شمارهٔ ۱۰ - اندرز به دوستی مزاحم
مخدوم من ای آن که مرا در همه عالم
مانند تو یک یار وفادار نباشد
چون است که این بار که باز آمدی از راه
رفتار و سلوک تو چو هر بار نباشد؟
در محفل عام آئی ازان رو که مبادا
در خلوتک خاص منت بار نباشد
وان گه به عبث با در و دیوار بجنگی
کاین در خور یاری چو من یار نباشد
ای جان عزیز من اگر یار منی تو
باید که ترا با دگری کار نباشد
از خانه گل جانب ویرانه دل آی
کان جا اثری از در و دیوار نباشد
در خانه گل شاید اگر غیر بود لیک
در خانه دل غیر تو دیار نباشد
آن جا سزد ار جز تو کسی ره برد اما
این جا به کسی جز تو سزاوار نباشد
ز اندیشه هر پشه که آواز بر آرد
باید که ترا کیک به شلوار نباشد
گر حاجب من در به رخ صاحب من بست
تفریع و زجل پیش تو دشوار نباشد
ور خود غلطی کرد چو استاد به انکار
بایست ترا این همه اصرار نباشد
در، بررخ مانند تو مخدوم نه بندد
بی چاره اگر لابد و ناچار نباشد
من خود کنم اقرار و نیندیشم اگر او
اندیشد و گستاخ به اقرار نباشد
عالم همه دانند که امروز مرا کار
یک لحظه نباشد که به خروار نباشد
وان را که شهنشاه بود محرم اسرار
باید که کسی محرم اسرار نباشد
وان گاه کسی چون تو که حرفی چو شنیدی
ممکن نه که در هر سر بازار نباشد
آنی تو که هر جا که به گفتار بر آئی
دیگر به کسی مهلت گفتار نباشد
بی هوده سخن گوئی و خواهی که شب و روز
جز گفت و شنید تو مرا کار نباشد
کم گوی که با مرد خردمند سخن دان
حاجت به سخن گفتن بسیار نباشد
در بر تو ازان بندد امروز که خواهد
فردا تنم آویخته بردار نباشد
منصور که شد بردار دانی که او را
حرفی به جز افشا و جز اظهار نباشد؟
ای جان من آخر بشنو از من و بپذیر
پندی که کم از گوهر شهوار نباشد
ناخوانده و ناگاه میا هر شب و هر روز
تا هیچ کس از روی تو بیزار نباشد
خورشید که هر صبح پدیدست و عزیزست
زان است که هر شام پدیدار نباشد
مه نیز ازان چهره نهان سازد هر روز
تا در نظر خلق جهان خوار نباشد
شمارهٔ ۹ - در نکوهش حاجی میرزا آقاسی: زاهد چه بلائی تو که این رشته تسبیحشمارهٔ ۱۱ - قطعه ای است که قائم مقام از جانب میرزاذره گفته: خسروا! ای آن که خدام درت از یک نظر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مخدوم من ای آن که مرا در همه عالم
مانند تو یک یار وفادار نباشد
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو تنها کسی هستی که در تمامی جهان هیچ یار وفاداری مانند تو وجود ندارد.
چون است که این بار که باز آمدی از راه
رفتار و سلوک تو چو هر بار نباشد؟
هوش مصنوعی: چرا این بار که دوباره به خانه میرسی، رفتار و سلوکت مانند همیشه نیست؟
در محفل عام آئی ازان رو که مبادا
در خلوتک خاص منت بار نباشد
هوش مصنوعی: به جمعهای عمومی وارد شو، زیرا ممکن است در محافل خصوصی از تو انتظارات و بار مسئولیت بیشتری داشته باشند.
وان گه به عبث با در و دیوار بجنگی
کاین در خور یاری چو من یار نباشد
هوش مصنوعی: اگر با در و دیوار بجنگی، بیفایده است، زیرا وقتی یاری مانند من همراهت نیست، این مبارزه بیمعناست.
ای جان عزیز من اگر یار منی تو
باید که ترا با دگری کار نباشد
هوش مصنوعی: ای بزرگوار من، اگر تو محبوب من هستی، باید که هیچ کاری با کسی دیگر نداشته باشی.
از خانه گل جانب ویرانه دل آی
کان جا اثری از در و دیوار نباشد
هوش مصنوعی: به سوی ویرانهای دل برو که در آن هیچ نشانی از در و دیوار نیست.
در خانه گل شاید اگر غیر بود لیک
در خانه دل غیر تو دیار نباشد
هوش مصنوعی: در خانه ممکن است گلهای زیبا و خوشبو وجود داشته باشد، اما در دل من هیچ چیز جز تو وجود ندارد و جایی دیگر نمیتوانم پیدا کنم.
آن جا سزد ار جز تو کسی ره برد اما
این جا به کسی جز تو سزاوار نباشد
هوش مصنوعی: در آن مکان به غیر از تو، کسی سزاوار است که به آنجا برود، اما در اینجا هیچکس جز تو استحقاق ندارد.
