گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱

هر جا حکایت از صنمی دلربا رود
از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود
در مسجدی که ساده‌رخی می‌کند نماز
صد دست بر فلک ز برای دعا رود
سر پیش‌ چشم من به حقیقت عزیز نیست
الا دمی که در سر مهر و وفا رود
این پنج روز عمر گرامی عزیز دار
با دوستان بهل که به صدق‌ و صفا رود
چون کس خبر ندارد از اسرار علم غیب
حیفست از آن نفس‌ که به چون و چرا رود
رویی گشاده دار و لبی بسته تا ز در
بیگانه آید ار به درون آشنا رو‌د
تیرم بزن بکش که خطا نیست مرگ من
مرگ من آن دمست که تیرت خطا رود
بر صورتت مگر در و دیوار عاشقند
کز هرکجا روم هه ذکر شما رود
بر گنج طلعت تو اگر بنگرد گدا
چون از مقابل تو رود پادشا رود
از خاطرم نمی‌رود آن ساق سیمگون
مشکل خیال سیم ز یاد گدا رود
زلفت چو ما نگون و پریشان و درهمست
آشفته روز آنکه تو را در قفا رود
خوابم ز چشم رفت و دل از دست و جان ز کف
بر من ز یک نیامدنت تا چها رود
دور از تو شخص من پر کاهی فزون نبود
وانهم به باد رفت کنون تاکجا رود
مشتاق روی دوست نخواهد به غیر دوست
کان مدّعیست کش سخن از مدعا رود
گر خاک پارس‌ شد همه دریا عجب مدار
زین آبهای شور که از چشم ما رود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر جا حکایت از صنمی دلربا رود
از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود
هوش مصنوعی: هر جا که صحبت از یک معشوق دلربا باشد، همه به زبان‌های مختلف از او تعریف و تمجید می‌کنند.
در مسجدی که ساده‌رخی می‌کند نماز
صد دست بر فلک ز برای دعا رود
هوش مصنوعی: در مسجدی که چهره‌ای ساده و زیبا در آن به نماز می‌ایستد، از دل مردم دعاهای زیادی به سمت آسمان بلند می‌شود.
سر پیش‌ چشم من به حقیقت عزیز نیست
الا دمی که در سر مهر و وفا رود
هوش مصنوعی: به جز دمی که با عشق و وفا در سرم می‌گذرد، هیچ چیز دیگری برای من باارزش و عزیز نیست.
این پنج روز عمر گرامی عزیز دار
با دوستان بهل که به صدق‌ و صفا رود
هوش مصنوعی: این پنج روز عمر باارزش خود را گرامی بدار و با دوستانت به خوبی و صداقت بگذران.
چون کس خبر ندارد از اسرار علم غیب
حیفست از آن نفس‌ که به چون و چرا رود
هوش مصنوعی: از آنجا که هیچ کس از اسرار علم غیب خبر ندارد، ظلم است که نفس انسان به دنبال سوال و جواب‌های بی‌مورد برود.
رویی گشاده دار و لبی بسته تا ز در
بیگانه آید ار به درون آشنا رو‌د
هوش مصنوعی: با چهره‌ای خوش‌رو و لبانی خاموش باش تا اگر کسی از بیرون به سراغت آمد، بتوانی دوستان خود را به درون راه بدهی.
تیرم بزن بکش که خطا نیست مرگ من
مرگ من آن دمست که تیرت خطا رود
هوش مصنوعی: بزن به هدف و بکش، چون خطا در کار نیست؛ مرگ من آن لحظه‌ای است که تیر تو به اشتباه برود.
بر صورتت مگر در و دیوار عاشقند
کز هرکجا روم هه ذکر شما رود
هوش مصنوعی: بر چهره تو انگار همه جا عاشق است، زیرا از هر طرف که بروم، نام تو به ذهنم می‌آید.
بر گنج طلعت تو اگر بنگرد گدا
چون از مقابل تو رود پادشا رود
هوش مصنوعی: اگر گدا به زیبایی و جلوه تو نگاه کند، وقتی که از کنار تو عبور کند، حتی پادشاه نیز احساس حقارت خواهد کرد.
از خاطرم نمی‌رود آن ساق سیمگون
مشکل خیال سیم ز یاد گدا رود
هوش مصنوعی: آن ساقی با موهای نقره‌ای و زیبایش هرگز از یادم نمی‌رود، حتی اگر یاد من به سادگی فراموش شود.
زلفت چو ما نگون و پریشان و درهمست
آشفته روز آنکه تو را در قفا رود
هوش مصنوعی: موهای تو چون ما، پریشان و نامنظم است، و روزی که تو از پشت سر بروی، همه چیز به هم می‌ریزد.
خوابم ز چشم رفت و دل از دست و جان ز کف
بر من ز یک نیامدنت تا چها رود
هوش مصنوعی: چشمم به خواب رفته و دلم بی‌تاب است، جانم در عذاب است. از وقتی که تو نیامدی، نمی‌دانم که چه بر سرم خواهد آمد.
دور از تو شخص من پر کاهی فزون نبود
وانهم به باد رفت کنون تاکجا رود
هوش مصنوعی: دور از تو، وجود من چیزی بیشتر از پر کاهی نیست و آن هم به باد رفته. حالا آن پر، به کجا خواهد رفت؟
مشتاق روی دوست نخواهد به غیر دوست
کان مدّعیست کش سخن از مدعا رود
هوش مصنوعی: کسی که عاشق چهره محبوبش است، هیچ جذبه‌ای به غیر از او نخواهد داشت، زیرا اگر کسی بخواهد درباره عشقش صحبت کند، فقط به آنچه در دل دارد اشاره می‌کند.
گر خاک پارس‌ شد همه دریا عجب مدار
زین آبهای شور که از چشم ما رود
هوش مصنوعی: اگر خاک پارس (ایران) به دریا تبدیل شود، شگفتی نداشته باش، زیرا این آب‌های شور که از چشمان ما سرازیر می‌شود، ناشی از غم و اندوه ماست.