شمارهٔ ۲ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه میفرماید
ای ترک من ای بهار جانافزا
برقع بکش از رخ بهشت آسا
کز باغ بهشت نوبهار اینک
هموار فرو چمید زی دنیا
عید عجمی به فرّ فروردین
در سبزه گرفت ساحت غبرا
بست ابر سپید کله بر گردون
زد لالهٔ سرخ خیمه بر صحرا
دامان چمن از آن پُر از لؤلؤ
سامان زمین ازین پر از دیبا
از لولو آن چمن یکی مخزن
از دیبهٔ این زمین بتی زیبا
آن داده نشان ز مخزن قارون
این برده سبق ز دفتر مانا
اندر دمن از شقیق و آذریون
و ندر چمن از بنفشه و مینا
آورده برون بهار لعبتگر
از پرده هزار لعبت زیبا
نوشاد و حصار گشت پنداری
باغ از گل و سرو و سنبل بویا
یانی ز بدیع نقش دیگرگون
بگرفت طراز خلخ و یغما
از کشی ایدون چو ترک یغمایی
هوش از سر بخردان کند یغما
هر صبح آرد صبا به پنهانی
بس نغز صور ز هر کران پیدا
یا نی گویی که صحف انگلیون
در باغ همی پراکند عمدا
بازار ختن شدست پنداری
دشت و دمن از شواهد رعنا
بس نزهت و خرّمی به لالستان
ماندست شگفت خاطر دانا
از جنبش باد طرهٔ سنبل
چون زلف تو حلقهزا و چین آرا
وز گریهٔ ابر سبزه تو بر تو
چون خط تو خوش دمیده در پیدا
از خواب گران چو چشم بیمارت
بیدار شدست نرگس شهلا
از بس که نشید مرغ گردون پوی
از بس که نسیم باغ عنبرسا
نک غلغلهزا بود هوا یکسر
هان لخلخهسا بود زمین یکجا
ای ترک من ای بهار مشتاقان
بردار نقاب از رخ رخشا
تو عید منی و نوبهار من
کز وصل تو پیرم و شوم برنا
پیش آی و درین بهار و فروردین
پروردهٔ خم بریز در مینا
از بلبله سرخ می بکش بکشد
بلبل چو به شاخ سرخ گل آوا
یاقوت روان بریز در ساغر
ها قوت روان بگیر از صهبا
چون کشتی ابر دُرفشان آید
بر ساحل این کبودگون دریا
کشتی کشتی گسارد باید می
اینست حکیم وقت را فتوی
خاصه که به فصلی اینچنین خرّم
ویژه که ز دست چون تو مهسیما
گل شادی آر و فصل اندوه بر
می عشرتبخش و تو روانبخشا
چند از غمت ای بت بهشتی رو
در تاب بود دلم جحیمآسا
زان سلسلهات که هست پر حلقه
چون زلزلهام همیشه پر غوغا
پیش آی و به عنف بوسه میدر ده
پاکوب و به جهد باده میپیما
از بوسه و باده میمکن ضنّت
کاین هر دو من و تراست مستیزا
بستان و بده مر این دو را چندان
بیچون و چرا ولیکن و امّا
کز نشوه و سکر باده و بوسه
بیخود افتیم هر دو تن از پا
ما فتنهٔ کشوریم و خفته به
فتنه در عهد خسرو والا
تو فتنه به روی دلفریبستی
من فتنه به نظم دلکش شیوا
امروز به چاره کوش کار ارنه
در نزد ملک تبه شود فردا
فرمانده ملک جم فریدون شه
کافریدون و جمش کمین لالا
شاهی که به فر و فال دارایی
در هر دو جهان نیابیش همتا
بر پاکی طینتش هنر واله
بر پرچم رایتش ظفر شیدا
برقیست حسام او مخالفسوز
بادیست سمند او جهانپیما
چون از بر رخش فتنهٔ گیتی
چون در صف بار رحمت دنیا
دستش ابرست دُر گه ریزش
تیغش مرگست در صف هیجا
تارست سهیل و رای او روشن
دونست سپهر و قدر او بالا
حزمش ببرد ز نیشتر حدت
عزمش بدر آرد آتش از خارا
سر هشته روان به طاعتش گردون
بربسته میان به خدمتش جوزا
بر راحت هرکه دردهد فرمان
در ذلت هرکه برکشد طغرا
نه در ید اوست چرخ را قدرت
نه در رد اوست دهر را یارا
