شمارهٔ ۸ - در ستایش شاهزاده شجاع السلطنه حسنعلی میرزاگوید
سحر دیر مغان را در گشودند
دری از خلد برکشورگشودند
دری زانده به روی خلق بستند
ز شادی صد در دیگرگشودند
از آن یک فتح باب ابواب رحمت
بروی مسلم وکافرگشودند
بروز نشوهٔ می لشکر عیش
دو صدکشور به یک ساغرگشودند
پی تقلیل خون مینای می را
رگ اندر جام بینشتر گشودند
سحرگه پرده دلالان افلاک
ز چهر شاهد خاور گشودند
به صحن باغ اطفال ریاحین
زهر سو طبلهٔ عنبرگشودند
وشاقان از بیاض صفحهٔ روی
به قتل عاشقان محضر گشودند
بهشتی ز آتش نمرود رخسار
بر ابراهیم بن آزرگشودند
گره کردند باز از زلف مشکین
گره از کارها یکسر گشودند
به نقش طاس نرادان عشرت
ز شش جانب در ششدرگشودند
خطیبان طرب منبر نهادند
دبیران فرح دفترگشودند
پس آنگه هریکی از خطبهٔ فتح
زبان در مدحت داور گشودند
شجاعالسطنه دارای اعظم
بهادر خان حسن شاه معظم
دگر باد صبا عنبرفشان شد
غم از ملک جهان دامن کشان شد
زمین زیب نگارستان چین گشت
جهان رشک بهشت جاودان شد
جمن با تازهرویی هم قسم گشت
صبا با خوش رکابی همعنان شد
سبک در خواب چشم نرگس مست
ز آشامیدن رطل گران شد
مسلسل زلف سنبل عنبرین بوی
ز مشک افشانی باد وزان شد
نگون بید موله بر لب جوی
چه مجنون واله آب روان شد
و یا بر فرق عکس خویش در آب
ز راه خودپرستی سایهبان شد
به شاخ سرو قمری داستان زن
ز طور و جور دور مهرگان شد
ز اوج چرخ و فوج موج یاران
زمین چون قطره در دریا نهان شد
سحر جانانهام پیمانه در دست
تماشا را به طرف بوستان شد
ز شکر ریز لعل نوشخندش
چمن بنگالهٔ هندوستان شد
ز شورانگیز سرو سربلندش
قیام فتنهٔ آخر زمان شد
ز هر جانب خرامان نغمهپرداز
به مدح خسرو صاحبقران شد
که احسنت ای خداوند ظفرمند
پس از داور خداگیهان خداوند
مغنی ساز عشرت ساز میکن
بسوز این ساز را دمساز میکن
رهاوی را به راه راست میزن
پس ازکوچک حجاز آغاز میکن
به شهر آشوبی از زابل درانداز
ز خارا تکیه بر شهناز میکن
نشابور و عراق و اصفهان را
پر از آوازه آن آواز میکن
مهاری در دماغ بختی بخت
ز آهنگ حدی پرواز میکن
مخالف را مولف ساز با اوج
نوا را با رها و انباز میکن
سحر ساقی سر از شادیچه بردار
بنای جشن سنگانداز میکن
ز مستی شور بازار قیامت
عیان از قامت طناز میکن
هویدا فتنهٔ آخر زمان را
ز رعنا نرگس غمّاز میکن
به تیرانداز ترکان ترکتازی
ازین ترکان تیرانداز میکن
بیا قاآنیا خاقانی آسا
در دُرج معانی باز میکن
گر او بر گلخن شروان کند فخر
تو فخر از گلشن شیراز میکن
گر او نازد به دور اخستان شاه
تو بر دوران دارا ناز می کن
سلیمان مان منوچهر جوان بخت
غضنفر فر فریدون فلک تخت
شه غازی خدیو مملکت گیر
سکندر رای رسطالیس تدبیر
جهانداری که حکم نافذ او
کشد خط خطا برحکم تقدیر
طمع را داده جا، جودش به زندان
ستم را بسته پا عدلش به زنجیر
به معنی ذات او موصوف تقدیم
به صورت شخص او منعوت تأخیر
مطهر دامنش ز الایش کفر
چو ذیل کبریا از لوث تزویر
نه بر دامان ذاتش گرد عصیان
نه بر مرآت رایش زنگ تقصیر
نیاید پایهٔ جاهش به مقیاس
نگنجد صورت قدرش به تصویر
جلالش مهر و مه را داده فرمان
شکوهش انس و جان را کرده تسخیر
هر آنکو خنجرش را دید در خواب
بهجز تعجیل مرگش نیست تعبیر
ز امن عدل او گیتی چنان شد
که خسبد در کنار شیر نخجیر
معاند را بود مرگی مجسم
