گنجور

شمارهٔ ۱۲۱

داورا ای که خاک پای ترا
شاه انجم به دیدگان رفته
هفته‌ای می‌رودکه شاهد بخت
رخ به جلباب غصه بنهفته
زانکه مداح خود به مثقب فکر
در مدیح تو گوهری سفته
کس بدان پایه مدح نشنیده
کس بدان مایه شعر ناگفته
لیک از آن کاخ مدیح دلکش را
داور روزگار نشنفته
فکرتش ازکلال پژمرده
خاطرش از ملال آشفته
چه شودگر شود ز رحمت تو
مستفیض این روان آلفته
باد از یمن طالع بیدار
بدسگالت به خاک و خون خفته

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داورا ای که خاک پای ترا
شاه انجم به دیدگان رفته
هوش مصنوعی: ای قاضی، تو که خاک پای تو بزرگترین ستاره‌ها را در چشم‌هایم قرار داده است، به من توجه کن.
هفته‌ای می‌رودکه شاهد بخت
رخ به جلباب غصه بنهفته
هوش مصنوعی: هفته‌ای می‌گذرد که به خاطر بدشانسی، چهره‌ام در زیر سایه‌ی غم پنهان شده است.
زانکه مداح خود به مثقب فکر
در مدیح تو گوهری سفته
هوش مصنوعی: چون شاعری که در مدح تو می‌خواند، با دقت و فکر عمیق به نکات زیبای وجود تو توجه کرده، در واقع به جواهرهایی از فضیلت‌ها و زیبایی‌های تو دست یافته است.
کس بدان پایه مدح نشنیده
کس بدان مایه شعر ناگفته
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه او ستایش نشده و هیچ‌کس به این اندازه شعر بی‌نظیری سروده نشده است.
لیک از آن کاخ مدیح دلکش را
داور روزگار نشنفته
هوش مصنوعی: اما از آن قصر زیبا و خوش‌صوت، داور زمان چیزی نشنیده است.
فکرتش ازکلال پژمرده
خاطرش از ملال آشفته
هوش مصنوعی: فکرش ناراحت است و دلش از ناامیدی پریشان.
چه شودگر شود ز رحمت تو
مستفیض این روان آلفته
هوش مصنوعی: اگر به برکت و رحمت تو، این روح خسته و جوشان بهره‌مند شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
باد از یمن طالع بیدار
بدسگالت به خاک و خون خفته
هوش مصنوعی: باد از سوی یمن می‌وزد و حالتی بیدار و خروشان را به همراه دارد. در این حال، دشمنان به خواب و خون آغشته‌اند و در وضعیت بدی قرار دارند.