون تو یک مرد ندیدم که سوار آید
هوش مصنوعی: دوست من، تو در هنر سخنوری چنان مهارتی داری که من هرگز مردی را ندیدهام که به خوبی تو به میدان بیفتد.
به هنر فخر نمایند و تو آن ذاتی
که هنر را به وجود تو فخار آید
هوش مصنوعی: به هنر افتخار میکنند، اما تو خود اصل و منبعی هستی که هنر به وجود تو ارزش مییابد.
چون لب لعل تو خواهد گهر افشانی
در دریای معانی به کنار آید
هوش مصنوعی: وقتی لبان زیبا و قرمز تو میخواهند گوهرهای معنوی را آشکار کنند، در دریاچهی مفاهیم و معانی به کناری خواهند آمد.
قلم است این به بنان دگران اندر
چون به دست تو رسد اژدرو مار آید
هوش مصنوعی: اینکه وقتی قلم در دست تو قرار میگیرد، مانند اژدها یا مار میشود، به این معناست که قدرت و تاثیر آن به قدری زیاد است که میتواند به زندگی و سرنوشت دیگران شکل و جهت ببخشد.
این چه کلک است به دست تو نگارنده
که به یک لحظه دو صد صفحه نگار آید
هوش مصنوعی: این چه هنری است که تو به عنوان یک نویسنده داری که میتوانی در یک چشم به هم زدن دوصد صفحه را بنویسی؟
یا چو ماری است قوی چنگ ور باینده
که سوی لفظ و معانی به شکار آید
هوش مصنوعی: یا مانند ماری است که قوی و چنگالدار است، و در پی شکار واژهها و مفاهیم میباشد.
گرچه سحر است خط میر ولی هرگز
دیده ای سحر که با معجزه یار آید؟
هوش مصنوعی: اگرچه خط شاعرانه زیباست، اما آیا تا به حال دیدهای سحری که با معجزهای همراه باشد؟
گر به هر سال به یک بار و به یک هفته
گل به یک بار در ایام بهار آید
هوش مصنوعی: اگر هر سال یک بار و هر هفته یک بار گل در ایام بهار ظاهر شود، زیبایی و طراوت بهار دو چندان خواهد شد.
طبع تو پاک بهاری است که اندردی
صد هزاران گل هر لحظه به بار آید
هوش مصنوعی: ذاتی زیبا و پاک تو همچون بهاری است که در آن هر لحظه دل هزاران گل شکوفا میشود.
داد معنی به مدیح تو همی دادم
اگر اوصاف تو در حد شمار آید
هوش مصنوعی: اگر اوصاف تو به حدی باشد که بشود آنها را شمارش کرد، من میتوانستم در توصیف تو شعر بسرایم.
عاجزم من زثنا خوانی تو هر چند
در دلم خیل معانی به قطار آید
هوش مصنوعی: من از ستایش تو ناتوانم، هرچند در دلم هزاران معنی و احساس وجود دارد که آماده بیان شدن است.
هم ثنای تو ثنائی به بیان آرد
مدحت مشک هم از مشک تتار آید
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو به گونهای بیان میشود که هیچ توانی برای وصف کردن زیباییهایت وجود ندارد، درست همانطور که بوی خوش مشک از خودش به تنهایی نمیآید.
صاحبا هم ملکا نه به خدا دانم
که ترا این لقب و نسبت عار آید
هوش مصنوعی: دوست من، من نه تو را در مقام خدا میدانم و نه میخواهم تو را به این مقام برسانم، چرا که ممکن است این عنوان و نسبت برای تو ناپسند باشد.
دانی ای زبده احرارچه ها بر من
که همی زین فلک حادثه بار آید؟
هوش مصنوعی: میدانی ای بهترین انسانهای آزاد، چه چیزهایی بر من خواهد گذشت که از این آسمان پر از حادثه به من میرسد؟
من که فرسوده ایام خزانستم
چند گوئی که دگر فصل بهار آید؟
هوش مصنوعی: من سالهاست که در تنهایی و حزن سپری کردهام، دیگر چه چیزی میتوانی بگویی که دوباره فصل بهار خواهد آمد؟
بی قراری است شعار فلک گردان
با من ار بر سر پیمان و قرار آید
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سرنوشت و زندگی پر از نوسان و بیقراری است، حتی اگر موضوعات یا وعدههایی که برای من مهم است، به ثبات و آرامش برسند.
روز و شب شعبده باز ندهمی با من
تا چه ها بر من ازین لیل و نهار آید؟
هوش مصنوعی: در روز و شب، هنرمند شعبدهباز با من در حال نمایش است و نمیدانم در این شب و روز چه اتفاقاتی برای من خواهد افتاد.
نخورم خمرش زین روی که سر تاسر
لذت خمرش با درد خمار آید
هوش مصنوعی: نمیخواهم از شرابش بنوشم، زیرا تمام لذتهایش با درد و عذاب ناشی از خماری همراه است.
نچنم گل ز گلستانش زیرا
که گلش دائم با زحمت خار آید
هوش مصنوعی: من از گلستان او گل نمیچینم، زیرا هر گلش همیشه به همراه درد و سختی خارها به وجود آمده است.
تا که از گردش دوران جهان اندر
روز روشن را در پی شب تار آید
هوش مصنوعی: زمانی که روز روشن پس از شب تار ظاهر میشود، نشاندهندهی گردش و تغییرات جهان است.
به دل روشنت ای روشنی دل ها
از غم دهر مبادا که غبار آید
هوش مصنوعی: ای دل روشن، تو که نور دلها هستی، نگذار غم و اندوه زمانه بر تو غبار بیفکند.