فوجش موجی بود مخالف کش
خیلش سیلی بود عدوفرسا
قدرش بدری که شوکتش پرتو
چهرش مهری که دولتش حربا
تیرش شیری که ناخنش فتنه
تیغش میغی که قطرهاش غوغا
میتی مصرس و دشمنش فرعون
او موسی وقت و رمحش اژدرها
ای شاه فلک فخیم که قاآنی
در پای تو سوده فرق فرقدسا
آری به ره تو هرکه ساید سر
بر تارک نه فلک گذارد پا
عید آمد و شد جهان فرسوده
در پیری همچو دولتت برنا
بر جای سخن کنون نثارت را
پروین و سهیل دارم و شعرا
ارجو که ز پرتو قبول تو
چون مهر فلک شودجهانآرا
تا جِرم قمر همی ستاند نور
از هور فراز گنبد مینا
در سایهٔ ظل حق بود فرت
تابنده به بر و بحر چون بیضا
شمارهٔ ۱- در مصیبت سیدالثقلین و فخرالکونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام گوید: بارد! چه؟ خون! که؟ دیده! چسان؟ روز و شب! چرا؟شمارهٔ ۳ - در ستایش امیرالامراء العظام میرزا نبیخان رحمهلله فرماید: سحرگه ترک فلک تنگ بست خفتان را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ترک من ای بهار جانافزا
برقع بکش از رخ بهشت آسا
هوش مصنوعی: ای محبوب من، ای بهار زندگیبخش، حجاب را از چهرهات بردار تا زیبایی بهشتیات را ببینم.
کز باغ بهشت نوبهار اینک
هموار فرو چمید زی دنیا
هوش مصنوعی: از باغ بهشت، فصل نو بهار به آرامی به زمین فرود آمد و دنیای ما را پر کرد.
عید عجمی به فرّ فروردین
در سبزه گرفت ساحت غبرا
هوش مصنوعی: در روز عید، زمین با سبزههای طراوت بخش پوشیده شده و شکوه و زیبایی به فصل بهار افزوده است.
بست ابر سپید کله بر گردون
زد لالهٔ سرخ خیمه بر صحرا
هوش مصنوعی: ابرهای سفید مانند کلاهی بر روی آسمان افتادهاند و لالههای سرخ، همچون خیمههایی، در دشت رو به آفتاب قرار دارند.
دامان چمن از آن پُر از لؤلؤ
سامان زمین ازین پر از دیبا
هوش مصنوعی: دامن چمن پر از دُر و جواهر است، و زمین نیز به خاطر زیباییاش پر از پارچههای نفیس و زری است.
از لولو آن چمن یکی مخزن
از دیبهٔ این زمین بتی زیبا
هوش مصنوعی: چمن سرشار از زیبایی است و در دل آن یک جعبه مخفی وجود دارد که درونش گنجینهای از لطافت و زیباییهای این دنیا نهفته است.
آن داده نشان ز مخزن قارون
این برده سبق ز دفتر مانا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که به ثروت و مال فراوانی دست یافته، از یک منبع پنهان و غنی بهرهمند شده است و در مقایسه با دیگران، از قدرت و برتری بیشتری برخوردار است. به نوعی، این جمله به تحقیق و تلاش انسانها برای دستیابی به موفقیت اشاره دارد.
اندر دمن از شقیق و آذریون
و ندر چمن از بنفشه و مینا
هوش مصنوعی: در باغ، گلهای زیبا و خوشبو وجود دارد، اما در دمن، گیاهان دیگری روییدهاند که زیبایی خاص خود را دارند.
آورده برون بهار لعبتگر
از پرده هزار لعبت زیبا
هوش مصنوعی: بهاری زیبا که به وسیله هنرمندی به نمایش درآمده، از پس پردهای پر از نقش و نگارهای دلنشین بیرون آمده است.
نوشاد و حصار گشت پنداری
باغ از گل و سرو و سنبل بویا
هوش مصنوعی: نوشاد و حصار به طرز زیبایی جلوهگری میکنند، مانند باغی پر از گل، سرو و سنبل که عطرشان فضا را پر کرده است.
