گنجور

شمارهٔ ۹ - در بعضی از فتوحات شاهزاده شجاع‌السلطنه گوید

خلق موتی را همین تنها نه احیا ساختند
هر گیاهی را ز شادی خضر گویا ساختند
در هوای مهرگان هنگامه را کردند گرم
نوشدارویی برای دفع سرما ساختند
تا شود صادر به هر ملکی مسرت قدسیان
ز آفتاب و آسمان توقیع و طغرا ساختند
در ترازو از پی سنجیدن وزن نشاط
کفهٔ جان را پر از کیل تمنا ساختند
ای عجبتر آنکه بی‌تأثیر نفس ناطقه
آنچه در خورد بهار از صنع والا ساختند
از پی تفریح جان‌ها ساقیان سیم‌ساق
بدر ساغر را پر از خورشید صهبا ساختند
یا ید بیضای موسای کلیم‌الله را
مشرق اشراق نور طور سینا ساختند
بهر دفع ساحران غصه و غم گلرخان
از سر زلف سیه ثعبان موسی ساختند
در خط و قد و خد و زلف پریرویان شهر
سنبل و سرو و گل و ریحان بویا ساختند
همچو مریخ از هلال تیغ دژخیمان شاه
خصم جوزن را به میزان شکل جوزا ساختند
شرزه شیر بیشهٔ مردی شجاع‌السلطنه
کز هراسش خون خورد ارغنده شیر ارژنه
بوالعجب هنگامه ای خلق جهان آراستند
طرفه جشنی جانفزا پیر و جوان آراستند
گر نشد بیت‌الشرف بیت‌الهبوط آفتاب
جشن نوروزی چرا در مهرگان آراستند
تا ز تنشان روح نگریزد ز شادی در عروق
رشته‌ها هر یک ز بهر حبس جان آراستند
جان به تنشان تازه شد از تنگ ظرفی لاجرم
جای اول روح را در استخوان آراستند
تا حَمَل را باز نشناسد ز جدی آهوی چرخ
جشن نوروزی دو مه پیش از کمان آراستند
گر نه افریدون فری بر بیوراسبی‌، چیره شد
مهرگان جشن از چه رو در هر کران آراستند
یا فکند آرش‌ کمانی تیری از آمل به مرو
کز طرف فرخنده جشنی تیرگان آراستند
یا نه امطار مطر شد بعد چندین سال قحط
جشن شایانی به روز مهرگان آراستند
یا مقید ساخت خصم نامقید را ملک
کز فرح جشنی فره در جاودان آراستند
ابن همان خصمی که مغلوبش ملک زین پیش کرد
پس خلاصش از پی اظهار عفو خویش کرد
عافیت اکنون چو تیغ شاه عالم‌گیر شد
کان دَدِ پتیارهٔ دیوانه در زنجیر شد
تیغ خونریز ملک از کشتن او عار داشت
تا نپنداری که در پاداش او تأخیر شد
گفته‌بود اختر شناسش تاج ورخواهی شدن
حکم ازین بهتر که تاج تارکش شمشیر شد
خوشهٔ عمرش از آنرو احتراق تیر سوخت
کاو به برج خوشه زاد و کوکب او تیر شد
نوجوان‌تر گشت بخت شه به ‌عالم ای شگفت
کز مدار مدت او چرخ گردان پیر شد
دید خم خام شه بر یال خود در خواب خصم
خم خام اکنون به بند آهنین تعبیر شد
قهر شاه آمد چو یزدان دیر گیر و سخت گیر
سخت بگرفتش‌ چه‌غم گر چند روزی دیر شد
خصم در دل صورت قهر ملک تصویر کرد
صورتی بی‌جان بسان صورت تصویر شد
تا ابد تیغ ملک بر فرق اعدا تندباد
در ثنای تیغ او تیغ زبان‌ها کند باد
ای پس از داور خداگیهان خدای راستین
شاه گردون آستان دارای دریا آستین
قابض ارواح را تیغت بود بئس‌البدل
واهب نصرت سپاهت را بود نعم‌المعین
لفظ شمشیرت نگارند ار به فرق بدسگال
ارّه بر فرقش نهد دندانهای حرف شین
در رحم گر نام تیغ جانستانت بشنود
از هراس جان به سوی نطفه بر‌گردد جنین
ای که اندر نسبت کاخ رفیعت آمدست
پایمال گاو و ماهی پیکر عرش برین
گر شتابد از پی اخبار ماضی توسنت
داستان نوح و آدم را نگارد بر سرین
تا بنای آستانت بر زمین شد آسمان
در توهّم کز چه ساکن عرش اعظم بر زمین
گر مدد از شاهباز همتت یابد ذناب
