گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰

شب دوشین‌ که مرا لب به لب نوشین بود
شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود
گاه لب بر لب جانانه و گه بر لب جام
تا دم صبح مرا کار به شب دوش این بود
نوعروسیست جهیزش‌ همه شادی و نشاط
دختر زر نتوان گفت گران کابین بود
شوق آن ماه روان از مژه‌ام پروین داشت
کار چشمم همه شب با مه و با پروین بود
کس‌ نداند که چه دیدم من از آن گردش چشم
مگر آن صعوه که در صیدگه شاهین بود
گاه در دامن و آغوش من آن خرمن گل
گاه در گردنم آن سلسلهٔ مشکین بود
ریخت خونم به جفا یار و خوشم قاآنی
که مرا کامی اگر بود به عالم این بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب دوشین‌ که مرا لب به لب نوشین بود
شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود
هوش مصنوعی: شب گذشته شبی بود که لب‌هایمان به هم نزدیک بود و احساس شیرینی داشت. شبی که به یادش می‌افتیم و می‌توانیم بگوییم از عمر ما گذشت.
گاه لب بر لب جانانه و گه بر لب جام
تا دم صبح مرا کار به شب دوش این بود
هوش مصنوعی: گاهی بر لب محبوب می‌نوشم و گاهی از جام. تا صبح، مشغول تماشای شب گذشته بودم.
نوعروسیست جهیزش‌ همه شادی و نشاط
دختر زر نتوان گفت گران کابین بود
هوش مصنوعی: نوعروسی که تمامی وسایل و لوازم مورد نیازش را دارد، نشانه‌ای از شادی و نشاط اوست. دختر زرین، هرچند در زندگی خود بعضی چالش‌ها را تجربه می‌کند، اما نمی‌توان گفت که مهریه‌اش برای او سنگین است.
شوق آن ماه روان از مژه‌ام پروین داشت
کار چشمم همه شب با مه و با پروین بود
هوش مصنوعی: علاقه و اشتیاق من به آن ماه زیبا باعث شد که چشمانم تمام شب به همراه مه و ستاره‌های پروین به او خیره شود.
کس‌ نداند که چه دیدم من از آن گردش چشم
مگر آن صعوه که در صیدگه شاهین بود
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌داند من چه تجربه‌ای از آن نگاه‌ها داشته‌ام، جز آن پرنده‌ای که در دام شاهین گرفتار شده بود.
گاه در دامن و آغوش من آن خرمن گل
گاه در گردنم آن سلسلهٔ مشکین بود
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در دامن و آغوش من دسته‌ای از گل‌ها وجود دارد و گاهی دیگر آن زنجیر مشکین رنگ بر گردنم آویزان است.
ریخت خونم به جفا یار و خوشم قاآنی
که مرا کامی اگر بود به عالم این بود
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم یار، خونم ریخت، اما من خوشحالم که قاآنی هستم؛ زیرا اگر در این دنیا چیزی هم به من برسد، همین است.