گنجور

شمارهٔ ۱۲ - در وصف فروردین و ستایش ولی عهد

باز باغ از فر فرودین جوان شد
گلستان چون روی یار دل ستان شد
طرف گل زار آن چنان شد کز نکوئی
خود تو گوئی رشگ گل زار جنان شد
باغ را ابر بهاری آب یاری،
کرد و باد صبح گاهی باغبان شد
الفت سرو و تذرو و بلبل و گل
چون وصال دوستان در بوستان شد
گاه چون معشوق و عاشق با شقایق
سبزه جفت و گه سمن با ارغوان شد
لاله های روشن اندر صحن گلشن
طیره بخش روشنان آسمان شد
قطره های ژاله بر رخسار لاله
چون عرق بر روی یار مهربان شد
آفتاب از ابر چون رخسار خوبان
گه نهان شد در نقاب و گه عیان شد
ابر نیسان بربساط باغ و بستان
چون کف شاه جهان گوهرفشان شد
صبح دم باد صبا باغ صبا را
تا مگر شاید یکی از خادمان شد
از پی خاشاک روبی چست و چابک
آستین بر کرد و دامن بر میان شد
پس به پاس خدمت و پاداش نعمت
هم چو فراشان شه با فر، وشان شد
شاه عباس آن که از امداد دادش
نام این عهد و زمان مهد امان شد
آسمانی کاسمان و اخترانش
کهنه شادروان، کاخی باستان شد
آفتابی کافتاب آسمانش
چاکری از چاکران آستان شد
هندوی گردون که کیوان نام دارد
بردر ایوان جاهش پاسبان شد
مشتری تا مشتری شد نعت شه را
واعظی نغز و خطیبی نکته دان شد
ترک انجم آن قدر در فوج پنجم
جان فشانی کرد تا صاحب نشان شد
تیر چون این پیر مسکین روز تا شب
دفتر اندر پیش و کلک اندر بنان شد
زهره کامد شهره در شادی بزمش
چون یکی از خادمان شد، شادمان شد
بهر ابلاغ بشارات فتوحش
مه چو پیکی تیزرو هر سو روان شد
خاصه هنگامی که این هنگامه بر پا
در ثغور ملک و دین از کافران شد
روم شوم و روس منحوس از دو جانب
عزمشان تسخیر آذربایجان شد
هم خدا داند که این کشور خدا را
چند رزم سخت و ناورد، گران شد
صد سفر چون هفت خوان کرد این تهمتن
گر تهمتن یک سفر در هفت خوان شد
رایتش را کایت فتح است جولان
گاه در شروان و گه در بیلقان شد
گه براند از ککجه و در ملک گنجه
پنجه اندر پنجه با شیر ژیان شد
گه به روم اندر به عزم رزم قیصر
چون فریدون با درفش کاویان شد
نه چنان کاسکندر اندر رزم دارا
با دو مرد بدکنش هم داستان شد
بل چنین کاین پادشه را استعانت
از یکی ذات عزیز مستعان شد
آن سکندر یک برادر داشت کورا
دیدی آخر کز حسد در قصد جان شد؟
وین سکندر را برادر در برابر
صد چو دارا بین که دارای جهان شد
بر خلاف شاعرانش بنده گویم
نه سیاووش وش، نه روئین تن، توان شد
کان دو با کاووس و با گستاسب کردند
آن چه کردند و به گیتی داستان شد
وین خداوندی که از آغاز گیتی
هر چه را گفت آن چنان شو، آن چنان شد
در بر شاه جهان فتح علی شه
نیست را ماند که با هستش قران شد
زان سبب زین سان که بینی در دو عالم
کامیاب و کامکار و کامران شد
اجتهاد اندر جهان آن است کورا
در جدال رومیان و روسیان شد
کی سکندر چون سمندر هردم اندر،
شعله تنین تنی تندر فغان شد؟
یا سیاووش را به سر باران آتش
بارها باران چو آب از ناودان شد
یا چو خنگ ختلی شه رخش رستم
رو به تیغ و تیر بی برگستوان شد
کوس کاووسی بلند آوا شد اما
دیدی آخر آنچه اندر خاوران شد؟
وان چه از چنگ پلنگان در سمنگان