همان کش خوانده شه جانسوز شمشیر
به جز امر قضا کامد مسلم
به هر امری تواند داد تغییر
پس از داور خداگیهان خدا اوست
به جزو و کل اشیا پادشا اوست
زهی آفاق سرتاسرگرفته
سلیمانوار بحر و بر گرفته
به نیروی جهانداور خداوند
جهان از قبضهٔ خنجرگرفته
ز مشرق تا به مغرب قاف تا قاف
به نغز آیین اسکندرگرفته
جلالت باج بر خاقان نهاده
شکوهت ساو از قیصر گرفته
نفیر نایت اندر دشت پیکار
خراج از نعره ی تندرگرفته
به میدان وغا پوینده رخشت
سبق از پویهٔ صر صر گرفته
به یک تکبیر نصرت حیدرآسا
هزاران قلعه چون خیبر گرفته
به عزمی ملک قسطنطین گشوده
به رزمی حصن کالنجر گرفته
به یک فتراک صد ضحاک بسته
به یک قلاده صد نوذر گرفته
به یک پیچان کمند پیچ در پیچ
دو صد چون رای پیچانگر گرفته
به یک ایمای ابروی بلارک
دل از گردان کندآور گرفته
ز یک چینی که بر آبرو فکنده
ز صد خاقان چین افسر گرفته
به یک نیروی بازوی جهانگیر
ز ملک طوس تا کشمر گرفته
زهر در فرّهات فرّ فریبرز
ز گرزت لرزه اندر برز البرز
به روز رزم کز خون روی مکمن
بپوشد ارغوانی جامه بر تن
به عزم رزم آهن دل دلیران
نهان گردند چون آتش در آهن
ز چار آیینهٔ گردان شود مرگ
چو عکس روی از آیینه روشن
سنانها بگذرد نو کتش ز خفتان
کمانها بگذرد تیرش ز جوشن
یکی چون غمزهٔ دلدار دلدوز
یکی چون ابروی جانانه پر فن
یکی تابندهتر از برق نیسان
یکی بارندهتر از ابر بهمن
تو چون بیرون خرامی ازکمینگاه
دوان فتحت ز ایسر بخت ز ایمن
نه در جان باست از ناورد بدخواه
نه در دل باکت از انبوه دشمن
به دستت تیغ رخشان جام باده
به چشمت طرف میدان صحن گلشن
به گوشت بانگ کوس و نالهٔ نای
نوای بربط و آوای ارغن
بری چون شست بر تیر سبکروح
زنی چون دست برگرزگران تن
به خاک از بیم رخ پوشد فرامرز
به گور از سهم تن دزدد تهمتن
ز برق تیغ خونریزت درافتد
عدوی ملک را آتش به خرمن
کنون قاآنیا ختم ثنا به
به دارای جان داور دعا به
الهی شاه ما گیتی ستان باد
به گیتی تا قیامت مرزبان باد
بهین گیهان خدیو عدل گستر
میهن کشور خدای کامران باد
بر افرنگ ریاست حکم فرمای
بر اورنگ ریاست حکمران باد
سلیمانوار در زیر نگینش
ز ملک باختر تا خاوران باد
ظفر با لشکرش هم تازیانه
اجل با خنجرش همداستان باد
به هر رزمی که عزمش آورد روی
سعادت با رکابش همعنان باد
رواقش فتنه را دارالسیاسه
حریمش چرخ را دارالامان باد
نتاجی کاو نزاید با وفاقش
اگر عیسی است ننگ دودمان باد
مقیمان حریم حرمتش را
خس اندر زیر پهلو پرنیان باد
به عهدش هرکه همچون لاله نشکفت
دلش چون غنچه در فصل خزان باد
چو او صاحبقرانی بیقرینست
ز سعد و نحس گردون بیقران باد
بجز بختش جهان و هرچه در اوست
به مهد امن در خواب امان باد
به کامش هر چه خواهد باد یا رب
چهگویم کاینچنین یا آنچنان باد
چه باشد کاین دعا از بیریایی
فتد مقبول کاخ کبریایی
شمارهٔ ۷ - در ستایش پادشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه گوید: اکنون که گل افروخته آتش به گلستانشمارهٔ ۹ - در بعضی از فتوحات شاهزاده شجاعالسلطنه گوید: خلق موتی را همین تنها نه احیا ساختند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سحر دیر مغان را در گشودند
دری از خلد برکشورگشودند
هوش مصنوعی: صبح زود، درهای میخانهها را گشودند و بهشت را به سرزمینها آوردند.
