گنجور

غزل شمارهٔ ۹

که بود آن ترک خون ‌آشام سرمست
که جانم برد و خونم ‌خورد و ‌دل خست
درآمد سرخوش و افتادم از پای
برون شد مست و بیرون رفتم از دست
سپر بر پشت و تیغ کینه در مشت
کمان در دست و تیر فتنه در شست
فغان جای نفس از سینه برخاست
جنون جای خرد در مغز بنشست
نه تیرش هست تیری کش توان جُست
نه‌ زخمش‌ هست زخمی کش‌ توان بست
نه چشم از نیش تیرش می‌توان دوخت
نه هیچ از پیش تیرش‌ می‌توان جست
وفا و مهر در جان و دلش نیست
جفا و جور در آب و گلش هست
به کام دشمنان از دوست ببرید
به رغم یار با اغیار پیوست
هلاک آن تن که بی‌ یاد رخش زیست
اسیر آن دل که از دام غمش رست
عزیز آن جان که از عشقش شود خوار
بلند آن سر که در راهش شود پست
ندیدم تا ندیدم چشم مستش‌
که وقتی آدمی بی می شود مست
بهل تا سر نهم بر خاک تسلیم
که چون ماهی اسیرم کرده در شست
برون نه یک قدم قاآنی از خویش
که از قید دو عالم می‌توان رست
بهار و عهد صاحب اختیارست
بباید باده خورد و توبه بشکست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که بود آن ترک خون ‌آشام سرمست
که جانم برد و خونم ‌خورد و ‌دل خست
هوش مصنوعی: کیست آن جوان زیبا و دلبر خندان که جانم را گرفت و خونم را نوشید و دل مرا به درد آورد؟
درآمد سرخوش و افتادم از پای
برون شد مست و بیرون رفتم از دست
هوش مصنوعی: وارد شدم با حال خوش و از پا افتادم، در حالی که مست بودم و از کنترل خود خارج شدم.
سپر بر پشت و تیغ کینه در مشت
کمان در دست و تیر فتنه در شست
هوش مصنوعی: با سپر بر دوش و شمشیری برای انتقام در دست، کمان را در دست گرفته و تیر فتنه را آماده شلیک کرده است.
فغان جای نفس از سینه برخاست
جنون جای خرد در مغز بنشست
هوش مصنوعی: ناله و فریاد از دل برآمد و دیوانگی در فکر و ذهن نشسته است.
نه تیرش هست تیری کش توان جُست
نه‌ زخمش‌ هست زخمی کش‌ توان بست
هوش مصنوعی: نه می‌توان از تیر او در امان بود و نه می‌توان زخمی را از اثر او پنهان کرد.
نه چشم از نیش تیرش می‌توان دوخت
نه هیچ از پیش تیرش‌ می‌توان جست
هوش مصنوعی: نمی‌توان به راحتی از تأثیر نگاه و جذابیت او چشم پوشی کرد و نمی‌توان نیز از خطرات او به دور بود.
وفا و مهر در جان و دلش نیست
جفا و جور در آب و گلش هست
هوش مصنوعی: او در دل و جان خود وفا و محبت ندارد، اما در جسم و وجودش ظلم و ستم وجود دارد.
به کام دشمنان از دوست ببرید
به رغم یار با اغیار پیوست
هوش مصنوعی: به خواسته دشمنان از دوستی بهره‌برداری کنید و بر خلاف یار خود با دیگران ارتباط برقرار کنید.
هلاک آن تن که بی‌ یاد رخش زیست
اسیر آن دل که از دام غمش رست
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی‌اش به یاد زیبایی محبوبش نباشد، خودش را نابود کرده است و آن دل که از غم و اندوه او آزاد شده، به راحتی رهایی یافته است.
عزیز آن جان که از عشقش شود خوار
بلند آن سر که در راهش شود پست
هوش مصنوعی: عزیز کسی است که از عشقش خوار و حقیر می‌شود و آن سر، بزرگ و باارزش است که در راه او تواضع و پایین‌تر بودن را می‌پذیرد.
ندیدم تا ندیدم چشم مستش‌
که وقتی آدمی بی می شود مست
هوش مصنوعی: هرگز از نزدیک چشم‌هایی که حالت مستی دارند را ندیده بودم، و این حالت را فقط زمانی درک می‌کنم که آدمی در اثر می‌گساری به مستی می‌رسد.
بهل تا سر نهم بر خاک تسلیم
که چون ماهی اسیرم کرده در شست
هوش مصنوعی: بگذار که فرود آیم بر زمین و تسلیم شوم، زیرا مانند ماهی که در دست گرفته شده، در اسارت هستم.
برون نه یک قدم قاآنی از خویش
که از قید دو عالم می‌توان رست
هوش مصنوعی: از خودت خارج نشو و قدمی فراتر نگذار، زیرا می‌توانی از بند این دو جهان آزاد شوی.
بهار و عهد صاحب اختیارست
بباید باده خورد و توبه بشکست
هوش مصنوعی: بهار و زمانه‌ای که به اختیار خودمان است، وقتش رسیده که باید باده بنوشیم و از توبه‌هایی که کرده‌ایم دست برداریم.

حاشیه ها

1392/01/08 09:04
حیدر مرادی

در مصرع اول بیت سوم تیغ کین صحیح می باشد.

1392/03/28 18:05
فریبرز مالکی

آخرین بیت بهار و عهد صاحب اختیاری است

1392/03/28 18:05
فریبرز مالکی

سومین بیت تیغ کینه درست تر است