گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶

گرم ز لطف بخوانی ورم به قهر برانی
تو قهرمانی و قادر بکن هر آنچه توانی
گرم به دیده زنی تیر اگر به سینه ننالم
که‌‌ گرچه آفت جسمی و لیک راحت جانی
نیم سپند که لختی برآتشت ننشینم
هزار سال فزون گر بر آتشم بنشانی
من از جمال تو مستغنیم ز هرکه به عالم
به حکم آنکه تو تنها نکوتر از دو جهانی
نظر به غیر تو بر هیچ آفریده نکردم
گناه من نبود گر ندانمت به چه مانی
در انگبین نه چنان پا فروشدست مگس را
کز آستان برود گر صد آستین بفشانی
اگر چه‌ عمر عزیزست ‌و جان ‌نکوست ولیکن
تو هم عزیزتر از این و هم نکوتر از آنی
به حال خستهٔ قاآنی از وفا نظری کن
بدار حرمت پیران به شکر آنکه جوانی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرم ز لطف بخوانی ورم به قهر برانی
تو قهرمانی و قادر بکن هر آنچه توانی
هوش مصنوعی: هرگاه با مهربانی به من توجه کنی یا با خشم دورم کنی، تو قهرمان هستی و توانایی انجام هر کاری را داری که بخواهی.
گرم به دیده زنی تیر اگر به سینه ننالم
که‌‌ گرچه آفت جسمی و لیک راحت جانی
هوش مصنوعی: اگر در چشمانت به من زهر بزند، اگر سینه‌ام را مجروح کند، من ناراحت نمی‌شوم؛ زیرا هرچند این آسیب به جسم من است، اما آرامش روحی‌ام را به همراه دارد.
نیم سپند که لختی برآتشت ننشینم
هزار سال فزون گر بر آتشم بنشانی
هوش مصنوعی: من به مدت طولانی می‌توانم بر آتش تو ننشینم، اما اگر تو مرا روی آتشت بنشانی، هزار سال بیشتر از آن تحمل می‌کنم.
من از جمال تو مستغنیم ز هرکه به عالم
به حکم آنکه تو تنها نکوتر از دو جهانی
هوش مصنوعی: من از زیبایی تو بی‌نیازم، زیرا تو بهترین و زیباتر از هر چیز در این جهان هستی.
نظر به غیر تو بر هیچ آفریده نکردم
گناه من نبود گر ندانمت به چه مانی
هوش مصنوعی: من به هیچ موجودی جز تو نگریستم و اگر این به حساب گناه من بیفتد، تقصیر من نیست که نمی‌دانم تو چگونه هستی.
در انگبین نه چنان پا فروشدست مگس را
کز آستان برود گر صد آستین بفشانی
هوش مصنوعی: مگس به دلیل شیرینی و لذتی که در انگبین (عسل) وجود دارد، به آن نزدیک می‌شود، اما اگر برایش آستانی باشی و به او محبت کنی، حتی اگر تمام آستین‌هایت را هم به او بدهی، باز هم نمی‌تواند از آن به راحتی دل بکند. این نشان می‌دهد که برخی چیزها جذابیت و قدرت خود را دارند و می‌توانند توجه دیگران را به خود جلب کنند.
اگر چه‌ عمر عزیزست ‌و جان ‌نکوست ولیکن
تو هم عزیزتر از این و هم نکوتر از آنی
هوش مصنوعی: عمر گرانبها و زندگی شیرین است، اما تو از هر دو این‌ها ارزشمندتر و خوشایندتر هستی.
به حال خستهٔ قاآنی از وفا نظری کن
بدار حرمت پیران به شکر آنکه جوانی
هوش مصنوعی: به حال ضعف و خستگی قاآنی توجه کن و به احترام بزرگترها دست کم به خاطر جوانی خودشان قدردانی کن.