شمارهٔ ۱۰ - وله ایضاً
ای زلف نگار من از بس که پریشانی
سرتا به قدم مانا سامان مرا مانی
چون زنگیکی عریان زانو به زنخ برده
در تابش مهر اندر بنشسته و عریانی
هندو چو سپارد جان در آذرش اندازند
تو بهآتشسوزاندر چونهندوی بیجانی
افعیزده را مانی از بس که بهخود پیچی
با آنکه تو خود از شکل چون افعی پیچانی
افعی به بهار اندر از خاک برآرد سر
زآن چهر بهار آیین زین روی گرایانی
بسیار به شب کژدم از لانه برون آید
تو کژدمی و پیوست در روز نمایانی
آن چهره بدین خوبی آشوب جهانستی
گویند بهشتیهست گر هست همانستی
زی کوی مغان ما راگاهی دو سه میباید
وز چنگ مغان ما را جامی دوسه میباید
دیوانه و ژولیده آشفته و شوریده
مشتاق نکویان را نامی دو سه میباید
زهاد ریایی را انکار بود از می
بر گردن این خامان خامی دو سه میباید
چشم بد بدخواهان از هرطرفی بازست
بر چهر نگار از نیل لامی دو سه میباید
در جان و دل و دیده جاکرده خیال دوست
آن طایر قدسی را با می دو سه میباید
از تاک به خم و زخم در شیشه از آن در جام
دوشیزهٔ صهبا را مامی دو سه میباید
زلف و خط وگیسو را زیب رخ جانان بین
وان صبح همایون را شامی دو سه میباید
خواهی شودت ای دل کام دو جهان حاصل
زی بارگه خسروگامی دو سه میباید
شاهی که بر او ختمست آیات جهانداری
و آمد به صفت رایش مرآت جهانداری
من بندهٔ خاقانم از دهر نیندیشم
تریاق به کف دارم از زهر نیندیشم
گر چرخ زند ناچخ ور دهرکشد خنجر
از چرخ نپرهیزم وز دهر نیندیشم
دوشیزهٔ صهبا را من عقد بخواهم بست
مهرش همه گر جانست از مهر نیندیشم
گر تیغ کشد خورشید ور قهرکند بهرام
زان تیغ نتابم رو زان قهر نیندیشم
شهری بهخلاف من گر تبغ کشدچون بید
با حرز ولای آن زان شهر نیندیشم
چون نی ز فلک باکم بادیست کرهٔ خاکم
در بحر زنم غوطه از نهر نیندیشم
شاهی که ولای او داروی غمانستی
دست گهر انگیزش آشوب عمانستی
شمارهٔ ۹ - در بعضی از فتوحات شاهزاده شجاعالسلطنه گوید: خلق موتی را همین تنها نه احیا ساختندشمارهٔ ۱۱ - در ستایش شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طابالله ثراه گوید: برشد سپیدهدم چو ازین دشت لاجورد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زلف نگار من از بس که پریشانی
سرتا به قدم مانا سامان مرا مانی
هوش مصنوعی: ای زلف زیبای من، از آنجا که موهایت به شدت نامنظم و بینظم است، از سر تا پای من را در خود غرق کردهای و حالا دیگر سامان و آرامشی ندارم.
چون زنگیکی عریان زانو به زنخ برده
در تابش مهر اندر بنشسته و عریانی
هوش مصنوعی: زنگی برهنه که زانو زده و با لبخندی در نور خورشید نشسته است.
هندو چو سپارد جان در آذرش اندازند
تو بهآتشسوزاندر چونهندوی بیجانی
هوش مصنوعی: وقتی که هندو جانش را به آتش میسپارد، تو هم به مانند او در آتش میسوزی، درست مثل هندی که دیگر روحی در او نیست.
افعیزده را مانی از بس که بهخود پیچی
با آنکه تو خود از شکل چون افعی پیچانی
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر درد و رنجش به خود میپیچد، مانند افعی است که به خاطر آسیب به خود میپیچد. در حالی که تو نیز از خود بهقدری دچار تنش و پیچیدگی هستی که به شکل افعی درآمدهای.
افعی به بهار اندر از خاک برآرد سر
زآن چهر بهار آیین زین روی گرایانی
هوش مصنوعی: در بهار، افعی از خاک سر بیرون میآورد و با زیبایی خاصی که دارد، میخواهد توجهها را جلب کند.
بسیار به شب کژدم از لانه برون آید
تو کژدمی و پیوست در روز نمایانی
هوش مصنوعی: در شبهای تاریک، کژدمها از لانههای خود بیرون میآیند، و تو هم مانند کژدمی هستی که در روز، رنگ خود را نمایان میکنی.
آن چهره بدین خوبی آشوب جهانستی
گویند بهشتیهست گر هست همانستی
هوش مصنوعی: چهرهات بهقدری زیباست که جهان را متلاطم کرده است. اگر بهشتی وجود داشته باشد، بهشت همان چهره توست.