یانی ز بدیع نقش دیگرگون
بگرفت طراز خلخ و یغما
هوش مصنوعی: یعنی با زیبایی و تزیینات جدیدی، نوع دیگری از طراحی و جلوه را به خود گرفته است که همانا نشاندهنده لذت و جذابیت خاصی است.
از کشی ایدون چو ترک یغمایی
هوش از سر بخردان کند یغما
هوش مصنوعی: وقتی که تو مانند یک دزد تیزهوش و چابک عمل میکنی، عقل و هوش را از سر دانایان میربایی.
هر صبح آرد صبا به پنهانی
بس نغز صور ز هر کران پیدا
هوش مصنوعی: هر صبح نسیم ملایمی به آرامی و به طور پنهانی زیباییهای فراوان را از هر سمت به نمایش میگذارد.
یا نی گویی که صحف انگلیون
در باغ همی پراکند عمدا
هوش مصنوعی: شاید بگویی که انگار در باغ، ورقهای کتابهای انگلیسی به طور عمدی پخش شدهاند.
بازار ختن شدست پنداری
دشت و دمن از شواهد رعنا
هوش مصنوعی: بازار ختن به زیبایی و طراوت دشت و دمن شباهت دارد و این زیباییها را به خوبی میتوان احساس کرد.
بس نزهت و خرّمی به لالستان
ماندست شگفت خاطر دانا
هوش مصنوعی: زیبایی و شادابی زیاد در لالستان باقی مانده و این موضوع باعث شگفتی افراد دانا و آگاه شده است.
از جنبش باد طرهٔ سنبل
چون زلف تو حلقهزا و چین آرا
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد، گیسوان سنبل به شکل زیبا و با نظم خاصی در آمده و مثل زلف تو، حلقهدار و چیندار شده است.
وز گریهٔ ابر سبزه تو بر تو
چون خط تو خوش دمیده در پیدا
هوش مصنوعی: از اشکهای باران بر دشت سبز، تو را به نوازش خود کشیده است مانند خطوط زیبای نوشتهات که در فضا به وضوح نمایان شده است.
از خواب گران چو چشم بیمارت
بیدار شدست نرگس شهلا
هوش مصنوعی: وقتی چشمان خسته و بیمار تو از خواب سنگین بیدار میشود، نرگس زیبای تو در حال جوانه زدن است.
از بس که نشید مرغ گردون پوی
از بس که نسیم باغ عنبرسا
هوش مصنوعی: بهخاطر زیبایی و لطافت هوای خوش باغ، هیچ کس نمیتواند از شوق و سرزندگی در آنجا خودداری کند.
نک غلغلهزا بود هوا یکسر
هان لخلخهسا بود زمین یکجا
هوش مصنوعی: هوا به شدت پر سر و صدا بود و زمین نیز به یکباره پر از جنب و جوش و تکان.
ای ترک من ای بهار مشتاقان
بردار نقاب از رخ رخشا
هوش مصنوعی: ای ترک من، ای بهار دلباختگان، چهرهات را از پس پوشش بگذار و به ما نشان بده.
تو عید منی و نوبهار من
کز وصل تو پیرم و شوم برنا
هوش مصنوعی: تو برای من جشن و شادی هستی و بهار منی؛ چون از وصالت پیر شدم ولی همچنان جوان میشوم.
پیش آی و درین بهار و فروردین
پروردهٔ خم بریز در مینا
هوش مصنوعی: بیایید و در این بهار و ماه فروردین، آن پروردگار را در جام بریزید.
از بلبله سرخ می بکش بکشد
بلبل چو به شاخ سرخ گل آوا
هوش مصنوعی: اگر بلبل در کنار گلهای قرمز آواز سر دهد، از بلبلهی که در آنجا وجود دارد دل میکند و میرود.
یاقوت روان بریز در ساغر
ها قوت روان بگیر از صهبا
هوش مصنوعی: یاقوت را در جامها بریز و از شراب بنوش تا جانت نیرو بگیرد.
چون کشتی ابر دُرفشان آید
بر ساحل این کبودگون دریا
هوش مصنوعی: زمانی که کشتی با دُر و جواهر بر روی این دریا که به رنگ آبی深 افتاده است، به ساحل نزدیک میشود.