دری زانده به روی خلق بستند
ز شادی صد در دیگرگشودند
هوش مصنوعی: در روزگاری، دروازهای به روی مردم بسته بود، اما به سبب شادی، دروازهای دیگر به تعداد زیاد گشوده شد.
از آن یک فتح باب ابواب رحمت
بروی مسلم وکافرگشودند
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که از آن زمان، درهای رحمت و مهربانی به روی همه، چه مؤمنان و چه غیر مؤمنان، باز شده است.
بروز نشوهٔ می لشکر عیش
دو صدکشور به یک ساغرگشودند
هوش مصنوعی: شوق و لذت نوشیدن شراب، شادی و سرور را در تمام دنیای عیش و نشاط پخش کرده و با یک لیوان از آن، دنیایی از خوشی را به نمایش گذاشته است.
پی تقلیل خون مینای می را
رگ اندر جام بینشتر گشودند
هوش مصنوعی: برای کاهش مقدار خون، رگ را درون جام بدون فشاری باز کردند.
سحرگه پرده دلالان افلاک
ز چهر شاهد خاور گشودند
هوش مصنوعی: در صبح، پردههای وساطت آسمانی از چهرهی معشوق خاور کنار رفتند.
به صحن باغ اطفال ریاحین
زهر سو طبلهٔ عنبرگشودند
هوش مصنوعی: در باغ، کودکان مانند گلها در هر سمت به بازی و شادی مشغول هستند و نسیم خوشبو عطر دلانگیزی را به فضا میپراکند.
وشاقان از بیاض صفحهٔ روی
به قتل عاشقان محضر گشودند
هوش مصنوعی: کسانی که با بیرحمی خود، صفحات سفید زندگی را آکنده از درد و رنج کردند، به عاشقان فرصتی برای ابراز عشق ندادند و آنها را به زحمت انداختند.
بهشتی ز آتش نمرود رخسار
بر ابراهیم بن آزرگشودند
هوش مصنوعی: بهشت و زیبایی که از آتش نمرود میدرخشد، بر چهره ابراهیم بن آزر آشکار شد.
گره کردند باز از زلف مشکین
گره از کارها یکسر گشودند
هوش مصنوعی: موهای مشکی که به هم گره خورده بودند، دوباره باز شد و این کار موجب شد که تمام مشکلات حل شود.
به نقش طاس نرادان عشرت
ز شش جانب در ششدرگشودند
هوش مصنوعی: در تصویر زیبای زندگی، شادی و لذت از همه سوی به ما روی آورده و درهای خوشی بهرویمان گشوده شده است.
خطیبان طرب منبر نهادند
دبیران فرح دفترگشودند
هوش مصنوعی: گویندگان خوشزبان بر روی منبر شادی نشستهاند و نویسندگان شادابی و خوشحالی را آغاز کردهاند.
پس آنگه هریکی از خطبهٔ فتح
زبان در مدحت داور گشودند
هوش مصنوعی: سپس هر یک از سخنرانان در ستایش قاضی و دادگر سخن گفتند.
شجاعالسطنه دارای اعظم
بهادر خان حسن شاه معظم
هوش مصنوعی: شجاعالسطنه، نیکو دریا دل و قدرتمند، همچون حسن شاه با عظمت و بزرگ است.
دگر باد صبا عنبرفشان شد
غم از ملک جهان دامن کشان شد
هوش مصنوعی: باد صبا بوی خوش و خوشی را به ارمغان آورد و غم و اندوه از سرزمین جهان دور شد.
زمین زیب نگارستان چین گشت
جهان رشک بهشت جاودان شد
هوش مصنوعی: زمین چین به مانند یک نگارستان زیبا گشته و جهان به خاطر آن بهشت جاودان را غبطه میخورد.