زی کوی مغان ما راگاهی دو سه میباید
وز چنگ مغان ما را جامی دوسه میباید
هوش مصنوعی: گاهی از درگه مغان باید گذر کرد و اندکی نوشید، چرا که از چنگ مغان نیز به جامی چند نیاز داریم.
دیوانه و ژولیده آشفته و شوریده
مشتاق نکویان را نامی دو سه میباید
هوش مصنوعی: افراد دیوانه و آشفته که به دنبال زیباییها و خوشیها هستند، نیازمند نام و نشانی از آنها هستند.
زهاد ریایی را انکار بود از می
بر گردن این خامان خامی دو سه میباید
هوش مصنوعی: زاهدان ریاکار، به دور از حقیقت و صداقت هستند و برای کسانی که هنوز در بیخبری و نادانی به سر میبرند، نوشیدن چند بار می شراب لازم است تا به واقعیت نزدیکتر شوند.
چشم بد بدخواهان از هرطرفی بازست
بر چهر نگار از نیل لامی دو سه میباید
هوش مصنوعی: چشمهای حسودان از هر سو به زیبایی محبوب مینگرند، و بنابراین باید دو یا سه جام شراب بنوشم تا از این چشمهای ناخوشایند دور بمانم.
در جان و دل و دیده جاکرده خیال دوست
آن طایر قدسی را با می دو سه میباید
هوش مصنوعی: در درون جان و دل و چشم، یاد و تصویر دوست جا دارد و باید دو یا سه پیمانه می نوشید تا این شعف و شوق را بیشتر حس کرد.
از تاک به خم و زخم در شیشه از آن در جام
دوشیزهٔ صهبا را مامی دو سه میباید
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه از تاک، به خاطر زخمهایش، باید شیشهای بسازیم. و در این شیشه باید دو یا سه جرعه از شراب زیبای «صهبا» بریزیم. به طور کلی، قطع ارتباط میان زخمهای تاک و نوشیدنی خوشمزه، زیبایی و لذت را به تصویر میکشد.
زلف و خط وگیسو را زیب رخ جانان بین
وان صبح همایون را شامی دو سه میباید
هوش مصنوعی: زیبایی مو و خط و چهره معشوق را تماشا کن و برای داشتن لحظهای از آن صبح زیبای پرنور، باید دو یا سه شام اشتها آور را بگذرانی.
خواهی شودت ای دل کام دو جهان حاصل
زی بارگه خسروگامی دو سه میباید
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به تمامی آرزوهای دنیا دست یابی، باید چند جام شراب از بارگاه پادشاه بنوشی.
شاهی که بر او ختمست آیات جهانداری
و آمد به صفت رایش مرآت جهانداری
هوش مصنوعی: شاهی که نشانههای سلطنت بر او نازل شده و با ویژگیهای خود به تصویر واقعی سلطنت مینشیند.
من بندهٔ خاقانم از دهر نیندیشم
تریاق به کف دارم از زهر نیندیشم
هوش مصنوعی: من از دنیای فانی و مشکلاتش بیخبرم، چرا که در اختیار دارم دارویی که میتواند زهر را خنثی کند.
گر چرخ زند ناچخ ور دهرکشد خنجر
از چرخ نپرهیزم وز دهر نیندیشم
هوش مصنوعی: اگر دنیا بر من سخت بگیرد یا زمانه به من آسیب برساند، از چرخ زمان نمیترسم و به مشکلات زندگی فکر نمیکنم.
دوشیزهٔ صهبا را من عقد بخواهم بست
مهرش همه گر جانست از مهر نیندیشم
هوش مصنوعی: من میخواهم با دختر زیبای صهبا ازدواج کنم و اگر مهرش جانم باشد، از هزینه آن نگران نیستم.
گر تیغ کشد خورشید ور قهرکند بهرام
زان تیغ نتابم رو زان قهر نیندیشم
هوش مصنوعی: اگر خورشید شمشیر بکشد یا بهرام خشمگین شود، از آن شمشیر نمیترسم و به خشم او توجهی ندارم.
شهری بهخلاف من گر تبغ کشدچون بید
با حرز ولای آن زان شهر نیندیشم
هوش مصنوعی: شهر دیگری اگر بخواهد بهجای من سیگار بکشد، مثل بید بهخود نمیلرزد و همانطور که با محافظت زندگی میکند، من به آن شهر فکر نمیکنم.
چون نی ز فلک باکم بادیست کرهٔ خاکم
در بحر زنم غوطه از نهر نیندیشم
هوش مصنوعی: چون من از آسمان در معرض باد قرار دارم، در دنیای خاکی خودم در دریا غوطه ور هستم و از رود نی هیچ نگرانی ندارم.
شاهی که ولای او داروی غمانستی
دست گهر انگیزش آشوب عمانستی
هوش مصنوعی: پادشاهی که در قلمرو او غمها درمان نمیشوند، نشان آن است که دلنوشتههای او برانگیزاننده آشوب و بینظمی است.