کشتی کشتی گسارد باید می
اینست حکیم وقت را فتوی
هوش مصنوعی: در زمانهای که هستیم، باید نوشیدنی دلپذیری مانند مینوشیم تا از سختیها و چالشهای زندگی گذر کنیم. حکیمان میگویند که باید با مصلحت و تدبیر به زندگی نگاه کرد و از لذتهای زندگی بهرهمند شد.
خاصه که به فصلی اینچنین خرّم
ویژه که ز دست چون تو مهسیما
هوش مصنوعی: بهویژه در این فصل زیبا و سرسبز، که زیبایی تو مانند ماه، فراموشنشدنی و خاص است.
گل شادی آر و فصل اندوه بر
می عشرتبخش و تو روانبخشا
هوش مصنوعی: گل خوشحالی بیاور و فصل غم را کنار بگذار، زیرا مینوشی که شادیبخش است و تو را زنده میکند.
چند از غمت ای بت بهشتی رو
در تاب بود دلم جحیمآسا
هوش مصنوعی: دل من به خاطر غم تو در عذابی شدید و آتشین به سر میبرد، در حالی که تو با زیباییهای بهشتیات من را میفریبی.
زان سلسلهات که هست پر حلقه
چون زلزلهام همیشه پر غوغا
هوش مصنوعی: دلیل شور و هیجان من، زنجیرهای است که به آن تعلق دارم و مانند زلزله، همواره پر از سر و صدا و آشفتگی است.
پیش آی و به عنف بوسه میدر ده
پاکوب و به جهد باده میپیما
هوش مصنوعی: بیا جلو و با شدت بوسهای عمیق و پاک به من بده و با تلاش، به نوشیدن شراب بپرداز.
از بوسه و باده میمکن ضنّت
کاین هر دو من و تراست مستیزا
هوش مصنوعی: از بوسه و نوشیدنی دریغ مکن، چرا که هر دو باعث سرمستی من و تو هستند.
بستان و بده مر این دو را چندان
بیچون و چرا ولیکن و امّا
هوش مصنوعی: بستان و بده این دو را بدون هیچ گونه سوالی، اما در مورد آن فکر کن.
کز نشوه و سکر باده و بوسه
بیخود افتیم هر دو تن از پا
هوش مصنوعی: به خاطر نوشیدن شراب و لذت بوسه، هر دوی ما به شدت مست و بیخود شدهایم و از پا افتادهایم.
ما فتنهٔ کشوریم و خفته به
فتنه در عهد خسرو والا
هوش مصنوعی: ما خود منبع آشوب و پریشانی در کشور هستیم و در دورهٔ پادشاهی خسرو بزرگ با این آشوبها خوابیدهایم.
تو فتنه به روی دلفریبستی
من فتنه به نظم دلکش شیوا
هوش مصنوعی: تو زیبایی و جذابیتی داری که همه را به خود جذب میکند، و من نیز با نظم و بیان شیوایم، برای دلهای عاشق، شور و اشتیاقی ایجاد میکنم.
امروز به چاره کوش کار ارنه
در نزد ملک تبه شود فردا
هوش مصنوعی: امروز باید برای حل مشکلات تلاش کنیم؛ وگرنه فردا وضعیت بدتری پیش خواهد آمد.
فرمانده ملک جم فریدون شه
کافریدون و جمش کمین لالا
هوش مصنوعی: فرماندهٔ سرزمین جمشید، فریدون است و او مانند شاه کافریدون و جمشید، در حال مراقبت و آمادگی است.
شاهی که به فر و فال دارایی
در هر دو جهان نیابیش همتا
هوش مصنوعی: پادشاهی که در زیبایی و شانس برخوردار است، در هیچ کجای دنیا از او بهتر پیدا نمیشود.
بر پاکی طینتش هنر واله
بر پرچم رایتش ظفر شیدا
هوش مصنوعی: او با وجود طینت پاکش، در هنر و فخر خود بسیار سرزنده و شایان توجه است و پرچم پیروزیاش نشانگر افتخار و شجاعت اوست.
برقیست حسام او مخالفسوز
بادیست سمند او جهانپیما
هوش مصنوعی: او همانند برقی تند و درخشان است که در برابر نسیمهای سوزان مقاومت میکند و سمندش، اسبی است که در سفر به سرتاسر جهان میتازد.
چون از بر رخش فتنهٔ گیتی
چون در صف بار رحمت دنیا
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و جاذبهاش مانند باران رحمت بر دنیا میبارد، تمام ناملایمات و مشکلات جهان تحت تاثیر آن قرار میگیرد.