افکند درکاسهٔ گردون طناطن از طنین
گر به دوزخ جاکند لطف گنهکاران زنند
طعن‌ها بر آنکه اندر روضهٔ رضوان مکین
باد یارب بدسگالت اندرین دار سپنج
ششدر اندر نرد درد و مات در شطرنج رنج
بخل را تنها به به ذلت معن باذل ساخته
فتنه را عدالت انوشروان عادل ساخته
تا بخوابد فتنه‌ در عهدت‌ به‌خواب نیستی
دایهٔ گردون ز مهر و مه جلاجل ساخته
حلقهای نجم را درهم کشیدست آسمان
از برای گردن خصمت سلاسل ساخته
بس که از رشک ضمیرت گریه کردست آفتاب
اشک چشمش رهگذار چرخ را گل ساخته
طعنه بر رایت مگر زد کز مدار آفتاب
سایر سیاره را قهر تو مایل ساخته
بدسگال اکنون به قانون عرب رفعش رواست
کش به فعل بغض تو آفاق فاعل ساخته
لطفت از زهر هلاهل نوش نحل آرد ولیک
قهرت از قند مکرر سمّ قاتل ساخته
وانگهی چون تیر رانی درکمان‌ گویند خلق
نک عطارد بین به برج قوس منزل ساخته
چون سپر بر سرکشی هنگام کین گویند بدر
خویش را بر پیکر خورشید حایل ساخته
رفعت کاخت اگر می‌دید چرخ چنبری
از ازل در دل نمی‌آورد فکر برتری
چون زری شبدیز راندی زی خراسان ای ملک
گشت ز آهنگت دوتاری دل هراسان ای ملک
هردو را بر تیره دل اندیشهٔ رزمت‌ گذشت
نز پی گردنکشی ز اندیشهٔ جان ای ملک
چهرهٔ اقبالشان در ششدر خواری فتاد
زانکه بودندی حریف آب‌دندان‌ ای‌ ملک
زان سپس هر یک فرستادند زی خوارزم شاه
هدیهای وافر و پیک فراوان ای ملک
آن دد ناپاک زاد از هیبتت جان داد از آنک
بود در گوشش هنوز افغان افغان ای ملک
زان سپس با چار‌گرد از خاوران راندی به‌قهر
زی دز با خزر و مرز زاوه یکران ای ملک
قومی از افغان دون یاری ده خصم زبون
بسته با هم از پی کین تو پیمان ای ملک
قصه کوته کشتی از آن ناکسان چندانکه گشت
تا دو صد فرسنگ سنگ مرج مرجان ای ملک
لاجرم زآن هردو تاری دل یکی را کرد چرخ
چون برهمن بستهٔ‌ زنجیر رُهبان ای ملک
بس کن ای قاآنی آخر از ثنای شهریار
از ثنا چون عاجزی برگو دعای شهریار
تا ابد یارب ملک در ملک گیتی شاه باد
بر رعیت شاه و بر هر شاه شاهنشاه باد
تا نگردد چار مادر بر عدویش حامله
شوی نه افلاک را زین پس عنن درباه باد
تا قیامت بر لبش از فرط بخشش حرف لا
نگذرد ور بگذرد با لفظ الاالله باد
گر نیندازد به گردن ماه طوق بندگیش
رنج سرطانی ز سرطانش به باد افراه باد
خدمتش را گر عطارد بندد از جوزا کمر
خوشه‌چین خرمنش مهر ار نباشد ماه باد
ور به میزان سعادت زهره سنجد طالعش
تا قیامت گاوش اندر خرمن بدخواه باد
گر به خاک آستانش رخ نساید آسمان
تا ابد اندام شیرش طعمهٔ روباه باد
بهر خوانش برّه را مریخ اگر بریان کند
نیش عقرب درمذاقش نوش خاطرخواه‌ باد
گر کمان خویش را پیشش نیارد مشتری
جسم‌حوتش صید قلاب ستم ناگاه باد
ور زحل در چرخ دولایی ز بهر مطبخش
جدی را بریان نسازد دلوش اندر چاه باد
تا قیامت شه مکان برتخت عرش آیین کناد
بی‌ریاکردم دعا روح‌الامین آمین کناد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خلق موتی را همین تنها نه احیا ساختند
هر گیاهی را ز شادی خضر گویا ساختند
هوش مصنوعی: آدم‌ها را به مانند مرواریدهایی در می‌آورند که فقط با یک تنهایی نمی‌توانند زنده بمانند، بلکه هر گیاهی برای زنده ماندن نیاز به سرزندگی و شادابی دارد که به نوعی از شادی و طراوت الهام گرفته می‌شود.