وز فسون دیو در مازندران شد
شاه کیخسرو که شد شاهی ازو نو
عاقبت درماند و در غاری نهان شد
جیش شه را زان خطر ناید که شه را
استعانت از خدای مستعان شد
ظلم و جور از طرز و طور و عدل ودادش
ناپدید از وهم و بیرون از گمان شد
دست بیداد از گریبان غریبان
ز احتساب بی کرانش بر کران شد
زین همه بگذر که در هنگام هیجا
حصن حفظش حفظ حصن ایروان شد
تا زیک یورش هزار آشوب و شورش
در بلاد با یزید و موش ووان شد
زان شکست و فتح پی در پی که مارا
در حدود لنکران وار کوان شد
این زمان کایام صلح است و فراغت
کافرم گر فرصت او را یک زمان شد
در چنین فصلی که فرش کوه و هامون
جمله پنداری پرند و پرنیان شد
شاه ما را آن فراغت کو که بیند
گیتی از تاثیر فصل آخر چه سان شد؟
آن قدر فرصت کجا دارد که داند
بوستان را کی بهار و کی خزان شد؟
کی نشاط آرد کسی را کو دمادم
گفت گو از بر کشاد و غر چوان شد
دل توان دادن به ناز نازنینان
بی نیاز ازگینیاز ار می توان شد
ورنه تا آید خبر کاینک فلان کس
در فلان سر حد چنین گفت و چنان شد
یا وجوه صرف سربازان غازی
باقی اندر پیش بهمان و فلان شد
یا نبارید ابر در بازار گیتی
نرخ جان ارزان و نرخ نان گران شد
یا دو نام آور پیام آور به یک جا
خاک بوس درگه شاه جهان شد
این یکی خدمت رسان از شاه مسقو
وان دگر از صاحب هندوستان شد
با چنین فکر و خیال الحق فراغت
خود خیالی بس محال است، امتحان شد
یاد بزم دوست دو کی آرد کسی کو،
نام رزم دشمنش ورد زبان شد
از محمد شه بپرس آن ها که با من
در عراق پرنفاق از این و آن شد
هر که با دیوانه شد هم خانه آخر
بایدش مانند من بی‌خانمان شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز باغ از فر فرودین جوان شد
گلستان چون روی یار دل ستان شد
هوش مصنوعی: باغ دوباره شاداب و زیبا شد و مانند گلستانی شده است که با دیدن چهره محبوب، دل‌انگیزتر شده است.
طرف گل زار آن چنان شد کز نکوئی
خود تو گوئی رشگ گل زار جنان شد
هوش مصنوعی: طرف گلزار آنقدر زیبا و دلنشین شد که وقتی تو را دیدم، انگار خود گلزار به حسادت افتاد.
باغ را ابر بهاری آب یاری،
کرد و باد صبح گاهی باغبان شد
هوش مصنوعی: باران بهاری به باغ آب می‌دهد و باد صبحگاهی به مانند باغبان به گیاهان رسیدگی می‌کند.
الفت سرو و تذرو و بلبل و گل
چون وصال دوستان در بوستان شد
هوش مصنوعی: دوستی و محبت میان سرو و بلبل و گل در باغ به یاد وصال دوستان به وجود آمده است.
گاه چون معشوق و عاشق با شقایق
سبزه جفت و گه سمن با ارغوان شد
هوش مصنوعی: گاهی وقت‌ها معشوق و عاشق همچون شقایق و سبزه در کنار هم قرار می‌گیرند و گاهی نیز مثل سمن و ارغوان کنار یکدیگر می‌آیند.
لاله های روشن اندر صحن گلشن
طیره بخش روشنان آسمان شد
هوش مصنوعی: در باغ گل، لاله‌های زیبا و درخشان حضور دارند و به واسطه نور خود، آسمان را نیز روشن‌تر می‌کنند.
قطره های ژاله بر رخسار لاله
چون عرق بر روی یار مهربان شد
هوش مصنوعی: قطره‌های شبنم بر روی گل لاله به مانند عرقی که بر روی صورت دوست عزیز می‌نشیند، زیبایی و طراوت خاصی را به وجود می‌آورند.
