غزل شمارهٔ ۴۸
دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم
پنجه انداخته در پنجهٔ شاهین دارم
این همه چین که تو بر چهرهٔ من میبینی
یادگاریست کز آن طرهٔ پرچین دارم
زاهدم گفت ز دین شرم کن و باده مخور
می حرامم بود ار من خبر از دین دارم
کافر وگبر و یهودم همه رانند ز خویش
چشم بد دور نگه کن که چه تمکین دارم
جام می ده که ترا عرضه دهم راز جهان
که من اندر دل خود جام جهان بین دارم
جم کجا رفت و چه شد جام رهاکن که به نقد
من ز جم بهترم ار جام سفالین دارم
منت شمع و چراغ از چه کشم در شب تار
من که در خلوت خاطر مه و پروین دارم
خوار هرکودک و دیوانه و اوباش شدم
آخر ای قوم ببینید چه آیین دارم
در هوای قد و اندام و خط و عارض یار
عشق با سرو و گل و سنبل و نسرین دارم
جام می بر لبم آهسته سحرگه می گفت
تو مخور غصه که من هم دل خونین دارم
تکیه بر زلف و رخ دوست زدم قاآنی
شکر کز سنبل و گل بستر و بالین دارم
کاش با دادگر ملک سلیمان گویند
من هم ای خواجه حق خدمت دیرین دارم
غزل شمارهٔ ۴۷: به جرم عشق تو گر میزنند بر دارمغزل شمارهٔ ۴۹: بکش ار کشی به تیغم، بزن ار زنی به تیرم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دست در حلقهٔ آن طرهٔ پرچین دارم
پنجه انداخته در پنجهٔ شاهین دارم
هوش مصنوعی: من دستم را در حلقهٔ موی فریبندهات انداختهام و چنگی به قدرت و شجاعت شاهین زدهام.
این همه چین که تو بر چهرهٔ من میبینی
یادگاریست کز آن طرهٔ پرچین دارم
هوش مصنوعی: این همه چروک و چین که بر چهرهام میبینی، نشانهای است از خاطرات و احساساتی که به خاطر موهای پرچینی که دارم، در دل دارم.
زاهدم گفت ز دین شرم کن و باده مخور
می حرامم بود ار من خبر از دین دارم
هوش مصنوعی: زاهد به من گفت که از دین شرم داشته باش و شراب نخور. اما اگر من از دین چیزی میدانستم، مسلماً میفهمیدم که نوشیدن شراب برای من ممنوع است.
کافر وگبر و یهودم همه رانند ز خویش
چشم بد دور نگه کن که چه تمکین دارم
هوش مصنوعی: من کافر، زرتشتی و یهودیام و همگی را از خود دور میکنم. چشم بد را از خود دور نگهدار، زیرا من قدرت و استحکام زیادی دارم.
جام می ده که ترا عرضه دهم راز جهان
که من اندر دل خود جام جهان بین دارم
هوش مصنوعی: میخواهم سهیمات کنم در دانستههای خود درباره جهان، زیرا من در درون خود بذر بینشی دارم که تمام جهان را در بر میگیرد.
جم کجا رفت و چه شد جام رهاکن که به نقد
من ز جم بهترم ار جام سفالین دارم
هوش مصنوعی: مراسم شراب و سرمستی فراموش کن، چون در این دنیا و در حال حاضر، من از آن میگسار بهترم. حتی اگر تنها یک جام سفالی در دست داشته باشم، ارزش بیشتری دارد.
منت شمع و چراغ از چه کشم در شب تار
من که در خلوت خاطر مه و پروین دارم
هوش مصنوعی: چرا در شب تار برای روشنایی به شمع و چراغ وابسته باشم وقتی که در ذهنم نور ماه و ستارهها را دارم؟
خوار هرکودک و دیوانه و اوباش شدم
آخر ای قوم ببینید چه آیین دارم
هوش مصنوعی: من در برابر هر کودک، دیوانه و آدم بیقید و بند به شدت ناچیز و خوار شدم. حالا ای مردم، نگاه کنید که من چه وضعیتی دارم!
در هوای قد و اندام و خط و عارض یار
عشق با سرو و گل و سنبل و نسرین دارم
هوش مصنوعی: در فضایی که زیبایی و جذبه یار در دل و قامت و چهرهاش وجود دارد، عشق من با گلها و درختان خوشبو، مانند سرو و سنبل و نسرین، در هم آمیخته است.
جام می بر لبم آهسته سحرگه می گفت
تو مخور غصه که من هم دل خونین دارم
هوش مصنوعی: در صبح زود، وقتی که جام شراب بر لبم بود، به آرامی به من میگفت که نگران نباش، چون من هم دل آزرده و غمگینی دارم.
تکیه بر زلف و رخ دوست زدم قاآنی
شکر کز سنبل و گل بستر و بالین دارم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلربایی دوست، بر موها و چهرهاش تکیه کردم و از این همه نعمت و نعنا گل و سنبل، بر تخت و بالینم بهرهمندم.
کاش با دادگر ملک سلیمان گویند
من هم ای خواجه حق خدمت دیرین دارم
هوش مصنوعی: ای کاش با حاکم عادلی مانند سلیمان صحبت میکردند و میگفتند که من هم، ای آقا، حق دارم بر خدماتی که در طول زمان ارائه دادهام.