در هوای مهرگان هنگامه را کردند گرم
نوشدارویی برای دفع سرما ساختند
هوش مصنوعی: در زمان جشن مهرگان، فضایی شاد و پرجنب‌وجوش ایجاد کردند و برای مقابله با سردی، نوشیدنی گرمی تهیه کردند.
تا شود صادر به هر ملکی مسرت قدسیان
ز آفتاب و آسمان توقیع و طغرا ساختند
هوش مصنوعی: به خاطر روشنایی آفتاب و آسمان، شادی و خوشحالی فرشتگان به هر سرزمینی منتقل می‌شود و این خوشبختی به گونه‌ای به ثبت می‌رسد.
در ترازو از پی سنجیدن وزن نشاط
کفهٔ جان را پر از کیل تمنا ساختند
هوش مصنوعی: در ترازویی که برای سنجش وزن شادی گذاشته شده، طرف روح را با آرزوهای فراوان پر کرده‌اند.
ای عجبتر آنکه بی‌تأثیر نفس ناطقه
آنچه در خورد بهار از صنع والا ساختند
هوش مصنوعی: تعجب‌آور است که بدون تأثیر سخن‌گو، آنچه که در بهار به عنوان آفرینش عالی ایجاد شده، همچنان وجود دارد.
از پی تفریح جان‌ها ساقیان سیم‌ساق
بدر ساغر را پر از خورشید صهبا ساختند
هوش مصنوعی: برای سرگرم کردن روح‌ها، ساقی‌های خوش‌قامت، جام‌ها را پر از شراب درخشان و طلایی رنگی کرده‌اند که مانند خورشید می‌درخشد.
یا ید بیضای موسای کلیم‌الله را
مشرق اشراق نور طور سینا ساختند
هوش مصنوعی: دست سفید موسی، پیامبر خدا، را به گونه‌ای ساخته‌اند که نور خود را از کوه سینا می‌تاباند.
بهر دفع ساحران غصه و غم گلرخان
از سر زلف سیه ثعبان موسی ساختند
هوش مصنوعی: برای رهایی از غصه و ناراحتی زیبایی‌ها، زلف‌های سیاه موسی را به شکل ثعبان درآورده‌اند.
در خط و قد و خد و زلف پریرویان شهر
سنبل و سرو و گل و ریحان بویا ساختند
هوش مصنوعی: در شهر، زیبایی‌ها و جذابیت‌های دختران با صفات خوب و دلنشین، همچون سنبل، سرو، گل و ریحان به تصویر کشیده شده‌اند.
همچو مریخ از هلال تیغ دژخیمان شاه
خصم جوزن را به میزان شکل جوزا ساختند
هوش مصنوعی: مریخ مانند هلالی از تیغ‌های دشمنان، شکل جوزن را به ترازوی جوزا تبدیل کرد.
