گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰

هرکس به هوای جان گرفتار
ما بی تو ز جان خویش بیزار
جا بی‌ تو کنم به خلد هیهات
دل بی‌تو نهم به عیش زنهار
جان بی‌تو به پیکرم بود تنگ
سر بی‌تو به گردنم بود بار
دلهای گشاده از غمت تنگ
جان‌های عزیز در رهت خوار
ابروی تو بر سرم کشد تیغ
مژگان تو بر دلم زند خار
ای تازه جوان که چون جوانی
رفتی و نیامدی دگربار
در سایهٔ زلف خط و خالت
مانند به شبروان عیار
در هند شنیده‌ام که طوطی
شکر شکنست و سرخ منقار
زانسان که خطت به سایهٔ زلف
پیرامن آن لب شکربار
زلفست فراز قدت آری
بر سرو بن آشیان کند مار
کویت به نگارخانه ماند
از حیرت طالبان دیدار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکس به هوای جان گرفتار
ما بی تو ز جان خویش بیزار
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر خودخواهی و برای نفع شخصی به ما نزدیک شده، بدون تو از زندگی و وجود خود بیزار است.
جا بی‌ تو کنم به خلد هیهات
دل بی‌تو نهم به عیش زنهار
هوش مصنوعی: من بدون تو نمی‌توانم به بهشت بروم و دل من هرگز نمی‌تواند بی‌تو به خوشی دست یابد.
جان بی‌تو به پیکرم بود تنگ
سر بی‌تو به گردنم بود بار
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، جانم در بدنم احساس تنگی می‌کند و سرم به خاطر نبودنت سنگینی می‌نماید.
دلهای گشاده از غمت تنگ
جان‌های عزیز در رهت خوار
هوش مصنوعی: دل‌های کسی که به خاطر تو غمگین شده‌اند همچون فضای باز و آزاد است، اما جان‌های عزیز در راه تو کوچک و ناچیز شده‌اند.
ابروی تو بر سرم کشد تیغ
مژگان تو بر دلم زند خار
هوش مصنوعی: ابروی تو مثل تیغی است که بر سرم می‌افتد و مژه‌های تو مثل خارهایی هستند که به دل من ضربه می‌زنند.
ای تازه جوان که چون جوانی
رفتی و نیامدی دگربار
هوش مصنوعی: ای جوان تازه‌نفسی که به جوانی رفتی و دیگر برنگشتی.
در سایهٔ زلف خط و خالت
مانند به شبروان عیار
هوش مصنوعی: زلف‌های تو همچون خط زیبا و حالت دل‌ربا، سایه‌ای بر شبگردان قهرمان افکنده است.
در هند شنیده‌ام که طوطی
شکر شکنست و سرخ منقار
هوش مصنوعی: در هند شنیده‌ام که طوطی با منقار قرمز و شیرین‌زبان است و سخنانی دلنشین می‌گوید.
زانسان که خطت به سایهٔ زلف
پیرامن آن لب شکربار
هوش مصنوعی: از آن انسانی که خط زیبایش در سایه‌ی زلف‌هایش در کنار لب‌های شیرینش جا گرفته است.
زلفست فراز قدت آری
بر سرو بن آشیان کند مار
هوش مصنوعی: موهای تو همچون تراز و بلندی قامتت، به درختان سرو با وقار و زیبایی می‌ماند و گویی بر آن‌ها سایه‌ای خوشایند انداخته است.
کویت به نگارخانه ماند
از حیرت طالبان دیدار
هوش مصنوعی: چشم‌ها به زیبایی و جاذبه‌ی تو خیره شده و از شگفتی به تماشای تو نشسته‌اند.