گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶

نه تو دست عهد دادی که ز مهر سر نتابم
به چه جرم روی تابی که بری ز جسم تابم
چه خلاف کردم آخر که تو برخلاف اول
ز معاندت نمودی به مفارقت عذابم
به خدا که چون منی را دو جهان گناه باید
که به هجر چون تو ماهی کند آسمان عقابم
بگشای چین زلفت که به رخ فتاده چینم
بنمای روی خوبت که ز دیده رفته خوابم
هم از آن زمان که غافل مژگان دوست دیدم
چو شکار تیرخورده همه دم در اضطرابم
به هوای کبک رفتم که چو باز حمله آرم
ز هلاک خویش غافل که ز پی بود عقابم
منم آن گدای مبرم که کنم سوال بوسه
تویی آن بخیل منعم که نمی‌دهی جوابم
نه علاج می‌فرستی نه هلاک می‌پسندی
چو مریض روز بحران همه دم در انقلابم
به دل و ز دیده دوری به خدا عجب نیاید
که کنار دجله میرد دل از آرزوی آبم
چه شد این خروس امشب که خروش او ناید
که مؤذنان بخوابند و برآمد آفتابم
به عتاب چند گویی که رو ار نه ریزمت خون
نکشی مرا و دانی که همی کشد عتابم
به خدا چنان بگریم ز جدایی حبیبم
که بروی آب ماند تن خسته چون حبابم

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه تو دست عهد دادی که ز مهر سر نتابم
به چه جرم روی تابی که بری ز جسم تابم
هوش مصنوعی: نه تو قولی دادی که از محبت دور شوم، پس به چه دلیلی باید از روی تو دوری کنم در حالی که تحمل جدایی برایم سخت است؟
چه خلاف کردم آخر که تو برخلاف اول
ز معاندت نمودی به مفارقت عذابم
هوش مصنوعی: چه گناهی کرده‌ام که تو به عوض محبت و دوستی، به خاطر دشمنیت با من، عذابم می‌کنی و از من دوری می‌کنی؟
به خدا که چون منی را دو جهان گناه باید
که به هجر چون تو ماهی کند آسمان عقابم
هوش مصنوعی: به خدا قسم، اگر کسی مثل من در دو جهان گناه کند، باز هم کم است، چون دوری از تو همچون ماهی آسمان را آکنده از درد و عذاب می‌کند.
بگشای چین زلفت که به رخ فتاده چینم
بنمای روی خوبت که ز دیده رفته خوابم
هوش مصنوعی: زلف‌های پیچ‌درپیچت را باز کن تا زیبایی چهره‌ات را ببینم و با دیدن تو خواب از چشمانم برود.
هم از آن زمان که غافل مژگان دوست دیدم
چو شکار تیرخورده همه دم در اضطرابم
هوش مصنوعی: از وقتی که چشمان زیبا و دلربای دوست را دیدم، مانند شکار شده‌ای که تیر خورده باشد، هر لحظه در نگرانی و اضطراب به سر می‌برم.
به هوای کبک رفتم که چو باز حمله آرم
ز هلاک خویش غافل که ز پی بود عقابم
هوش مصنوعی: به خاطر جذابیت و زیبایی کبک به دنبالش رفتم، غافل از این که در کمینم خطر بزرگ‌تری است که همچون عقابی در حال پرواز است.
منم آن گدای مبرم که کنم سوال بوسه
تویی آن بخیل منعم که نمی‌دهی جوابم
هوش مصنوعی: من آن گدای بی‌نوا هستم که تنها درخواست من بوسه توست و تو همچون بخیلی هستی که به سؤالم پاسخ نمی‌دهی.
نه علاج می‌فرستی نه هلاک می‌پسندی
چو مریض روز بحران همه دم در انقلابم
هوش مصنوعی: نه دارویی برای من می‌فرستی و نه نابودی‌ام را می‌پسندی. مانند مریضی در روز بحرانی، همیشه در حال تغییر و نوسان هستم.
به دل و ز دیده دوری به خدا عجب نیاید
که کنار دجله میرد دل از آرزوی آبم
هوش مصنوعی: این شعر به احساس دوری و longing اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که با وجود دوری از کسی که دوستش دارد، برای او عجیب نیست که دلش در کنار دجله، به خاطر آرزوی آب، در حسرت بماند. این نمادگرایی نشان‌دهنده تمایلات عمیق و انتظارهای عاطفی است.
چه شد این خروس امشب که خروش او ناید
که مؤذنان بخوابند و برآمد آفتابم
هوش مصنوعی: چرا این خروس امشب صدای جیک‌جیکش بالا نمی‌آید؟ مگر نمی‌بیند که مؤذنان خوابشان برده و آفتاب هم طلوع کرده است؟
به عتاب چند گویی که رو ار نه ریزمت خون
نکشی مرا و دانی که همی کشد عتابم
هوش مصنوعی: چرا آنقدر از من انتقاد می‌کنی؟ اگر بروی، تو را نمی‌کشم. تو هم می‌دانی که انتقاد من، از روی محبت و دلسوزی است.
به خدا چنان بگریم ز جدایی حبیبم
که بروی آب ماند تن خسته چون حبابم
هوش مصنوعی: به خدا طوری می‌گریم از دوری محبوبم که اگر به روی آب بیفتم، ناتوان و مانند یک حباب روی آب باقی می‌مانم.