شرزه شیر بیشهٔ مردی شجاع‌السلطنه
کز هراسش خون خورد ارغنده شیر ارژنه
هوش مصنوعی: شیر درنده و وحشتناک است که ترس از او باعث می‌شود رنگ خون به صورت ارغوانی درآید. این تصویر به شجاعت و قدرت یک مرد جنگجو اشاره دارد که به دلیل هراس و ترس خود، دیگران را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
بوالعجب هنگامه ای خلق جهان آراستند
طرفه جشنی جانفزا پیر و جوان آراستند
هوش مصنوعی: عجب کلاسی است که مردم برای زیبایی جهان برگزار کرده‌اند و جشنی شاداب و روح‌نواز برای همه، هم برای جوانان و هم برای پیران، تدارک دیده‌اند.
گر نشد بیت‌الشرف بیت‌الهبوط آفتاب
جشن نوروزی چرا در مهرگان آراستند
هوش مصنوعی: اگر جایگاه بی‌نظیر، جایگاه فرود آفتاب نوروزی نشود، پس چرا کاشتن زیبایی‌ها در مهرگان است؟
تا ز تنشان روح نگریزد ز شادی در عروق
رشته‌ها هر یک ز بهر حبس جان آراستند
هوش مصنوعی: تا زمانی که روح از بدنشان خارج نشود، به خاطر شادی در رگ‌ها، هر کدام رشته‌ای برای نگهداری جان خود فراهم ساخته‌اند.
جان به تنشان تازه شد از تنگ ظرفی لاجرم
جای اول روح را در استخوان آراستند
هوش مصنوعی: جانشان با ورود روحی تازه به تنشان زنده شد و به ناچار، جایگاه اولیه روح را در استخوان‌ها سامان بخشیدند.
تا حَمَل را باز نشناسد ز جدی آهوی چرخ
جشن نوروزی دو مه پیش از کمان آراستند
هوش مصنوعی: بخاطر این که گوزنی که در جشن نوروزی به رقص درآمده، از باردار بودن خود آگاه نیست و نمی‌تواند آن را از درستی تشخیص دهد، دو ماه قبل از عید نوروز، فضا و زیبایی‌هایی که برای این جشن نیاز است، آماده شده‌اند.
گر نه افریدون فری بر بیوراسبی‌، چیره شد
مهرگان جشن از چه رو در هر کران آراستند
هوش مصنوعی: اگر افریدون بر بیوراسب پیروز نمی‌شد، پس چرا جشن مهرگان در هر گوشه‌ای با رونق و زیبایی برگزار می‌شود؟
یا فکند آرش‌ کمانی تیری از آمل به مرو
کز طرف فرخنده جشنی تیرگان آراستند
هوش مصنوعی: آرش کمان گیری را رها کرد و تیری را از آمل به سمت مرو پرتاب کرد، چون جشن تیرگان با خوشحالی و زیبایی برگزار شده بود.
یا نه امطار مطر شد بعد چندین سال قحط
جشن شایانی به روز مهرگان آراستند
هوش مصنوعی: پس از سال‌ها خشکسالی، باران‌های نیکو باریدن گرفت و در روز مهرگان جشنی باشکوه برپا شد.
یا مقید ساخت خصم نامقید را ملک
کز فرح جشنی فره در جاودان آراستند
هوش مصنوعی: یا دشمنی که به هیچ قید و بندی پایبند نیست، چگونه می‌تواند به ملتی که از خوشحالی جشن‌ها شاداب و زیبا شده، آسیب برساند؟
ابن همان خصمی که مغلوبش ملک زین پیش کرد
پس خلاصش از پی اظهار عفو خویش کرد
هوش مصنوعی: این شخص همان دشمنی است که قبلاً شکست خورده و حالا برای ابراز بخشش خود، او را آزاد کرده است.
عافیت اکنون چو تیغ شاه عالم‌گیر شد
کان دَدِ پتیارهٔ دیوانه در زنجیر شد
هوش مصنوعی: هم‌اکنون آرامش و راحتی مانند تیغی گردن‌زنی است که بر دنیا حاکم شده و آن دیوانه‌ی بی‌فایده به زنجیر کشیده شده است.