دستش ابرست دُر گه ریزش
تیغش مرگست در صف هیجا
هوش مصنوعی: دست او مانند ابر است و هر وقت که تیغش به حرکت درآید، مرگ در صف جنگ به وقوع میپیوندد.
تارست سهیل و رای او روشن
دونست سپهر و قدر او بالا
هوش مصنوعی: ستاره سهیل تاریک است و رای و نظر او آسمان را روشن میداند و جایگاه و مقام او نیز بلند است.
حزمش ببرد ز نیشتر حدت
عزمش بدر آرد آتش از خارا
هوش مصنوعی: عزم و ارادهاش چنان است که اگر از نیروی جدیتش کاسته شود، توانی که دارد مانند آتش میتواند از سنگ و سختیها بیرون بیاید.
سر هشته روان به طاعتش گردون
بربسته میان به خدمتش جوزا
هوش مصنوعی: سر ما به خواست او در آسمان بند شده، و در میان ستارهها به خدمت او آماده است.
بر راحت هرکه دردهد فرمان
در ذلت هرکه برکشد طغرا
هوش مصنوعی: هر کس به آرامش و راحتی دیگری فرمان دهد، در واقع به ذلت و خواری خود رضایت میدهد.
نه در ید اوست چرخ را قدرت
نه در رد اوست دهر را یارا
هوش مصنوعی: چرخ و زمان در اختیار او نیستند و هیچ قدرتی ندارند که بتوانند در برابر او مقاومت کنند.
فوجش موجی بود مخالف کش
خیلش سیلی بود عدوفرسا
هوش مصنوعی: گروه او مانند موجی است که به سمت مخالف حرکت میکند و جمعیتش مانند سیلی است که دشمن را در هم میشکند.
قدرش بدری که شوکتش پرتو
چهرش مهری که دولتش حربا
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت او به اندازهای است که زیبایی چهرهاش مانند ماه و نعمتهایش فراوان و با ارزش است.
تیرش شیری که ناخنش فتنه
تیغش میغی که قطرهاش غوغا
هوش مصنوعی: تیر او مانند شیری است که ناخنهایش نشاندهنده پیچیدگیهایش است. تیغش بسیار تیز و خطرناک است، و هر قطرهای که از آن بریزد، سبب ایجاد هیاهو و شور و غوغا میشود.
میتی مصرس و دشمنش فرعون
او موسی وقت و رمحش اژدرها
هوش مصنوعی: میتی از سرزمین مصر و دشمنش فرعون است؛ او موسی است و سلاحش مانند اژدهاست.
ای شاه فلک فخیم که قاآنی
در پای تو سوده فرق فرقدسا
هوش مصنوعی: ای پادشاه آسمانهای بزرگوار، که قاآنی در مقابل تو گردن به خاک میساید و فروتن است.
آری به ره تو هرکه ساید سر
بر تارک نه فلک گذارد پا
هوش مصنوعی: بله، هر کس در مسیر تو گام بردارد، سرش را بر قله آسمان میگذارد.
عید آمد و شد جهان فرسوده
در پیری همچو دولتت برنا
هوش مصنوعی: عید فرا رسید و زمانی که دنیا در خستگی و پیری به سر میبرد، شادابی و نشاط تو همچون جوانی در زندگیام جریان دارد.
بر جای سخن کنون نثارت را
پروین و سهیل دارم و شعرا
هوش مصنوعی: حالا وقت آن است که در مورد سخن تو صحبت کنم، چرا که من ستارههای پروین و سهیل و شاعران را در اختیار دارم.
ارجو که ز پرتو قبول تو
چون مهر فلک شودجهانآرا
هوش مصنوعی: امیدوارم که نور الطاف تو مانند خورشید آسمان، دنیا را زیبا و دلپذیر کند.
تا جِرم قمر همی ستاند نور
از هور فراز گنبد مینا
هوش مصنوعی: به هنگام شب، نور قمر از افق بالای گنبد آسمان به زمین میتابد.
در سایهٔ ظل حق بود فرت
تابنده به بر و بحر چون بیضا
هوش مصنوعی: فردی که در حمایت و رحمت حق قرار دارد، مانند ماه تابندهای است که در آسمان و دریا نمایان است.