گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴

به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از آنی
به حکم آنکه جهان پیر‌ گشته و تو جوانی
ستاره‌ای نه مهی نه فرشته‌ای نه گلی نه
که هرچه گویمت آنی چو بنگرم به از آنی
که‌ گفت راحت روحی نه راحتی که بلایی
که گفت جوشن جانی نه جوشنی که سنانی
ز خط و خال تو بردم‌‌ گمان که آهوی چینی
چو پنجه با تو زدم دیدمت که شیر ژیانی
فتد که آیی و بنشینی و می آرم و نوشی
به پای خیزی و بوسی دهّی و جان بستانی
جهان به‌روی تو تازه است و جان به بوی تو زنده
جهان جان تویی امروز از آنکه جان جهانی
همین نه آفت شهری که آفت دل و دینی
همی نه فتنهٔ ملکی که فتنهٔ تن و جانی
ترا ذخیرهٔ راحت شمردم از همه عالم
چو نیک‌دیدمت آخر نیی ذخیره زیانی
امان خلق نیی از برای خلق عذابی
بهار عیش نیی در فنای عیش خزانی
به نام ماه زمینی به بام مهر سپهری
ز روی باغ جنانی به خوی داغ جهانی
به قهر گفتمش آخر صبور بی‌تو نشینم
به خنده‌ گفت صبوری ز چون منی نتوانی
خلاف شرط ادب هست ورنه همچو اسیران
به سوی خود کشمت با کمند جذب نهانی
منم حجاب ره تو چه باشد ار ز عنایت
مرا ز من برهانی به خویشتن برسانی
تو ای ستارهٔ خاکی ز چهر پرده برافکن
که پردهٔ مه و خورشید و اختران بدرانی
چگونه در سخن آید حدیث روی نکویت
که حدّ حسن تو برتر بود ز درک معانی
ز بیخودی شبی آخر دو طرهٔ تو بگیرم
بخایمت لب ‌و دندان چنانچه دیده و دانی
کتاب شعر تو قاآنی ار بجوی نهد کس
ز آب یک دو قدم بیشر رود ز روانی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از آنی
به حکم آنکه جهان پیر‌ گشته و تو جوانی
هوش مصنوعی: به جاذبه و زیبایی‌های دنیا فکر نکن، زیرا چیزی که تو داری از آن‌ها بهتر است. دلیلش این است که دنیا کهنسال و فرسوده شده، در حالی که تو هنوز جوان و با طراوتی.
ستاره‌ای نه مهی نه فرشته‌ای نه گلی نه
که هرچه گویمت آنی چو بنگرم به از آنی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره به وجود یک شخص خاص دارد که نه شبیه به ستاره، نه به ماه، نه به فرشته و نه به گل است. وقتی به این شخص نگاه می‌کند، احساس می‌کند هرچه درباره‌اش بگوید، کم است و او از تمام توصیف‌ها فراتر است. این شخص برای او بسیار خاص و منحصر به فرد است.
که‌ گفت راحت روحی نه راحتی که بلایی
که گفت جوشن جانی نه جوشنی که سنانی
هوش مصنوعی: شخصی می‌گوید که آرامش روحی واقعی نیست؛ این آرامش، در حقیقت نوعی درد و رنج است. او همچنین اشاره می‌کند که زره‌ بر تن داشتن، تنها یک پوشش نیست، بلکه به معنای دفاع از جان و محافظت در برابر خطرات است.
ز خط و خال تو بردم‌‌ گمان که آهوی چینی
چو پنجه با تو زدم دیدمت که شیر ژیانی
هوش مصنوعی: از اثر و نشانه‌های تو به اشتباه فکر کردم که مانند آهوی چینی هستی، اما وقتی که با تو روبرو شدم، دیدم که تو همچون شیر دلیر و شجاعی هستی.
فتد که آیی و بنشینی و می آرم و نوشی
به پای خیزی و بوسی دهّی و جان بستانی
هوش مصنوعی: تصور کن که تو به اینجا می‌آیی و می‌نشینی. من برایت می‌نوشم و تو می‌خوری. در حالی که بلند می‌شوی، بوسه‌ای می‌زنی و جانم را از من می‌گیری.
جهان به‌روی تو تازه است و جان به بوی تو زنده