آفتاب از ابر چون رخسار خوبان
گه نهان شد در نقاب و گه عیان شد
هوش مصنوعی: خورشید گاهی مانند چهره زیباها از پشت ابرها پنهان می‌شود و گاهی نیز به وضوح نمایان می‌گردد.
ابر نیسان بربساط باغ و بستان
چون کف شاه جهان گوهرفشان شد
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری بر روی باغ و بوستان مانند جواهراتی در دستان شاه می‌درخشند و جلوه‌گری می‌کنند.
صبح دم باد صبا باغ صبا را
تا مگر شاید یکی از خادمان شد
هوش مصنوعی: در صبح زود، باد ملایم از باغ صبا می‌وزد تا شاید یکی از خدمتگزاران از آن استفاده کند.
از پی خاشاک روبی چست و چابک
آستین بر کرد و دامن بر میان شد
هوش مصنوعی: در پی جستجوی خاک و ذرات ریز، فردی چالاک و پرانرژی آستینش را بالا زده و دامنش را به کمر بسته است.
پس به پاس خدمت و پاداش نعمت
هم چو فراشان شه با فر، وشان شد
هوش مصنوعی: بنابراین، به خاطر خدمات و پاداش نعمت، مانند خدمتگزاران شاه با زیبایی و شگفتی، مورد احترام قرار گرفت.
شاه عباس آن که از امداد دادش
نام این عهد و زمان مهد امان شد
هوش مصنوعی: در زمان شاه عباس، که از حمایت و یاری خداوند برخوردار بود، این دوران به عنوان دوره‌ای امن و آرام شناخته می‌شود.
آسمانی کاسمان و اخترانش
کهنه شادروان، کاخی باستان شد
هوش مصنوعی: آسمان و ستاره‌هایش کهنه و فرسوده شده‌اند و به حالت یک قصر قدیمی درآمده‌اند.
آفتابی کافتاب آسمانش
چاکری از چاکران آستان شد
هوش مصنوعی: خورشیدی که در آسمان می‌درخشد، خدمت‌گزاری از خدمت‌گزاران درگاهش شد.
هندوی گردون که کیوان نام دارد
بردر ایوان جاهش پاسبان شد
هوش مصنوعی: ستاره‌ای در آسمان که به کیوان معروف است، به عنوان نگهبان بر سر ایوان جایگاهش مستقر شده است.
مشتری تا مشتری شد نعت شه را
واعظی نغز و خطیبی نکته دان شد
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی خود را به مشتری خوبی تبدیل نکرده، مدح و ستایش آن پادشاه را فقط یک واعظ با مهارت و یک سخنران با هوش می‌تواند بیان کند.
ترک انجم آن قدر در فوج پنجم
جان فشانی کرد تا صاحب نشان شد
هوش مصنوعی: ترک انجم به اندازه‌ای در جمعیت پنجم خود فداکاری و جان‌فشانی کرد که به مقام و نشانه‌ای معتبر رسید.
تیر چون این پیر مسکین روز تا شب
دفتر اندر پیش و کلک اندر بنان شد
هوش مصنوعی: تیر مانند این پیر ناتوان، از صبح تا شب در دستش دفتر و قلم در حال نوشتن است.
زهره کامد شهره در شادی بزمش
چون یکی از خادمان شد، شادمان شد
هوش مصنوعی: زهره، که در زیبایی مشهور است، به مجالس شاد آمده و وقتی یکی از خدمتکارانش خوشحال شد، او نیز شاد و خوشحال گردید.
بهر ابلاغ بشارات فتوحش
مه چو پیکی تیزرو هر سو روان شد
هوش مصنوعی: برای انتشار خبرهای پیروزی‌هایش، ماه مانند پیامبری تند و سریع در همه جا در حال حرکت است.
خاصه هنگامی که این هنگامه بر پا
در ثغور ملک و دین از کافران شد
هوش مصنوعی: به ویژه زمانی که در مرزهای کشور و دین، آشفتگی از سوی کافران به وجود آید.
روم شوم و روس منحوس از دو جانب
عزمشان تسخیر آذربایجان شد
هوش مصنوعی: به سرزمینی می‌روم که دو طرف عمده‌اش قصد تصرف آذربایجان را دارند.