جمن با تازهرویی هم قسم گشت
صبا با خوش رکابی همعنان شد
هوش مصنوعی: وزیدن نسیمی تازه، دلها را به هم پیوند میزند و زیبایی معنایی مشترک ایجاد میکند.
سبک در خواب چشم نرگس مست
ز آشامیدن رطل گران شد
هوش مصنوعی: در خواب سبک، چشمان نرگس به واسطه نوشیدن چیزی سنگین و گران، مست شده است.
مسلسل زلف سنبل عنبرین بوی
ز مشک افشانی باد وزان شد
هوش مصنوعی: زلفهای زیبای او بهطور مداوم در باد میوزد و بوی خوشی شبیه به عنبر و مشک را منتشر میکند.
نگون بید موله بر لب جوی
چه مجنون واله آب روان شد
هوش مصنوعی: بید بید مجنون کنار جوی از شدت شوق و حیرت به تلاطم آب روان دچار شده است.
و یا بر فرق عکس خویش در آب
ز راه خودپرستی سایهبان شد
هوش مصنوعی: در اینجا میگوییم که شخصی به خاطر خودخواهی و عشق به خود، در آب تصویری از خودش مشاهده میکند و به نوعی مانند سایهبانی بر سر خود ساخته است.
به شاخ سرو قمری داستان زن
ز طور و جور دور مهرگان شد
هوش مصنوعی: درخت سرو را به خاطر قمری که بر روی آن نشسته و داستانهایی که در مورد ملایمت و سختی زندگی صحبت میکند، به یاد میآوریم. در زمان مهرگان، فصل جشن و تجلی دوستیها و عشقها، همه چیز تغییر میکند و ما را به سمت زندگی شادتر رهنمون میسازد.
ز اوج چرخ و فوج موج یاران
زمین چون قطره در دریا نهان شد
هوش مصنوعی: از بلندی آسمان و گروهی از دوستان، زمین مانند قطرهای در دریا پنهان شد.
سحر جانانهام پیمانه در دست
تماشا را به طرف بوستان شد
هوش مصنوعی: صبحگاه دلانگیز من، با پیمانهای در دست، به سوی باغ زیبا روانه شد.
ز شکر ریز لعل نوشخندش
چمن بنگالهٔ هندوستان شد
هوش مصنوعی: لبخند شیرین او همچون شکر، چمن زیبای هندوستان را رنگین و دلنشین کرده است.
ز شورانگیز سرو سربلندش
قیام فتنهٔ آخر زمان شد
هوش مصنوعی: از زیبایی و قامت بلند سرو، فتنه و آشوب آخر الزمان به پا شد.
ز هر جانب خرامان نغمهپرداز
به مدح خسرو صاحبقران شد
هوش مصنوعی: از هر سو، کسانی در حال نواختن و خواندن آهنگهایی هستند که به ستایش خسرو صاحبقران میپردازند.
که احسنت ای خداوند ظفرمند
پس از داور خداگیهان خداوند
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و پیروزمند، به خوبی و زیبایی رحمتت را سپاس میگویم. تو قاضی و داور همه خدایان هستی و قدرت تو بینظیر است.
مغنی ساز عشرت ساز میکن
بسوز این ساز را دمساز میکن
هوش مصنوعی: ای خوشنوا، ساز شادی را بنواز و این ساز را که همراه لحظات خوشی است، به آتش بکش تا شور و شوقی دوچندان به آن ببخشی.
رهاوی را به راه راست میزن
پس ازکوچک حجاز آغاز میکن
هوش مصنوعی: پرندهای را که به راه نادرست میرود، به مسیر صحیحی راهنمایی کن و پس از اینکه از منطقهای کوچک در حجاز عبور کردی، سفر خود را آغاز کن.
به شهر آشوبی از زابل درانداز
ز خارا تکیه بر شهناز میکن
هوش مصنوعی: به شهری که پر از آشوب و بلواست، از سرزمینی مانند زابل برو و بر بر اسب شهناز تکیه کن.
نشابور و عراق و اصفهان را
پر از آوازه آن آواز میکن
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که صدای زیبایی که در آنجا شنیده میشود، باید در شهرهای مختلف از جمله نشابور، عراق و اصفهان پخش شود و همه جا را پر کند.