تیغ خونریز ملک از کشتن او عار داشت
تا نپنداری که در پاداش او تأخیر شد
هوش مصنوعی: سلطنت و قدرت، از کشتن او شرم داشت و به همین دلیل خواست تا مردم فکر نکنند که تأخیر یا کم‌کاری در پاداش او وجود دارد.
گفته‌بود اختر شناسش تاج ورخواهی شدن
حکم ازین بهتر که تاج تارکش شمشیر شد
هوش مصنوعی: ستاره‌شناس به او گفته بود که برای رسیدن به مقام سلطنت از این بهتر نیست که تاجی که بر سر داری، تبدیل به شمشیری در تاریکی شود.
خوشهٔ عمرش از آنرو احتراق تیر سوخت
کاو به برج خوشه زاد و کوکب او تیر شد
هوش مصنوعی: عمر او به خاطر شدت و شدت تیرگی‌هایی که تجربه کرده، از هم پاشیده و به سوی افول رفته است، در حالی که او در اوج و شکوفایی زندگی خود قرار داشت.
نوجوان‌تر گشت بخت شه به ‌عالم ای شگفت
کز مدار مدت او چرخ گردان پیر شد
هوش مصنوعی: زمانی که جوانی و خوش‌شانسی پادشاه بیشتر شد، شگفت‌انگیز است که بر اساس دوره زندگی او، این دایره‌ی زندگی در حال چرخش، به سن کهولت رسید.
دید خم خام شه بر یال خود در خواب خصم
خم خام اکنون به بند آهنین تعبیر شد
هوش مصنوعی: در حالی که در خواب، روی یال اسب خود خواب او را می‌دیده‌ام، اکنون آن خواب به واقعیت تلخی تبدیل شده و به زنجیر آهنین تعبیر می‌شود.
قهر شاه آمد چو یزدان دیر گیر و سخت گیر
سخت بگرفتش‌ چه‌غم گر چند روزی دیر شد
هوش مصنوعی: قهر و غضب شاه مانند قهر خداوند است؛ او بسیار سخت و محکم است و اگرچه ممکن است در انجام کارها تأخیر ایجاد شود، اما نگرانی نیست.
خصم در دل صورت قهر ملک تصویر کرد
صورتی بی‌جان بسان صورت تصویر شد
هوش مصنوعی: دشمن در دل خود صورت خشم و قهر پادشاه را به تصویر کشید، صورتی که بی‌جان و بی‌حس و حال بود، مانند یک تصویر بی‌روح به نظر می‌رسید.
تا ابد تیغ ملک بر فرق اعدا تندباد
در ثنای تیغ او تیغ زبان‌ها کند باد
هوش مصنوعی: تیغ سلطنت همیشه بر سر دشمنان سایه می‌افکند و در مدح این تیغ، زبان‌ها همچون باد می‌وزند و سخن می‌گویند.
ای پس از داور خداگیهان خدای راستین
شاه گردون آستان دارای دریا آستین
هوش مصنوعی: ای کسی که پس از خدا و داور، خدای حقیقی و پادشاه آسمان‌ها هستی، درگاه تو مانند دستان دریا پر از نعمت و فیض است.
قابض ارواح را تیغت بود بئس‌البدل
واهب نصرت سپاهت را بود نعم‌المعین
هوش مصنوعی: تیغ تو روح‌ها را به قبض در می‌آورد و به جای آن، نصرت و یاری سپاهت به بهترین شکل ممکن است.
لفظ شمشیرت نگارند ار به فرق بدسگال
ارّه بر فرقش نهد دندانهای حرف شین
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو حمله کند و بدی‌هایی به دیکران کند، شمشیر تو به مانند دندان‌های تیز عمل خواهد کرد و می‌تواند بر او تاثیر بگذارد.
در رحم گر نام تیغ جانستانت بشنود
از هراس جان به سوی نطفه بر‌گردد جنین
هوش مصنوعی: اگر تیغ جان‌سوزی که به نام است در رحم شنیده شود، جنین به خاطر ترس از جانش به طرف نطفه بازمی‌گردد.
ای که اندر نسبت کاخ رفیعت آمدست
پایمال گاو و ماهی پیکر عرش برین
هوش مصنوعی: ای کسی که در مقایسه با کاخ بلند و رفیع تو، وجود گاو و ماهی به عنوان یال و پیکر عرش بزرگ به حساب می‌آید.
