غزل شمارهٔ ۴۵
تا به شکار رفتهای گشته دلم شکار غم
هست مرا ازین سپس طیش فزون و عیش کم
گر نه ز محنت زمان شاه شود مرا ضمان
نیست ز بختم این گمان کاو برهاندم ز غم
تا پی صید آهوان خنگ ملک بود روان
جان و دلم بود نوان از چه ز آه دمبهدم
شه به غزال بسته دل من ز هزال خسته دل
او ز خیال رسته دل، من ز ملال بسته دم
ای بت شنگ شوخ لب خیز و بسیج کن طلب
تا بجهیم ازین کرب، تا برهیم ازین الم
چند قرین نالهای داغ به دل چو لالهای
خیزو بده پیالهای تا برهیم ازین نقم
چین بگشا ز گیسوان، تازه کن از طرب روان
چند زنی بر ابروان این همه پیچ و تاب و خم
مژده بده که صبحگه شاه جهان رسد ز ره
از قمرش بسر کله وز ملکش بهبر خدم
غزل شمارهٔ ۴۴: لحن اسماعیل و رویش آفت چشمست و گوشغزل شمارهٔ ۴۶: نه تو دست عهد دادی که ز مهر سر نتابم
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا به شکار رفتهای گشته دلم شکار غم
هست مرا ازین سپس طیش فزون و عیش کم
هوش مصنوعی: از وقتی که تو به شکار رفتهای، دل من به شکار غم تبدیل شده است. حالا دیگر شادیهای من کم شده و اندوهام بیشتر شده است.
گر نه ز محنت زمان شاه شود مرا ضمان
نیست ز بختم این گمان کاو برهاندم ز غم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر رنج و سختیهایی که در زمان شاه به من میرسد، نتوانم به کمک و حمایتی اعتماد کنم، به سرنوشتم شک دارم؛ چون او بود که مرا از غم و اندوه نجات داد.
تا پی صید آهوان خنگ ملک بود روان
جان و دلم بود نوان از چه ز آه دمبهدم
هوش مصنوعی: برای شکار آهوان نابینا و بیخبر، جان و دلم در حال حرکت بود. از این رو، هر لحظه از دل زنده، احساساتی عجیب و غریب به من دست میدهد.
شه به غزال بسته دل من ز هزال خسته دل
او ز خیال رسته دل، من ز ملال بسته دم
هوش مصنوعی: دوست من به شیدایی غزال دلبسته است و دل او از ناراحتی خسته شده، او از آرزوها رسته و من نیز از اندوه به نفسزدن افتادهام.
ای بت شنگ شوخ لب خیز و بسیج کن طلب
تا بجهیم ازین کرب، تا برهیم ازین الم
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا و شنگول، با لبهای خوشفرم، بیدار شو و خواستهات را مطرح کن تا از این درد و رنج رهایی یابیم و از این مشکلات فاصله بگیریم.
چند قرین نالهای داغ به دل چو لالهای
خیزو بده پیالهای تا برهیم ازین نقم
هوش مصنوعی: چندین بار به دلما درد و اندوهی رسیده است، مانند لالهای که سرخ و شاداب است. بیا، پیالهای به من بده تا از این غم و آواز تلخ رها شویم.
چین بگشا ز گیسوان، تازه کن از طرب روان
چند زنی بر ابروان این همه پیچ و تاب و خم
هوش مصنوعی: موهای خود را باز کن تا روح تازهای بگیری. چه خوش است که بر ابروهایت این همه پیچ و خم وجود داشته باشد و دلها را شاد کند.
مژده بده که صبحگه شاه جهان رسد ز ره
از قمرش بسر کله وز ملکش بهبر خدم
هوش مصنوعی: خبر خوش بده که صبحگاه، پادشاه جهان از راه میرسد، با ماه و زیباییاش بر سر، و با دولتش به سوی خدمت میآید.