مهاری در دماغ بختی بخت
ز آهنگ حدی پرواز میکن
هوش مصنوعی: در زندگیات به سوی موفقیت و پیشرفت حرکت کن و از امکانات و تواناییهایت به بهترین نحو بهرهبرداری کن.
مخالف را مولف ساز با اوج
نوا را با رها و انباز میکن
هوش مصنوعی: با کسی که مخالف تو است، سعی کن به گونهای رابطه برقرار کنی که مثل یک مولف با اوج نوا و آزادانه در کنار هم باشید.
سحر ساقی سر از شادیچه بردار
بنای جشن سنگانداز میکن
هوش مصنوعی: صبح، ای ساقی، از شادی پرده بردار و جشن را با سر و صدای موزون آغاز کن.
ز مستی شور بازار قیامت
عیان از قامت طناز میکن
هوش مصنوعی: از شوری که در روز قیامت برپا میشود، به وضوح نشانهها را در قامت زیبا و دلربا مشاهده کن و از آن لذت ببر.
هویدا فتنهٔ آخر زمان را
ز رعنا نرگس غمّاز میکن
هوش مصنوعی: فتنههای آخر زمان را با اشاره چشمان زیبای نرگس، که نمایانگر غم و اندوه است، نشان بده.
به تیرانداز ترکان ترکتازی
ازین ترکان تیرانداز میکن
هوش مصنوعی: به تیراندازان ترک که مهارت دارند، نشان بده که به همین نوع تیراندازی ادامه دهند.
بیا قاآنیا خاقانی آسا
در دُرج معانی باز میکن
هوش مصنوعی: بیا ای قاآنی، همانند خاقانی، در درون معانی را بگشا.
گر او بر گلخن شروان کند فخر
تو فخر از گلشن شیراز میکن
هوش مصنوعی: اگر او در کوهستان شروان به خود ببالد، تو هم به خود بالیدنی از باغ گلشن شیراز داشته باش.
گر او نازد به دور اخستان شاه
تو بر دوران دارا ناز می کن
هوش مصنوعی: اگر او به زیبایی و سادگی خود میبالد، تو هم بر دارایی و قدرت خود افتخار کن و ناز کن.
سلیمان مان منوچهر جوان بخت
غضنفر فر فریدون فلک تخت
هوش مصنوعی: سلیمان و منوچهر و جوانی و بخت و قدرت و شکوه فریدون در آسمان و بر تخت را تجسم کن.
شه غازی خدیو مملکت گیر
سکندر رای رسطالیس تدبیر
هوش مصنوعی: سلطان غازی، فرمانروای کشور، مشاورهای با هوش و تدبیر مانند اسکندر و آدمی که مهارتهای ویژهای دارد، را جستجو میکند.
جهانداری که حکم نافذ او
کشد خط خطا برحکم تقدیر
هوش مصنوعی: حاکمی که قدرت او بر تمامی امور حاکم است، نمیتواند با دست خطای خود بر سرنوشت و تقدیر حاکمیتی که خداوند مقرر کرده است، خطی بکشد.
طمع را داده جا، جودش به زندان
ستم را بسته پا عدلش به زنجیر
هوش مصنوعی: طمع در جایی قرار گرفته است، و بخشش او طمع را در قید و بند قرار داده و ظلم را با قدرت عدالت محدود کرده است.
به معنی ذات او موصوف تقدیم
به صورت شخص او منعوت تأخیر
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که صفات و ویژگیهای موجودات، همواره به ذات و شخصیت آنها وابسته هستند. در واقع، هر دوی اینها به شکل خاصی با هم مرتبطاند و نمیتوان یکی را بدون دیگری توصیف کرد.
مطهر دامنش ز الایش کفر
چو ذیل کبریا از لوث تزویر
هوش مصنوعی: دامن او از آلودگی کفر پاک است، همانطور که زیر سایه عظمت خدا از ناپاکیهای فریب خالی است.
نه بر دامان ذاتش گرد عصیان
نه بر مرآت رایش زنگ تقصیر
هوش مصنوعی: نه به خود خداوند گناهی نسبت بده و نه بر چهره زشتی از تقصیر بگذار.
