گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲

مگر دریچهٔ نوری تو یا نتیجهٔ حوری
که فرق تا به قدم غرق در لطافت و نوری
مرا تو مردم چشمی چه غم که غایبی از من
حضور عین چه‌ حاجت بود که عین حضوری
گمان برند خلایق که حور بچه نزاید
خلاف من که یقین دانمت که بچهٔ حوری
چو عکس ماه که افتد درون چشمهٔ روشن
به‌ چشم من همه‌ نزدیکی و ز من همه‌ دوری
به لطف آب حیاتی به طیب باد بهاری
به‌ بوی خاک بهشتی به نور آتش‌ طوری
چو عشق رهزن عقلی چو عقل زینت روحی
چو روح زیور عمری چو عمر مایهٔ سوری
بتی نه لعبت چینی تنی نه باد بهاری
گلی نه باغ بهشتی مهی نه حور قصوری
ز شرم روی تو شاید که آفتاب بگیرد
کنون که عنبر سارا دمیدت از گل سوری
به عشق دوست کنم ناز بر ملالت دشمن
که‌ عشق‌ را نتوان کرد چاره‌ای‌ به صبوری
به یک دو جام که قاآنیا ز دوست گرفتی
چو جام باده سراپا همه نشاط و سروری
بر آستان ولیعهد این جلال ترا بس
که روز و شب چو سعادت ز واقفان حضوری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر دریچهٔ نوری تو یا نتیجهٔ حوری
که فرق تا به قدم غرق در لطافت و نوری
هوش مصنوعی: آیا تو دریچه‌ای از نیکویی و زیبایی نیستی، که از سر تا پا در لطافت و نور غرق شده‌ای؟
مرا تو مردم چشمی چه غم که غایبی از من
حضور عین چه‌ حاجت بود که عین حضوری
هوش مصنوعی: چرا باید نگران غیبت تو باشم وقتی تو در دلم حضور داری؟ وجود تو برای من همیشه حائض و ملموس است، حتی اگر به تازگی از دیده‌ام دور شده‌ای.
گمان برند خلایق که حور بچه نزاید
خلاف من که یقین دانمت که بچهٔ حوری
هوش مصنوعی: مردم فکر می‌کنند که حوری‌ها بچه‌ای نمی‌آورند، اما من به یقین می‌دانم که فرزند حوری بوده‌ام.
چو عکس ماه که افتد درون چشمهٔ روشن
به‌ چشم من همه‌ نزدیکی و ز من همه‌ دوری
هوش مصنوعی: زمانی که تصویری از ماه در آب زلال چشمی می‌افتد، به نظر می‌رسد که نزدیک است، اما در واقع از من بسیار دور است.
به لطف آب حیاتی به طیب باد بهاری
به‌ بوی خاک بهشتی به نور آتش‌ طوری
هوش مصنوعی: با مهربانی زندگی‌بخش، با نسیم خوشایند بهاری، با عطر دل‌انگیز زمین پاک، و با روشنی آتش، همه چیز به خوبی و زیبایی است.
چو عشق رهزن عقلی چو عقل زینت روحی
چو روح زیور عمری چو عمر مایهٔ سوری
هوش مصنوعی: عشق مانع عقل می‌شود و عقل به روح زیبایی می‌بخشد، روح هم به زندگی ارزش می‌دهد و عمر به معنای شادی و خوشی است.
بتی نه لعبت چینی تنی نه باد بهاری
گلی نه باغ بهشتی مهی نه حور قصوری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌ها و جذابیت‌های معمولی و طبیعی می‌پردازد. شاعر می‌گوید که او نه یک عروسک چینی است، که زنده باشد، نه همچون نسیمی بهاری، و نه گلی از باغ بهشت یا حوری‌ای از بهشت. این بیان به نوعی نشان دهنده این است که زیبایی‌ها و لذات زندگی واقعی با تخیلات محض متفاوت هستند.
ز شرم روی تو شاید که آفتاب بگیرد
کنون که عنبر سارا دمیدت از گل سوری
هوش مصنوعی: شاید از شرم زیبایی و روی تو، آفتاب غروب کند. اکنون که عطر خوش عنبر سارا از گل‌هایی با رنگ صورتی منتشر شده است.
به عشق دوست کنم ناز بر ملالت دشمن
که‌ عشق‌ را نتوان کرد چاره‌ای‌ به صبوری
هوش مصنوعی: برای عشق دوست، به خاطر رنج و ناراحتی دشمن ناز می‌کنم؛ زیرا در عشق، صبوری راهی برای حل مشکل نیست.
به یک دو جام که قاآنیا ز دوست گرفتی
چو جام باده سراپا همه نشاط و سروری
هوش مصنوعی: وقتی که از دوستت دو جام نوشیدی، تمام وجودت پر از شادی و خوشحالی می‌شود.
بر آستان ولیعهد این جلال ترا بس
که روز و شب چو سعادت ز واقفان حضوری
هوش مصنوعی: بر درگاه ولیعهد این عظمت تو کافی است که روز و شب همچون سعادت در حضور دانایان قرار داری.