شمارهٔ ۷۵
ای داور زمین و زمان کز شکوه و فر
اندر جهان ندیده نظیرت نظر هنوز
الا بر آستان جلال تو آسمان
پیش کسی نبسته به خدمت کمر هنوز
در مدح اهل فارس سرودم قصیدهای
کز رشک اوست شخص خرد خون جگر هنوز
هم اندر آن قصیده ستودم ترا چنانک
از غیرتست دست حسودان به سر هنوز
داند خدای من که نپرورده باکمال
مانند او هزار صدف یک گهر هنوز
وآن دوحهٔ ثنا که برو باد آفرین
ناورده غیر رنج و عنا برگ و بر هنوز
کردم سؤال خانه و الحق ندیدهام
از این سؤال غیر مذلت اثر هنوز
کردی حوالتم به امیری که مام دهر
آزادهای نزاده چو او یک پسر هنوز
لیکن دو هفته بیش کنون کز تغافلش
چون بدسگال جاه توام دربدر هنوز
باری گواه باش که جز حرف مدح او
نگذشته بر زبانم حرفی دگر هنوز
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای داور زمین و زمان کز شکوه و فر
اندر جهان ندیده نظیرت نظر هنوز
هوش مصنوعی: ای داور جهان و زمان، هنوز مانند تو را در شکوه و زیبایی عالم ندیدهام.
الا بر آستان جلال تو آسمان
پیش کسی نبسته به خدمت کمر هنوز
هوش مصنوعی: در آستان عظمت تو، هیچ کسی به خدمتگذاری خود خم نکرده و از فرمان تو سر باز نزده است.
در مدح اهل فارس سرودم قصیدهای
کز رشک اوست شخص خرد خون جگر هنوز
هوش مصنوعی: من شعری در ستایش اهل فارس سرودهام که به خاطر ویژگیهای بینظیر آنها، هنوز از غصهای عمیق در دل دارم.
هم اندر آن قصیده ستودم ترا چنانک
از غیرتست دست حسودان به سر هنوز
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش و تمجید شخصی پرداخته است به گونهای که حسادت دیگران نتوانسته به او آسیب بزند. این ستایش به قدری قوی و اثرگذار بوده که حسودان هنوز هم به آن حسادت میکنند.
داند خدای من که نپرورده باکمال
مانند او هزار صدف یک گهر هنوز
هوش مصنوعی: خدای من خوب میداند که هیچ چیزی به باارزشی مانند او وجود ندارد، حتی اگر هزاران صدف وجود داشته باشد که فقط یک دُر درونشان باشد.
وآن دوحهٔ ثنا که برو باد آفرین
ناورده غیر رنج و عنا برگ و بر هنوز
هوش مصنوعی: این درخت ستایش که بادهای خوشبو به آن نزدیک نمیشود و جز رنج و زحمت چیزی ندارد، هنوز هم برگ و بر دارد.
کردم سؤال خانه و الحق ندیدهام
از این سؤال غیر مذلت اثر هنوز
هوش مصنوعی: از کسی در مورد خانهاش سوال کردم و به راستی که از این سؤال تنها نشانهای از ذلت و خجالت مشاهده نکردم.
کردی حوالتم به امیری که مام دهر
آزادهای نزاده چو او یک پسر هنوز
هوش مصنوعی: تو خودت مرا به کسی سپردی که در این دنیا شخصی آزاد و بزرگوار نیست، و هنوز مثل او پسری نیامده است.
لیکن دو هفته بیش کنون کز تغافلش
چون بدسگال جاه توام دربدر هنوز
هوش مصنوعی: اما تنها دو هفته از زمانی که به بیتوجهی او دچار شدم میگذرد و اکنون مانند یک بدسگالی در جستجوی جاه و مقام، سردرگم و آوارهام.
باری گواه باش که جز حرف مدح او
نگذشته بر زبانم حرفی دگر هنوز
هوش مصنوعی: به هر حال، گواه باش که جز ستایش او، بر زبانم هیچ سخن دیگری نیامده است.