نیاید پایهٔ جاهش به مقیاس
نگنجد صورت قدرش به تصویر
هوش مصنوعی: نمیتوان مقام او را با هیچ معیاری سنجید و زیبایی و ارزش او در هیچ تصویری قابل توصیف نیست.
جلالش مهر و مه را داده فرمان
شکوهش انس و جان را کرده تسخیر
هوش مصنوعی: عظمت او باعث شده که خورشید و ماه به او ارادت کنند و زیباییاش باعث شده که روح و جان انسانها تحت تأثیر قرار بگیرد.
هر آنکو خنجرش را دید در خواب
بهجز تعجیل مرگش نیست تعبیر
هوش مصنوعی: هر کسی که در خواب خنجر خود را ببیند، تنها معنای آن نزدیک شدن مرگش است.
ز امن عدل او گیتی چنان شد
که خسبد در کنار شیر نخجیر
هوش مصنوعی: به لطف و برکت عدالت او، دنیا به گونهای آرام و ایمن شده است که حتی شیر شکارچی هم در کنار دیگر موجودات آرام میخوابد.
معاند را بود مرگی مجسم
همان کش خوانده شه جانسوز شمشیر
هوش مصنوعی: در کلام شاعر، به دشمنی اشاره شده است که مرگ برای او به صورت واضح و واقعی جلوهگر است، مانند شمشیری که به جان انسان میزند و او را میسوزاند. این بیان به نوعی از شدت و خطرناک بودن وضعیت آن دشمن حکایت دارد.
به جز امر قضا کامد مسلم
به هر امری تواند داد تغییر
هوش مصنوعی: جز قضای الهی، هر چیزی که بر مسلم آمده است، میتواند دستخوش تغییر و تحول قرار بگیرد.
پس از داور خداگیهان خدا اوست
به جزو و کل اشیا پادشا اوست
هوش مصنوعی: پس از داور و قاضی بزرگ، خداوندی که در میان خدایان برتر است، او پادشاه همه اجزا و کلیات جهان است.
زهی آفاق سرتاسرگرفته
سلیمانوار بحر و بر گرفته
هوش مصنوعی: عجب، جهانی که به وسعت تمام آسمانها و زمینها، همچون سلیمان، تحت فرمان تو قرار دارد و به تو تسلیم است.
به نیروی جهانداور خداوند
جهان از قبضهٔ خنجرگرفته
هوش مصنوعی: با قدرت و ارادهٔ خداوند، جهان از کنترل و چنگال خنجر رهایی یافته است.
ز مشرق تا به مغرب قاف تا قاف
به نغز آیین اسکندرگرفته
هوش مصنوعی: از شرق تا غرب، این سرزمین با زیباییهای اسکندر آراسته شده است.
جلالت باج بر خاقان نهاده
شکوهت ساو از قیصر گرفته
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی تو به پادشاهی داده شده و شکوه و عظمت تو از قیصر نیز گرفته شده است.
نفیر نایت اندر دشت پیکار
خراج از نعره ی تندرگرفته
هوش مصنوعی: صدای زوزه شب در دشت جنگ، مانند نعره رعد و برق به گوش میرسد.
به میدان وغا پوینده رخشت
سبق از پویهٔ صر صر گرفته
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، صورت تو از باد تند چیره شده است و به تو زیبایی و شجاعت بخشیده است.
به یک تکبیر نصرت حیدرآسا
هزاران قلعه چون خیبر گرفته
هوش مصنوعی: با یک فریاد پیروزی، مانند حیدر، هزاران قلعه مانند خیبر فتح شده است.
به عزمی ملک قسطنطین گشوده
به رزمی حصن کالنجر گرفته
هوش مصنوعی: با ارادهای قوی، شهر قسطنطنیه با تلاش و جنگی سخت فتح شده و دژهایی مانند کالنجر به تصرف درآمده است.
به یک فتراک صد ضحاک بسته
به یک قلاده صد نوذر گرفته
هوش مصنوعی: به یک کالسکه، صد نفر با نام بدی مانند ضحاک سوار هستند و در یک گردنبند، صد نفر با نام خوبی مانند نوذر جای دارند.
به یک پیچان کمند پیچ در پیچ
دو صد چون رای پیچانگر گرفته
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و ظرافت یک کمند (طناب) اشاره شده است که به شکل پیچیدهای طراحی شده و به همین دلیل، قدرت و جذابیت خاصی پیدا کرده است. این نوع طراحی باعث میشود که جلب توجه کرده و در دلها اثر بگذارد. در واقع، این تصویر نمادین از قدرت تأثیرگذاری و فریبندگی هنری است که میتواند دلها را به خود مشغول کند.
