شمارهٔ ۱۴۱ - در تاریخ وفات شاهزادهٔ مبرور کامران میرزا طابالله ثراه
داد از سپهر غدّار آه از جهان فانی
کان حاسدیست مکار وین دشمنیست جانی
آن دزد مردم آزار در زیّ اهل بازار
این گرک آدمیخوار در کسوت شبانی
هریک چو مار قتال زیبا و خوش خط و خال
ما بیخبر ازین حال وز حیلت نهانی
آن هردو مار خفته ما نرم نرم رفته
سرشان بهبرگرفته از روی مهربانی
ما بیخبرکه ناگاه نیشی زنند جانکاه
کان لحظه طاقت آه نبود ز ناتوانی
ز انسان که یکدومه پیش آن هر دو خصم بد کیش
کردند سینها ریش از نیش ناگهانی
صیت بلا فکندند در ری وبا فکندند
سروی ز پا فکندند چون سرو بوستانی
کشتند کامران را شهزادهٔ جوان را
کز داغ او جهان را مرگیست جاودانی
چشم آهوی رمیده رخ میوهٔ رسیده
خط سنبل دمیده لب آب زندگانی
دل گوهر شهامت کف لجهٔ کرامت
فد معنی قیامت رخ صورت معانی
خط یک سفینه عنبر لب یک خزینهگوهر
تن رحمت مصوٌر رخ کوکب یمانی
خاقان ز فرط جودش کامی لقب نمودش
کاو رنگ و مهد بودش در عهد کامرانی
او رفتو مهد و اورنگ از غمنشسته دلتنگ
رخساره کرده گلرنگ از اشک ارغوانی
چون در غمش ز هر تن برخاست شور و شیون
چون وقت کوچ کردن غوغای کاروانی
قاآنی از هلاکش شد سینه چاک چاکش
گفتا برم به خاکش تاریخی ارمغانی
زان پس که خون دل خورد این مصرع ارمغان برد
شهزاده کامران مرد نومید در جوانی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داد از سپهر غدّار آه از جهان فانی
کان حاسدیست مکار وین دشمنیست جانی
هوش مصنوعی: آه از آسمان خائن و از دنیای فانی، که رقیب و حسود، مکار و فریبکار است و این دنیا دشمنی است که جان را میگیرد.
آن دزد مردم آزار در زیّ اهل بازار
این گرک آدمیخوار در کسوت شبانی
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فردی میپردازد که به ظاهر ظاهری نیکو و متواضع دارد، اما در واقعیت رفتارهای ناپسند و مضر از خود نشان میدهد. آن شخص به عنوان یک چوپان به نظر میرسد، اما در باطن همچون یک شکارچی است که به مردم آسیب میزند و از اعتماد دیگران سوءاستفاده میکند. این تناقض در ظاهر و باطن او نشاندهنده فریبندگی و نیرنگ وی است.
هریک چو مار قتال زیبا و خوش خط و خال
ما بیخبر ازین حال وز حیلت نهانی
هوش مصنوعی: هر یک از ما به مانند ماری زیبا و با نقش و نگار جذاب است، اما از وضعیت و درد درونی خود و همچنین از نیرنگهای پنهان بیخبر هستیم.
آن هردو مار خفته ما نرم نرم رفته
سرشان بهبرگرفته از روی مهربانی
هوش مصنوعی: دو مار خوابیده به آرامی حرکت کرده و سرهایشان را به دلیل محبت و مهربانی بالا آوردند.
ما بیخبرکه ناگاه نیشی زنند جانکاه
کان لحظه طاقت آه نبود ز ناتوانی
هوش مصنوعی: ما بیخبر از این هستیم که ناگهان ممکن است زخم عمیقی بر ما وارد شود، زیرا در آن لحظه هیچگونه تحملی برای تحمل درد و رنج نداریم.