هم خدا داند که این کشور خدا را
چند رزم سخت و ناورد، گران شد
هوش مصنوعی: خدا می‌داند که این سرزمین چه‌قدر به خاطر جنگ‌های سنگین و دشوار با مشکلات روبرو شده است.
صد سفر چون هفت خوان کرد این تهمتن
گر تهمتن یک سفر در هفت خوان شد
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم تلاش و مشقت‌های زیاد اشاره دارد. در واقع، می‌گوید که اگر فردی مانند "تهمتن" (که نماد قدرت و سختکوشی است) بارها سفر کند و در هر بار با چالش‌های متعدد روبه‌رو شود، این نشان‌دهنده عزم و اراده اوست. در عوض، اگر کسی تنها یک سفر را پشت سر بگذارد و در عین حال با مشکل‌های بزرگ روبه‌رو شود، این سفر به مراتب بیشتر ارزشمند و معنی‌دار است. این صحبت درباره‌ی میزان تلاش و سختی‌هایی است که هر فرد در زندگی خود تجربه می‌کند و نشان می‌دهد که کیفیت تجربه‌ها به مراتب مهم‌تر از کمیت آن‌هاست.
رایتش را کایت فتح است جولان
گاه در شروان و گه در بیلقان شد
هوش مصنوعی: سوارش پرچم پیروزی را به همراه دارد و میدان نبردش گاهی در شروان و گاهی در بیلقان است.
گه براند از ککجه و در ملک گنجه
پنجه اندر پنجه با شیر ژیان شد
هوش مصنوعی: گاه از چنگال ککچه برمی‌خیزد و در سرزمین گنج، پنجه‌اش را در پنجه شیر ژیان فرو می‌برد.
گه به روم اندر به عزم رزم قیصر
چون فریدون با درفش کاویان شد
هوش مصنوعی: گاهی به روم می‌روم تا با قیصر در جنگ بجنگم، همان‌طور که فریدون با درفش کاویانی به میدان می‌آمد.
نه چنان کاسکندر اندر رزم دارا
با دو مرد بدکنش هم داستان شد
هوش مصنوعی: نه مانند اسکندر که در میدان جنگ با دو مرد بد رفتار هم‌پیمان شد.
بل چنین کاین پادشه را استعانت
از یکی ذات عزیز مستعان شد
هوش مصنوعی: چنین است که این پادشاه برای یاری گرفتن به ذات بزرگ و عزیز مراجعه کرد.
آن سکندر یک برادر داشت کورا
دیدی آخر کز حسد در قصد جان شد؟
هوش مصنوعی: سکندر برادری داشت که نابینا بود. آیا تا به حال دیده‌ای که او به خاطر حسادت، به جان برادرش آسیب بزند؟
وین سکندر را برادر در برابر
صد چو دارا بین که دارای جهان شد
هوش مصنوعی: در این بیت، به این نکته اشاره شده است که برادر اسکندر (یعنی دارا) در مقابل اسکندر، که خود را صاحب قدرت و ثروت می‌داند، به اندازهٔ صد دارا اهمیت دارد. این به نوعی نشان‌دهندهٔ برتری و شکوه اسکندر است که توانسته جهان را به تسخیر درآورد.
بر خلاف شاعرانش بنده گویم
نه سیاووش وش، نه روئین تن، توان شد
هوش مصنوعی: من برخلاف شاعران، می‌گویم که نه شجاعتی مانند سیاووش دارم و نه بدنی نیرومند.
کان دو با کاووس و با گستاسب کردند
آن چه کردند و به گیتی داستان شد
هوش مصنوعی: دو نفر با کاووس و گستاسب اقداماتی انجام دادند که داستان آن در سراسر جهان مشهور شد.
وین خداوندی که از آغاز گیتی
هر چه را گفت آن چنان شو، آن چنان شد
هوش مصنوعی: این خداوندی که از آغاز جهان هر چیزی را که اراده کرده، به همان شکل تحقق پیدا کرده است.
در بر شاه جهان فتح علی شه
نیست را ماند که با هستش قران شد
هوش مصنوعی: در حضور پادشاه جهان، فتح علی شاه هیچ دیگری را به یاد نیاورده است، چرا که وجود او به اندازه‌ای برجسته و مهم است که مانند قرآن باقی مانده است.