به یک ایمای ابروی بلارک
دل از گردان کندآور گرفته
هوش مصنوعی: با یک نگاه از ابروی زیبای او، دل از هر گونه تردید و اضطراب رها میشود.
ز یک چینی که بر آبرو فکنده
ز صد خاقان چین افسر گرفته
هوش مصنوعی: از یک زن چینی که نسبت به آبرو و حیثیت خود بیتوجه است، میتوان بهمراتب بیشتر از تمام قدرتها و سلطنتهای بزرگ مانند خاقان چین، عزت و مقام گرفت.
به یک نیروی بازوی جهانگیر
ز ملک طوس تا کشمر گرفته
هوش مصنوعی: به نیروی بازویی که بسیار قوی است، از سرزمین طوس تا کشمر به تمام مناطق تسلط یافته است.
زهر در فرّهات فرّ فریبرز
ز گرزت لرزه اندر برز البرز
هوش مصنوعی: زهر در خشم تو مانند زهر فریبرز، از قدرت تو لرزه در کوههای البرز میافتد.
به روز رزم کز خون روی مکمن
بپوشد ارغوانی جامه بر تن
هوش مصنوعی: در روز جنگ، اگر خون بر زمین بریزد، گل ارغوانی بر تن میپوشد.
به عزم رزم آهن دل دلیران
نهان گردند چون آتش در آهن
هوش مصنوعی: دلیران به خاطر اراده جنگ و مبارزه، همچون آتش درون آهن، در پنهانی و در عمق خود قدرت و اراده را نگه میدارند.
ز چار آیینهٔ گردان شود مرگ
چو عکس روی از آیینه روشن
هوش مصنوعی: مرگ مانند عکسی است که در آیینهای گردان منعکس میشود و وقتی به آن مینگریم، شفاف و واضح به نظر میرسد.
سنانها بگذرد نو کتش ز خفتان
کمانها بگذرد تیرش ز جوشن
هوش مصنوعی: سلاحها به راحتی از کنار لباسها و زره عبور میکنند و به هدف میرسند.
یکی چون غمزهٔ دلدار دلدوز
یکی چون ابروی جانانه پر فن
هوش مصنوعی: کسی مانند نگاه فریبنده و دلبرانه محبوب، دل را میسوزاند و کسی مانند ابروهای زیبا و دلربایش هنرهای بسیاری در خود دارد.
یکی تابندهتر از برق نیسان
یکی بارندهتر از ابر بهمن
هوش مصنوعی: یک نفر درخشانتر از نور رعد و برق و دیگری پربارتر از ابرهای بهمن است.
تو چون بیرون خرامی ازکمینگاه
دوان فتحت ز ایسر بخت ز ایمن
هوش مصنوعی: وقتی تو به آرامی حرکت میکنی و به سوی هدف خود میدوید، بخت و شانس به نفع تو میشود و امنیت را به ارمغان میآورد.
نه در جان باست از ناورد بدخواه
نه در دل باکت از انبوه دشمن
هوش مصنوعی: نه نگران کسی باش که به تو آسیب میزند و نه از تعداد زیاد دشمنان در دل خود ترس داشته باش.
به دستت تیغ رخشان جام باده
به چشمت طرف میدان صحن گلشن
هوش مصنوعی: با دستت شمشیری درخشنده بزن و در چشمانت میدان زیبایی را ببین که پر از گلهاست.
به گوشت بانگ کوس و نالهٔ نای
نوای بربط و آوای ارغن
هوش مصنوعی: صدای طبل و نالهٔ نی و نوای چنگ و صدای ساز را میشنوی.
بری چون شست بر تیر سبکروح
زنی چون دست برگرزگران تن
هوش مصنوعی: تو مانند انگشت کوچک، بر تیر تنها و سبک میزنی و به مانند دستی بر گرزهای سنگین تن میزنی.
به خاک از بیم رخ پوشد فرامرز
به گور از سهم تن دزدد تهمتن
هوش مصنوعی: فرامرز از ترس چهرهاش را میپوشاند و تهمتن از شدت درد از بدنش میدزدد و به خاک میافتد.