گر شتابد از پی اخبار ماضی توسنت
داستان نوح و آدم را نگارد بر سرین
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به سرعت به جستجوی اخبار گذشته بپردازد، باید داستان نوح و آدم را بر روی لایه‌ای از نوشتار قرار دهد.
تا بنای آستانت بر زمین شد آسمان
در توهّم کز چه ساکن عرش اعظم بر زمین
هوش مصنوعی: تا زمانی که آستان مقدس تو بر روی زمین قرار گرفت، آسمان در خیال این بود که آیا موجودی از عرش بزرگ بر روی زمین ساکن شده است.
گر مدد از شاهباز همتت یابد ذناب
افکند درکاسهٔ گردون طناطن از طنین
هوش مصنوعی: اگر همت تو از شاهباز مدد بگیرد، او می‌تواند در کاسهٔ آسمان کنش‌های حیرت‌انگیز و خوش‌آهنگ بیافریند.
گر به دوزخ جاکند لطف گنهکاران زنند
طعن‌ها بر آنکه اندر روضهٔ رضوان مکین
هوش مصنوعی: اگر خداوند رحمت کند بر گناهکاران و آن‌ها را در آتش جهنم بیندازد، دیگران به او اعتراض خواهند کرد و بر کسی که در بهشت و نعمت‌ها قرار دارد، حسادت خواهند ورزید.
باد یارب بدسگالت اندرین دار سپنج
ششدر اندر نرد درد و مات در شطرنج رنج
هوش مصنوعی: ای باد، ای یار بد! بر زندگی من که پر از درد و رنج است بوز، همچنان که در بازی شش در نرد که زشت و ناگوار است و در شطرنج که نشان‌دهندهٔ شکست و سختی است.
بخل را تنها به به ذلت معن باذل ساخته
فتنه را عدالت انوشروان عادل ساخته
هوش مصنوعی: حرص و بخل، تنها به خود فرد ذلیل و بی مقدار می‌کند، در حالی که عدل و انصاف انوشروان عادل، به وجود آمدن فتنه و ناآرامی را به حداقل می‌رساند.
تا بخوابد فتنه‌ در عهدت‌ به‌خواب نیستی
دایهٔ گردون ز مهر و مه جلاجل ساخته
هوش مصنوعی: تا زمانی که فتنه و آشوب در دوران تو به خواب نرود، تو در خواب نیستی. پروردگار عالم با نور و روشنایی خود، آسمان را آراسته است.
حلقهای نجم را درهم کشیدست آسمان
از برای گردن خصمت سلاسل ساخته
هوش مصنوعی: آسمان ستاره‌ها را به هم می‌پیچد تا زنجیرهایی برای گردن دشمن تو بسازد.
بس که از رشک ضمیرت گریه کردست آفتاب
اشک چشمش رهگذار چرخ را گل ساخته
هوش مصنوعی: آفتاب به خاطر حسادت دل تو آنقدر گریه کرده که اشک‌هایش زمین را پر از گل کرده است.
طعنه بر رایت مگر زد کز مدار آفتاب
سایر سیاره را قهر تو مایل ساخته
هوش مصنوعی: اگر کسی بر پرچم تو طعنه‌ای بزند، باید بداند که این کارش مثل این است که سایر سیاره‌ها به خاطر قدرت تو از مدار آفتاب منحرف شده‌اند.
بدسگال اکنون به قانون عرب رفعش رواست
کش به فعل بغض تو آفاق فاعل ساخته
هوش مصنوعی: هم‌اکنون، دشمن بدی به خاطر قوانین عرب مورد پیگرد قرار گرفته است، زیرا به واسطه‌ی رفتار نفرت‌آمیز تو، دنیا را به کارهای منفی وادار کرده است.
لطفت از زهر هلاهل نوش نحل آرد ولیک
قهرت از قند مکرر سمّ قاتل ساخته
هوش مصنوعی: محبت و لطف تو مانند عسل شیرین و خوشایند است، اما خشم و غضب تو چون زهر کشنده‌ای می‌تواند خطرناک و مهلک باشد.