جهان جان تویی امروز از آنکه جان جهانی
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو همیشه نو و تازه است و زندگی‌ام به واسطهٔ بوی تو ادامه دارد. امروز، جهان وجود توست، چون تو روح جهانی به حساب می‌آیی.
همین نه آفت شهری که آفت دل و دینی
همی نه فتنهٔ ملکی که فتنهٔ تن و جانی
هوش مصنوعی: این مصیبت فقط به شهر و جامعه مربوط نمی‌شود، بلکه بر دل و ایمان مردم نیز تأثیر می‌گذارد. این بلایایی که برای مملکت پیش می‌آید، در واقع به جان و تن افراد نیز آسیب می‌رساند.
ترا ذخیرهٔ راحت شمردم از همه عالم
چو نیک‌دیدمت آخر نیی ذخیره زیانی
هوش مصنوعی: تو را به عنوان آرامش و راحتی خود از همه چیز به حساب آوردم، اما وقتی خوب نگاه کردم، متوجه شدم که تو در واقع مایهٔ زیان و خسارت هستی.
امان خلق نیی از برای خلق عذابی
بهار عیش نیی در فنای عیش خزانی
هوش مصنوعی: آدمیان به خاطر همدیگر به دنبال نجات و خوشی نیستند، خوشی و لذت زندگی همیشگی نیست و در نهایت زندگی به زوال می‌رسد.
به نام ماه زمینی به بام مهر سپهری
ز روی باغ جنانی به خوی داغ جهانی
هوش مصنوعی: با نام ماهی که بر زمین تابیده و در آسمان مهر می‌درخشد، به تصویر باغی دلپذیر و زندگی شاداب آن توجه کن که در کنارش، رنج و دردهای جهانی نیز وجود دارد.
به قهر گفتمش آخر صبور بی‌تو نشینم
به خنده‌ گفت صبوری ز چون منی نتوانی
هوش مصنوعی: به او با عصبانیت گفتم که دیگر به خاطر تو صبر نخواهم کرد. او در پاسخ با خنده گفت: «تو که نمی‌توانی مثل من صبور باشی.»
خلاف شرط ادب هست ورنه همچو اسیران
به سوی خود کشمت با کمند جذب نهانی
هوش مصنوعی: برخلاف اصول ادب، اگر نگوییم، مانند اسیرانی هستید که به سوی شما کشیده می‌شوند با دامی که به طور پنهانی ایجاد شده است.
منم حجاب ره تو چه باشد ار ز عنایت
مرا ز من برهانی به خویشتن برسانی
هوش مصنوعی: من مانع راه تو چه اهمیتی دارد، اگر با لطف و مهرت بتوانی من را از خود جدا کرده و به حقیقت خودت برسانی.
تو ای ستارهٔ خاکی ز چهر پرده برافکن
که پردهٔ مه و خورشید و اختران بدرانی
هوش مصنوعی: ای ستارهٔ زمینی، چهرهٔ خود را آشکار کن، زیرا پردهٔ مه و خورشید و سایر ستاره‌ها را کنار می‌زند.
چگونه در سخن آید حدیث روی نکویت
که حدّ حسن تو برتر بود ز درک معانی
هوش مصنوعی: چطور می‌توان داستان زیبایی صورت تو را بیان کرد، در حالی که زیبایی‌ات فراتر از آن است که با کلمات و معانی توصیف شود؟
ز بیخودی شبی آخر دو طرهٔ تو بگیرم
بخایمت لب ‌و دندان چنانچه دیده و دانی
هوش مصنوعی: در شب‌های بی‌خودی و غفلت، تصمیم دارم که دو رشته از موی تو را بگیرم و با لب و دندان خود به تو نزدیک شوم، همان‌طور که خودت می‌دانی.
کتاب شعر تو قاآنی ار بجوی نهد کس
ز آب یک دو قدم بیشر رود ز روانی
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به دنبال کتاب شعر تو، قاآنی برود، باید بداند که حتی اگر چند قدمی از آب دور شود، باز هم در جریان خواهد بود.

حاشیه ها

1395/11/23 14:01
حمیدرضاکیانی

کلمات زیر اشتباه تایپی دارند، لطفا اصلاح کنید:
بیت هفت : "همی" نه آفت...
بیت ده: به بام مهر "سپهری"
بیت هفده: یک دو قدم "بیشتر" رود ز روانی