ز انسان که یکدومه پیش آن هر دو خصم بد کیش
کردند سینها ریش از نیش ناگهانی
هوش مصنوعی: انسانی که با دشمنان بدکیش رو به رو شده، ناگهان آسیب میبیند و دچار درد و رنج میگردد.
صیت بلا فکندند در ری وبا فکندند
سروی ز پا فکندند چون سرو بوستانی
هوش مصنوعی: در شهر ری اسم و جایی از او بهوجود آوردند و بیماری و آفت را در آنجا پراکندند. مانند سرو بلندی که از پای خود به پایین افتاد، با عظمتی چون سروهای باغ.
کشتند کامران را شهزادهٔ جوان را
کز داغ او جهان را مرگیست جاودانی
هوش مصنوعی: کامران، شهزادهٔ جوان، را کشتند و از داغ او، مرگ همیشگی به جهان آمده است.
چشم آهوی رمیده رخ میوهٔ رسیده
خط سنبل دمیده لب آب زندگانی
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و درخشان مانند آهویی که به تازگی از خطر فرار کرده، جلوهای مانند میوهای رسیده دارند. خط سنبل هم به آن زیبایی افزوده و این زیبایی در کنار آب زنده و جاری زندگی را به تصویر میکشد.
دل گوهر شهامت کف لجهٔ کرامت
فد معنی قیامت رخ صورت معانی
هوش مصنوعی: دل مانند یک گوهر باارزش است که در میان دریای بزرگواری و شرافت قرار دارد. در حقیقت، مفهوم قیامت، به زیبایی و عمق معانی در چهره انسانها نمایان میشود.
خط یک سفینه عنبر لب یک خزینهگوهر
تن رحمت مصوٌر رخ کوکب یمانی
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و ارزشمند بودن ظواهر و لایههای مختلفی از وجود انسانی پرداخته شده است. شاعر با استفاده از تمثیلهای زیبا، به بخشی از وجود انسان که درخشان و ارزشمند است، اشاره میکند. در این تصویرسازی، شباهتی بین زیبایی طبیعی و انسانی دیده میشود که به زیباییهایی که در دنیای بیرونی وجود دارد، مرتبط است. وجود انسان به مانند یک گنجینهی ارزشمند توصیف میشود که در دل خود زیباییها و ویژگیهای متمایز دارد.
خاقان ز فرط جودش کامی لقب نمودش
کاو رنگ و مهد بودش در عهد کامرانی
هوش مصنوعی: سلطان بهدلیل generosity بیپایانش، به کسی که در دوران شادی و موفقیتش وجود داشت، لقبی بخشید که نشاندهندهٔ زیبایی و خوشبختی او بود.
او رفتو مهد و اورنگ از غمنشسته دلتنگ
رخساره کرده گلرنگ از اشک ارغوانی
هوش مصنوعی: او رفت و در دلش غم نشسته و چهرهاش رنگ پریده شده است، بهطوری که اشکهایش مانند ارغوانیهاست.
چون در غمش ز هر تن برخاست شور و شیون
چون وقت کوچ کردن غوغای کاروانی
هوش مصنوعی: زمانی که در غم او، از هر طرف شکایت و نالهای برپا شد، مانند زمانی که در هنگام خروج و کوچ یک کاروان، غوغایی به پا میشود.
قاآنی از هلاکش شد سینه چاک چاکش
گفتا برم به خاکش تاریخی ارمغانی
هوش مصنوعی: قاآنی از درد و مشکلش به شدت آزار میبیند و به این فکر میکند که به سرزمین جدیدی برود تا از غم و اندوهش کاسته شود.
زان پس که خون دل خورد این مصرع ارمغان برد
شهزاده کامران مرد نومید در جوانی
هوش مصنوعی: پس از آنکه این شخص به خاطر درد و رنجی که کشید، به نوعی فرارسیدن سرنوشت را به همراه آورد، شاهزادهای به نام کامران در اوج جوانی و بیامیدی زندگیاش را از دست داد.

قاآنی