وانگهی چون تیر رانی درکمان‌ گویند خلق
نک عطارد بین به برج قوس منزل ساخته
هوش مصنوعی: سپس وقتی که تیراندازی در کمان می‌کنی، مردم می‌گویند که عطارد در برج کمان قرار دارد.
چون سپر بر سرکشی هنگام کین گویند بدر
خویش را بر پیکر خورشید حایل ساخته
هوش مصنوعی: زمانی که در زمان جنگ و دشمنی سپر بر سر گذاشته می‌شود، می‌گویند که انسان با نیرنگ و هوشمندی خود، خود را از آسیب‌ها می‌رهاند و مانعی در برابر سختی‌ها قرار می‌دهد.
رفعت کاخت اگر می‌دید چرخ چنبری
از ازل در دل نمی‌آورد فکر برتری
هوش مصنوعی: اگر کاخ بلندی که ساخته شده را آسمان می‌دید، از همان آغاز به داشتن برتری و فضیلت فکر نمی‌کرد.
چون زری شبدیز راندی زی خراسان ای ملک
گشت ز آهنگت دوتاری دل هراسان ای ملک
هوش مصنوعی: وقتی زری شبدیز را از خراسان راندی، ای پادشاه، دل‌ها از نغمه‌ی تو به شدت ترسان شدند.
هردو را بر تیره دل اندیشهٔ رزمت‌ گذشت
نز پی گردنکشی ز اندیشهٔ جان ای ملک
هوش مصنوعی: هر دو به خاطر دلسوزی و تیرگی دل، فکر جنگ را در سر می‌پرورانند، نه به خاطر سرکشی یا طغیان، بلکه به دلیل دغدغه‌های زندگی و کشور، ای فرمانروا.
چهرهٔ اقبالشان در ششدر خواری فتاد
زانکه بودندی حریف آب‌دندان‌ ای‌ ملک
هوش مصنوعی: چهرهٔ خوشبختی و شادکامی آن‌ها در تنگنای مشکل و ناامیدی قرار گرفت، زیرا همواره در کنار آن شخصی بوده‌اند که دندان‌پزشکی و درمان دردهایشان را بر عهده داشت. ای پادشاه!
زان سپس هر یک فرستادند زی خوارزم شاه
هدیهای وافر و پیک فراوان ای ملک
هوش مصنوعی: پس از آن، هر یک از آنها هدایا و پیش‌کش‌های فراوانی را به سوی شاه خوارزم فرستادند و پیام‌رسانان زیادی به سوی او فرستادند، ای پادشاه.
آن دد ناپاک زاد از هیبتت جان داد از آنک
بود در گوشش هنوز افغان افغان ای ملک
هوش مصنوعی: آن موجود پلید به خاطر جلال و عظمت تو جان باخت، زیرا هنوز صدای تو را در گوشش می‌شنید که «ای پادشاه» صدا می‌زد.
زان سپس با چار‌گرد از خاوران راندی به‌قهر
زی دز با خزر و مرز زاوه یکران ای ملک
هوش مصنوعی: سپس با چهارپایان از سمت خاور حرکت کردی و با خشم به سرزمین دز و مرز زاوه رسیدی، ای پادشاه!
قومی از افغان دون یاری ده خصم زبون
بسته با هم از پی کین تو پیمان ای ملک
هوش مصنوعی: گروهی از افغان‌ها به یاری دشمن برخاسته‌اند و با هم بر سر انتقام قرار گذاشته‌اند، ای پادشاه.
قصه کوته کشتی از آن ناکسان چندانکه گشت
تا دو صد فرسنگ سنگ مرج مرجان ای ملک
هوش مصنوعی: داستان کسانی که در زندگی خود به قهری و شکست‌های بزرگ دچار شده‌اند، به قدری طولانی است که حتی اگر هزاران فرسنگ هم سفر کنند، به درختان و مرواریدها نمی‌رسند. ای شاه، این حکایت تلخ و عبرت‌آمیز را در نظر بگیر.
