غزل شمارهٔ ۳۷
ای شیخ چه دل نهی به دستار
گر مرد دلی دلی به دست آر
بالای بتان بلای جانست
یارب دلم از بلا نگهدار
تن لاغر و بار عشق فربه
صبر اندک و جود دوست بسیار
ای دوست به عمر رفته مانی
ترسم که نبینمت دگر بار
آهم به دلت نکرد تاثیر
در سنگ فرو نرفت مسمار
ای کاش چو عید نیک بختان
باز آیی و بینمت دگر بار
هم گل برم از رخت به خرمن
هم می کشم از لبت به خروار
دزدیست دو سنبلت زره پوش
مستیست دو نرگست کماندار
پوشیده به زیر سنبلت گل
روییده به دور نرگست خار
امروز مراست بخت منصور
کز عشق توام زنند بر دار
گفتم شب تیره پیشت آیم
تا سایه نباشدم خبردار
غافل که ز آه آتشینم
صد روز بر آید از شب تار
ای ماه پریرخان خلخ
ای شاه شکر لبان فرخار
خار ستمم ز دیده برکن
بارالمم ز سینه بردار
با دوست جفا نمی کند دوست
با یار ستم نمی کند یار
مردم به نسیم روح خرم
ما از نفحات وصل دلدار
خون خوردنم از غم تو آسان
جان بردنم ازکف تو دشوار
چون حسن تو عشق من جهانگیر
چون زلف تو بخت من نگونسار
از حسن تو همچو نقش بیجان
هرکس زده پشت غم به دیوار
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شیخ چه دل نهی به دستار
گر مرد دلی دلی به دست آر
هوش مصنوعی: ای شیخ، چرا دل را در دل خودت نگه میداری؟ اگر مردی با دل و جرأت هستی، باید دلی را به دست بیاوری و به دست خودت بسپارید.
بالای بتان بلای جانست
یارب دلم از بلا نگهدار
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی معشوقان برای انسان دردسرساز و خطرناک است. خداوند، لطفی کن و دلم را از این دردها حفظ کن.
تن لاغر و بار عشق فربه
صبر اندک و جود دوست بسیار
هوش مصنوعی: بدنی لاغر و عاشقی سنگین با صبری کم و دوستی زیاد.
ای دوست به عمر رفته مانی
ترسم که نبینمت دگر بار
هوش مصنوعی: ای دوست، عمر من به پایان میرسد و میترسم دیگر تو را نبینم.
آهم به دلت نکرد تاثیر
در سنگ فرو نرفت مسمار
هوش مصنوعی: غم و اندوه من نتوانست در دل تو اثری بگذارد، همچنان که میخ در سنگ نفوذ نمیکند.
ای کاش چو عید نیک بختان
باز آیی و بینمت دگر بار
هوش مصنوعی: کاش مانند عید مبارک دوباره برگردی و تو را دوباره ببینم.
هم گل برم از رخت به خرمن
هم می کشم از لبت به خروار
هوش مصنوعی: من از چهرهات گل میچینم و از لبانت نوشیدنی میآشامم.
دزدیست دو سنبلت زره پوش
مستیست دو نرگست کماندار
هوش مصنوعی: دو سنبل تو مانند دزدی هستند که در زره پوشیدهاند، و دو نرگس تو مثل کمانداری هستند که در مستی به سر میبرد.
پوشیده به زیر سنبلت گل
روییده به دور نرگست خار
هوش مصنوعی: زیر گلی که بالای سر تو قرار دارد، گلی روییده و دور نرگست، خارهایی وجود دارد.
امروز مراست بخت منصور
کز عشق توام زنند بر دار
هوش مصنوعی: امروز شرایط به گونهای است که من مانند منصور به خاطر عشق تو ممکن است جانم را از دست بدهم.
گفتم شب تیره پیشت آیم
تا سایه نباشدم خبردار
هوش مصنوعی: گفتم در شب تاریک به نزد تو میآیم تا هیچ کس متوجه حضور من نشود و در امان باشم.
غافل که ز آه آتشینم
صد روز بر آید از شب تار
هوش مصنوعی: بیخبر از اینکه با نالههایم، صد روز از شب تاریک فاصله خواهد گرفت.
ای ماه پریرخان خلخ
ای شاه شکر لبان فرخار
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای دلپسند، ای شاه لبهای شیرین و خوشمزه.
خار ستمم ز دیده برکن
بارالمم ز سینه بردار
هوش مصنوعی: خارهای زخم و ستم را از چشمانم دور کن و بار غم را از دل من بردار.
با دوست جفا نمی کند دوست
با یار ستم نمی کند یار
هوش مصنوعی: دوست به کسی که با او رابطه دارد، آسیبی نمیزند و یار نیز بر کسی که به او نزدیک است، ظلم نمیکند.
مردم به نسیم روح خرم
ما از نفحات وصل دلدار
هوش مصنوعی: مردم از وزیدن نسیم زندگیبخش ما، که نشانههای وصال معشوق را دارد، شاداب و خوشحال میشوند.
خون خوردنم از غم تو آسان
جان بردنم ازکف تو دشوار
هوش مصنوعی: تردید نکن که تحمل درد و رنج به خاطر تو برایم راحت است، اما از دست دادن زندگیام به خاطر تو برایم بسیار سخت و دشوار است.
چون حسن تو عشق من جهانگیر
چون زلف تو بخت من نگونسار
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند عشقی است که بر تمام جهان تأثیر میگذارد و مانند موهای تو، بخت و شانس من در دام مشکلات و ناامیدیها گرفتار شده است.
از حسن تو همچو نقش بیجان
هرکس زده پشت غم به دیوار
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند تصویری بیروح است که هر کسی غم خود را به دیوار آن میزند.
حاشیه ها
1389/12/07 16:03
ناشناس
فکر می کنم بیت سوم باید باشه:
صبر اندک و جور دوست بسیار
1390/10/30 16:12
این سخن پارسی چه گنجینه ای است. قاآنی از شاعرانی است که کمتر خوانده شده است. اتفاقی این غزل اش را خواندم. چندان گیرا وبه گفته کلاسیست ها پربار که آدم را متوقف میکند بخوانی اش. البته دست کم دراین غزل احساس می شود ترجیح بند معروف سعدی،بنشینم وصبر ... هوایی در این غزل انداخته است ولی درکل جذاب وخواندنی است. زبان عاشقانه بسیار جذابی دارد.