ز برق تیغ خونریزت درافتد
عدوی ملک را آتش به خرمن
هوش مصنوعی: از جراحت تیغ تو دشمن پادشاه به آتش میافتد و مانند آتش به خرمن تلقی میشود.
کنون قاآنیا ختم ثنا به
به دارای جان داور دعا به
هوش مصنوعی: اکنون بهپایان میرسد ستایش حاکم با کیمیاگر جان، دعا به سوی او برای دستیابی به خواستهها.
الهی شاه ما گیتی ستان باد
به گیتی تا قیامت مرزبان باد
هوش مصنوعی: خدایا، شاه ما باید بر جهان حاکم باشد و تا قیامت مراقب و نگهبان این جهان باشد.
بهین گیهان خدیو عدل گستر
میهن کشور خدای کامران باد
هوش مصنوعی: بهترین فرمانروا، حاکم بر عدالت و نیکوکار، کشورش که سرزمین خدای کامیاب است، مبارک و پایدار باد.
بر افرنگ ریاست حکم فرمای
بر اورنگ ریاست حکمران باد
هوش مصنوعی: بر سرزمین اروپاییان، حاکمیت و قدرت به کسی عطا شود که بر تخت ریاست فرمانروایی کند.
سلیمانوار در زیر نگینش
ز ملک باختر تا خاوران باد
هوش مصنوعی: مانند سلیمان، با قدرت و نفوذ، از غرب تا شرق زیر فرمانش است.
ظفر با لشکرش هم تازیانه
اجل با خنجرش همداستان باد
هوش مصنوعی: پیروزی در میدان جنگ با سپاهش همراه است، همچنین تقدیر و سرنوشت با چاقوی خود همواره در حال سرزنش و تنبیه است.
به هر رزمی که عزمش آورد روی
سعادت با رکابش همعنان باد
هوش مصنوعی: در هر میدانی که تصمیم به تلاش و کوشش بگیرد، خوشبختی را با همراهی تلاشش به دست خواهد آورد.
رواقش فتنه را دارالسیاسه
حریمش چرخ را دارالامان باد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و خاص بودن یک مکان اشاره دارد. رواق این مکان به عنوان جایی برای فتنه و مشکلات شناخته میشود و حریم آن مانند یک پناهگاه امن برای زندگی و آرامش است. در واقع، این مکان هم میتواند کانونی برای تنشها باشد و هم محلی برای امنیت و آرامش.
نتاجی کاو نزاید با وفاقش
اگر عیسی است ننگ دودمان باد
هوش مصنوعی: اگر کسی حاصلش ثمرهی همکاری و انسجام نباشد، حتی اگر مانند عیسی هم باشد، افتخار به نسل و خانوادگی که از آن آمده، برایش بیارزش است.
مقیمان حریم حرمتش را
خس اندر زیر پهلو پرنیان باد
هوش مصنوعی: ساکنان حریم مقدس او به آرامی در زیر سایه نرم و لطیف زندگی میکنند.
به عهدش هرکه همچون لاله نشکفت
دلش چون غنچه در فصل خزان باد
هوش مصنوعی: هر کس که به وعدهاش وفا نکند و مانند لالهای شکوفا نشود، دلش در موسم خزان مانند غنچهای پژمرده خواهد بود.
چو او صاحبقرانی بیقرینست
ز سعد و نحس گردون بیقران باد
هوش مصنوعی: او چون صاحبقرانی است که هیچکس با او مقایسه نمیشود، پس بخت و اقبال آسمان نیز با او هماهنگ و یکسان نیست.
بجز بختش جهان و هرچه در اوست
به مهد امن در خواب امان باد
هوش مصنوعی: جز بخت او، جهان و هر چیزی که در آن است، در آرامش و امنیت خوابیده باشد.
به کامش هر چه خواهد باد یا رب
چهگویم کاینچنین یا آنچنان باد
هوش مصنوعی: هر چه که بخواهد، باد به آرزوی او میرسد. خدایا، چه بگویم از این که اینچنین یا آنچنان است؟
چه باشد کاین دعا از بیریایی
فتد مقبول کاخ کبریایی
هوش مصنوعی: چه چیزی میتواند باعث شود که این دعا از روی بیریایی پذیرفته شود و در خزانهی عظمت و بزرگی قرار گیرد؟