غزل شمارهٔ ۶
چه شیرین گفت خسرو این عبارت
که نبود وصل شیرین بیمرارت
سرم را در ره وصل تو دادم
که بیسرمایه صعب افتد تجارت
سزد گر زندهٔ جاوید مانم
که مرگ آمد ندیدم از حقارت
مرا تهدید کشتن چون کند دوست
به عمر جاودان بخشد بشارت
برون نه از دل سوزان من پای
که میترسم بسوزی از حرارت
که دارد فرصت خونخواری تو
که صدتن می کشی از یک اشارت
به زلف و خال و خط بردی دلم را
سپه را حکم فرمودی به غارت
مجو در گریه قاآنی صبوری
که نتوان کرد در دریا عمارت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.