زان سبب زین سان که بینی در دو عالم
کامیاب و کامکار و کامران شد
هوش مصنوعی: به همین دلیل است که در دو جهان، افرادی را می‌بینی که به موفقیت و کامیابی دست یافته‌اند و در زندگی‌شان به آرامش و خوشبختی رسیده‌اند.
اجتهاد اندر جهان آن است کورا
در جدال رومیان و روسیان شد
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، تلاش و کوشش در زمینه‌های مختلف شبیه به آن است که کسی در برابر نیروهای مختلف و قدرتمند، مانند رومی‌ها و روس‌ها، به مبارزه بپردازد.
کی سکندر چون سمندر هردم اندر،
شعله تنین تنی تندر فغان شد؟
هوش مصنوعی: کی سکندر مانند سمندر، همیشه در آتش و شعله زندگی نمی‌کند و همیشه فریاد نمی‌زند؟
یا سیاووش را به سر باران آتش
بارها باران چو آب از ناودان شد
هوش مصنوعی: سیاووش، در زیر باران آتش، بارها با شدت مورد حمله قرار گرفت و گرما و شعله‌های آتش همانند آب از ناودان به پایین سرازیر شد.
یا چو خنگ ختلی شه رخش رستم
رو به تیغ و تیر بی برگستوان شد
هوش مصنوعی: یا مانند خنگی که به ختلی بر دوش دارد، رخش رستم به سمت شمشیر و تیر رفت و از برگستوان بی‌نصیب شد.
کوس کاووسی بلند آوا شد اما
دیدی آخر آنچه اندر خاوران شد؟
هوش مصنوعی: صدا و ندايی که از کوس کاووسی بلند شد، اما آیا دیدی که در شرق چه اتفاقی افتاد؟
وان چه از چنگ پلنگان در سمنگان
وز فسون دیو در مازندران شد
هوش مصنوعی: آنچه که از چنگ پلنگان در سمنگان و از جادو و فریب دیوان در مازندران به دست آمده، به دست نمی‌آید.
شاه کیخسرو که شد شاهی ازو نو
عاقبت درماند و در غاری نهان شد
هوش مصنوعی: کیخسرو، شاه بزرگ، زمانی که به سلطنت رسید، در نهایت به ناچار و به علت مشکلات، در یک غار پنهان شد.
جیش شه را زان خطر ناید که شه را
استعانت از خدای مستعان شد
هوش مصنوعی: در برابر خطرات، سلطان نباید نگران باشد، زیرا او می‌تواند به خداوند متعال پناه ببرد و از او کمک بگیرد.
ظلم و جور از طرز و طور و عدل ودادش
ناپدید از وهم و بیرون از گمان شد
هوش مصنوعی: ظلم و ستم از طریق رفتار و منش او به‌طور کامل در ذهن و تصور مردم محو شد و دیگر جایی برای شک و تردید باقی نماند.
دست بیداد از گریبان غریبان
ز احتساب بی کرانش بر کران شد
هوش مصنوعی: دست ستم از گردن بیگناهان به خاطر حساب و کتاب‌های بی‌پایان قطع شد.
زین همه بگذر که در هنگام هیجا
حصن حفظش حفظ حصن ایروان شد
هوش مصنوعی: از همهِ این‌ها عبور کن، زیرا در زمان آشفتگی، دژ محافظتش به دژ ایروان تبدیل شده است.
تا زیک یورش هزار آشوب و شورش
در بلاد با یزید و موش ووان شد
هوش مصنوعی: در نتیجه حمله‌ای بزرگ و بی‌نظیر، کشورها به آشوب و قحطی افتادند و با مشکلاتی همچون یزید و موش‌ها مواجه شدند.
زان شکست و فتح پی در پی که مارا
در حدود لنکران وار کوان شد
هوش مصنوعی: به دلیل شکست‌ها و پیروزی‌های مکرر، ما در شرایطی قرار گرفتیم که همچون مرزهای لنکران و وار زندگی می‌کنیم.