لاجرم زآن هردو تاری دل یکی را کرد چرخ
چون برهمن بستهٔ‌ زنجیر رُهبان ای ملک
هوش مصنوعی: بنابراین از آن دو نُخ و تار دل، یکی را چرخ به هم می‌پیچد، مانند برهمن که به زنجیر رهبان بسته است، ای پادشاه.
بس کن ای قاآنی آخر از ثنای شهریار
از ثنا چون عاجزی برگو دعای شهریار
هوش مصنوعی: بس کن دیگر از ستایش شهریار، ای قاآنی. وقتی که در ستایش او ناتوانی، بهتر است دعای خیرش را بگویی.
تا ابد یارب ملک در ملک گیتی شاه باد
بر رعیت شاه و بر هر شاه شاهنشاه باد
هوش مصنوعی: خداوند، همیشه پادشاهی و سلطنت را بر این دنیا قرار دهد. همچنین، بر رعایا و بر هر پادشاهی، مقام و شکوهی عطا فرما.
تا نگردد چار مادر بر عدویش حامله
شوی نه افلاک را زین پس عنن درباه باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مادر چهارم به دشمن خود باردار نشود، دیگر افلاک از این بابت در نظر باد بی‌اعتنا خواهند بود.
تا قیامت بر لبش از فرط بخشش حرف لا
نگذرد ور بگذرد با لفظ الاالله باد
هوش مصنوعی: تا پایان دنیا بر لب او هیچ کلمه‌ی منفی یا ناپسند نگذرد و اگر هم کلمه‌ای بگذرد، تنها با نام خداوند باشد.
گر نیندازد به گردن ماه طوق بندگیش
رنج سرطانی ز سرطانش به باد افراه باد
هوش مصنوعی: اگر ماه طوق بندگی‌اش را به گردن نیندازد، رنج او مانند سرطان به باد می‌رود.
خدمتش را گر عطارد بندد از جوزا کمر
خوشه‌چین خرمنش مهر ار نباشد ماه باد
هوش مصنوعی: اگر عطارد (سیاره) از برج جوزا خارج شود و به خدمتش نیاید، حتی اگر خرمن خوشه‌چین او با ماه هم باشد، باز هم امیدی به موفقیت نیست.
ور به میزان سعادت زهره سنجد طالعش
تا قیامت گاوش اندر خرمن بدخواه باد
هوش مصنوعی: اگر به اندازه‌ی سعادت، زهره (سیاره) بخت و اقبالش را بسنجند، تا قیامت گاوش در خرمن بدخواهان باشد.
گر به خاک آستانش رخ نساید آسمان
تا ابد اندام شیرش طعمهٔ روباه باد
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیارت و احترام آستان او نرسد، تا ابد اندام و قدرت او به چنگال روباه ضعیف خواهد افتاد.
بهر خوانش برّه را مریخ اگر بریان کند
نیش عقرب درمذاقش نوش خاطرخواه‌ باد
هوش مصنوعی: اگر مریخ هم برّه را برای خوردن آماده کند، نیش عقرب طعم شیرینش را به یاد خواهد آورد.
گر کمان خویش را پیشش نیارد مشتری
جسم‌حوتش صید قلاب ستم ناگاه باد
هوش مصنوعی: اگر کمان خود را به سوی او نکشی، مشتری از جسمش به دام بیفتد و ناگهان دچار ستم شود.
ور زحل در چرخ دولایی ز بهر مطبخش
جدی را بریان نسازد دلوش اندر چاه باد
هوش مصنوعی: اگر زحل در آسمان نارنجی بخواهد به خیال خود دست به کار مهمی بزند، به سراغ دلو (سطل) آب نمی‌رود که در عمق چاه است، زیرا باد می‌وزد و شرایط را تغییر می‌دهد.
تا قیامت شه مکان برتخت عرش آیین کناد
بی‌ریاکردم دعا روح‌الامین آمین کناد
هوش مصنوعی: به تا پایان دنیا، در جایگاه خود، بر تخت سلطنتت قدر و منزلتت را نشان بده. من از صمیم قلب دعا می‌کنم که روح‌الامین، دعایم را بپذیرد و آمین بگوید.