گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱

دی من و محمود در وثاق نشستیم
لب بگشادیم‌ و در به روی ببستیم
گفتم برخاست باید از سر عالم
گفت بلی تا به مهر دوست نشستیم
گفتمش ایثار راه میر چه باید
گفت دل و جان نهاده بر کف دستیم
گفتم شیر از کمند میر نجسته است
گفت که ما نیز از آن کمند نجستیم
گفتم ما را نموده حزمش هشیار
گفت ولیکن ز جام عشقش مستیم
گفتم ما را بلند ساخته جاهش
گفت ولیکن به خاک راهش پستیم
گفتم قرینست تا که مادح اویم
گفت مفرمای بوده‌ایم که هستیم
گفتم ازین بیشتر دلم را مشکن
گفت مگر عهد میر بد که شکستیم
گفتم او خواجهٔ فقیر پرستست
گفت که ما بندهٔ امیر پرستیم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی من و محمود در وثاق نشستیم
لب بگشادیم‌ و در به روی ببستیم
هوش مصنوعی: من و محمود در یک مکان بسته نشسته بودیم و به محض اینکه صحبت کردیم، در را بر روی دیگران بستیم.
گفتم برخاست باید از سر عالم
گفت بلی تا به مهر دوست نشستیم
هوش مصنوعی: گفتم که باید از دنیا جدا شویم و به محبت دوست پاسخ دهیم، تا زمانی که در کنار او قرار گیریم.
گفتمش ایثار راه میر چه باید
گفت دل و جان نهاده بر کف دستیم
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای رفیق، چه چیز باید بگویم وقتی که دل و جانم را به راحتی در دستان خود گذاشته‌ام؟
گفتم شیر از کمند میر نجسته است
گفت که ما نیز از آن کمند نجستیم
هوش مصنوعی: گفتم شیر از اسارت فرمانروای خود فرار کرده است، او جواب داد که ما هم از آن اسارت فرار نکرده‌ایم.
گفتم ما را نموده حزمش هشیار
گفت ولیکن ز جام عشقش مستیم
هوش مصنوعی: من گفتم که بیدار و هوشیاریم، اما او گفت که ما هنوز از جام عشقش سرمست هستیم.
گفتم ما را بلند ساخته جاهش
گفت ولیکن به خاک راهش پستیم
هوش مصنوعی: گفتم که مقام ما را بالا برده، او پاسخ داد که اما ما به خاک و زمین او نیازمندیم و در جایش فرود هستیم.
گفتم قرینست تا که مادح اویم
گفت مفرمای بوده‌ایم که هستیم
هوش مصنوعی: گفتم تا زمانی که درباره او مدح و تعریف کنم در کنار او هستم، ولی او پاسخ داد که ما همیشه به همین حال بوده‌ایم و باید در این وضعیت باقی بمانیم.
گفتم ازین بیشتر دلم را مشکن
گفت مگر عهد میر بد که شکستیم
هوش مصنوعی: گفتم دیگر دلم را بیشتر نشکن، او پاسخ داد که آیا نمی‌دانی ما عهد و پیمانی را که داشتیم، شکسته‌ایم؟
گفتم او خواجهٔ فقیر پرستست
گفت که ما بندهٔ امیر پرستیم
هوش مصنوعی: من به او گفتم که او تنها به فقرا توجه دارد، ولی او پاسخ داد که ما به خدمت امیر مشغولیم.