این زمان کایام صلح است و فراغت
کافرم گر فرصت او را یک زمان شد
هوش مصنوعی: این زمان، زمانی است که در آن صلح و آرامش حاکم است و من در این حال به شک و تردید درباره او دچار شده‌ام، اگر فرصتی برای او ایجاد شود.
در چنین فصلی که فرش کوه و هامون
جمله پنداری پرند و پرنیان شد
هوش مصنوعی: در این فصل، به نظر می‌رسد که همه‌ی دشت‌ها و کوه‌ها مانند فرشی زیبا پر از رنگ و نقش شده‌اند.
شاه ما را آن فراغت کو که بیند
گیتی از تاثیر فصل آخر چه سان شد؟
هوش مصنوعی: آیا شاه ما آن آرامش را دارد که ببینید دنیا تحت تأثیر فصل آخر چگونه تغییر کرده است؟
آن قدر فرصت کجا دارد که داند
بوستان را کی بهار و کی خزان شد؟
هوش مصنوعی: چه زمانی برایش باقی مانده که بفهمد چه زمانی بهار و چه زمانی خزان در بوستان می‌شود؟
کی نشاط آرد کسی را کو دمادم
گفت گو از بر کشاد و غر چوان شد
هوش مصنوعی: اگر کسی همیشه در حال گفتگو و صحبت باشد و این گفتگوها او را شاداب و سرزنده کند، به او نشاط و شادی دست می‌دهد.
دل توان دادن به ناز نازنینان
بی نیاز ازگینیاز ار می توان شد
هوش مصنوعی: اگر دل را به زیبایی و ناز نازنینان تسلیم کنی، می‌توانی از نیازها و وابستگی‌های دنیوی آزاد شوی.
ورنه تا آید خبر کاینک فلان کس
در فلان سر حد چنین گفت و چنان شد
هوش مصنوعی: اگر منتظر باشی تا خبر بیاید که چه کسی در فلان جا چه گفت و چه اتفاقی افتاد، شاید زمان زیادی بگذرد.
یا وجوه صرف سربازان غازی
باقی اندر پیش بهمان و فلان شد
هوش مصنوعی: باقی ماندن افرادی که در جنگ یا در خدمت هستند، در حالی که برخی دیگر از آنها به کارهای دیگر مشغول شده‌اند.
یا نبارید ابر در بازار گیتی
نرخ جان ارزان و نرخ نان گران شد
هوش مصنوعی: اگر باران در بازار دنیا نریزد، قیمت جان پایین و قیمت نان بالا می‌رود.
یا دو نام آور پیام آور به یک جا
خاک بوس درگه شاه جهان شد
هوش مصنوعی: دو قهرمان و پیام‌آور به یک مکان آمده و خاک درگاه شاه جهان را بوسیده‌اند.
این یکی خدمت رسان از شاه مسقو
وان دگر از صاحب هندوستان شد
هوش مصنوعی: این فرد یکی از خدمتگزاران شاه مسکو است و دیگری از صاحب هندوستان.
با چنین فکر و خیال الحق فراغت
خود خیالی بس محال است، امتحان شد
هوش مصنوعی: با این نوع تفکر و اندیشه، به‌راستی رسیدن به آرامش امری کاملاً غیرممکن است، این مسئله به خوبی آزموده شده است.
یاد بزم دوست دو کی آرد کسی کو،
نام رزم دشمنش ورد زبان شد
هوش مصنوعی: هر کسی که درگیر جنگ و دشمنی باشد، نمی‌تواند به یاد میاز دوستش بیفتد. در واقع، اگر کسی در حال مبارزه با دشمنان باشد، چگونه می‌تواند به یاد خوشی‌های دوستانش بیفتد؟
از محمد شه بپرس آن ها که با من
در عراق پرنفاق از این و آن شد
هوش مصنوعی: از محمد بپرس درباره کسانی که در عراق، به خاطر نفاق و دوگانگی، به این و آن متوصل شدند.
هر که با دیوانه شد هم خانه آخر
بایدش مانند من بی‌خانمان شد
هوش مصنوعی: هر کسی که با فرد دیوانه و ناباب هم‌نشین و همراه شود، در نهایت سرنوشتش مانند من خواهد شد و بی‌خانمان می‌شود.