ز اندیشه هر پشه که آواز بر آرد
باید که ترا کیک به شلوار نباشد
هوش مصنوعی: هر پشهای که صدای بلندی از خود بیرون میآورد، باید بدانی که نباید به آن بیتوجه باشی و نسبت به آن حساسیت داشته باشی.
گر حاجب من در به رخ صاحب من بست
تفریع و زجل پیش تو دشوار نباشد
هوش مصنوعی: اگر دربانی من در برابر چهرهی آقایی که دارم، در را ببندد، برای تو دشوار نیست که به من نیکی کنی و بزرگواری نشان بدهی.
ور خود غلطی کرد چو استاد به انکار
بایست ترا این همه اصرار نباشد
هوش مصنوعی: اگر تو هم اشتباهی کردی، باید مانند استاد به انکار نپردازی. نیازی به این همه پافشاری نیست.
در، بررخ مانند تو مخدوم نه بندد
بی چاره اگر لابد و ناچار نباشد
هوش مصنوعی: چهرهات مانند در است و اگر کسی وضعیت ناگوار داشته باشد، نمیتواند به راحتی از آن دور شود.
من خود کنم اقرار و نیندیشم اگر او
اندیشد و گستاخ به اقرار نباشد
هوش مصنوعی: من خودم به اشتباهم اعتراف میکنم و به این فکر نمیکنم که او چه فکری میکند، چون او هیچگاه به اعتراف کردن جسارت ندارد.
عالم همه دانند که امروز مرا کار
یک لحظه نباشد که به خروار نباشد
هوش مصنوعی: همه میدانند که امروز من نمیتوانم حتی برای یک لحظه کار کنم، مگر آنکه به اندازهی بسیار زیاد انجام دهم.
وان را که شهنشاه بود محرم اسرار
باید که کسی محرم اسرار نباشد
هوش مصنوعی: این شخص که مقام بلند و شرافتمندی دارد، باید از رازها و امور پنهان آگاه باشد، اما نباید کسی دیگر به این اسرار دسترسی داشته باشد.
وان گاه کسی چون تو که حرفی چو شنیدی
ممکن نه که در هر سر بازار نباشد
هوش مصنوعی: زمانی که کسی مثل تو به صحبت یا نظری توجه میکند، غیرممکن است که آن را در هر گوشهای از بازار نشنیدی و به آن اشاره نکنی.
آنی تو که هر جا که به گفتار بر آئی
دیگر به کسی مهلت گفتار نباشد
هوش مصنوعی: هر زمان که تو صحبت میکنی، دیگران فرصت صحبت کردن ندارند.
بی هوده سخن گوئی و خواهی که شب و روز
جز گفت و شنید تو مرا کار نباشد
هوش مصنوعی: بیهوده صحبت میکنی و انتظار داری که شب و روز تنها با گفتوگو مشغول باشم، در حالی که هیچ کار دیگری برای من وجود ندارد.
کم گوی که با مرد خردمند سخن دان
حاجت به سخن گفتن بسیار نباشد
هوش مصنوعی: زیاد صحبت نکن، زیرا با افراد فهمیده و باتجربه، نیازی به گفتگوی طولانی نیست.
در بر تو ازان بندد امروز که خواهد
فردا تنم آویخته بردار نباشد
هوش مصنوعی: امروز در کنار تو، به خاطر حالتی که دارم، خودم را به تو میسپارم، اما فردا ممکن است اوضاع تغییر کند و دیگر نتوانم در کنار تو بمانم.
منصور که شد بردار دانی که او را
حرفی به جز افشا و جز اظهار نباشد؟
هوش مصنوعی: منصور که شد برادر، آیا میدانی که او جز اینکه رازها را بگوید و حقیقت را آشکار کند، حرف دیگری ندارد؟
ای جان من آخر بشنو از من و بپذیر
پندی که کم از گوهر شهوار نباشد
هوش مصنوعی: ای عزیز من، به حرفهای من خوب گوش کن و این نصیحت را بپذیر که ارزشش کمتر از گوهر نیست و بسیار ارزشمند است.
ناخوانده و ناگاه میا هر شب و هر روز
تا هیچ کس از روی تو بیزار نباشد
هوش مصنوعی: هر شب و هر روز به طور ناخواسته و ناگهانی به سمت من نیا، تا اینکه هیچکس از تو دور نشود و بیزار نگردد.
خورشید که هر صبح پدیدست و عزیزست
زان است که هر شام پدیدار نباشد
هوش مصنوعی: خورشید هر روز صبح به عنوان یک پدیده درخشان و باارزش ظاهر میشود، زیرا این نکته را به همراه دارد که هر شب نمیتواند دیده شود و غروب میکند.
مه نیز ازان چهره نهان سازد هر روز
تا در نظر خلق جهان خوار نباشد
هوش مصنوعی: ماه نیز هر روز چهرهاش را پنهان میکند تا در نظر مردم جهان، نادرست و ناپسند جلوه نکند.